به سلامتی دو بوسه
اولی وقتی بچه به دنیا میاد، مادر می بوستش ولی بچه نمی فهمه
دومی وقتی مادر از دنیا میره بچه می بوستش ولی مادر دیگه نمی فهمه
جدیدترین اس ام اس های عاشقانه جالب رو تهیه کردیمو گذاشتم و هر روز جدیدترین ها رو در این سایت مشاهده
کنید و ما رو از نظرات خود بهرمند کنید
* * * * * * * * *
هیچ میدانی ؟
جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !
* * * * * * * * * * * *
ما هرچه دویدیم به مقصد نرسیدیم / از عشق به جز مزه ی تلخش نچشیدیم . . .
* * * * * * * * * * * *
گهگاهی سفری کن به حوالی دلت
شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد . . .
* * * * * * * * *
آقایون عزیز
اون دختری که
وقتی سیگار میزاری تو دهنت ازت برمیداره
وقتی بغض مردونه میکنی اخم میکنه
وقتی بخاطرش دعوا میکنی قربون صدقه ات میره
وقتی غرورت میشکنه با لبخند از اول میسازش
وقتی میترسه آروم بهت میفهمونه
وقتی ماشینت رو میفروشی میگه : بریم پیاده روی
را باید قاب کنی بزاری روی 4 ضلع قلبت...
برچسب ها : اس ام اس , اس ام اس زیبا , جملات زیبا ,قبل از تولد...
در دريايي از "آب" بوديم
بعد از تولد...
براي زندگي در محيطي پر از "هوا" هستيم
بعد از مرگ...
ميان خروارها "خاك" خواهيم خفت
پروردگارا ؛
ياريمان نما اين چرخه را با "آتش" به پايان نرسانيم.
میگن اونی که گریه می کنه یه درد داره
اما اونی که می خنده هزارتا...!
من می گم اونی که می خنده هزارتا درد داره
ولی اونی که گریه می کنه
به هزارتا از دردهاش خندید
اما جلوی یکیشون بد جوری کم آورد...
برچسب ها : اس ام اس , اس ام اس غمگین , اس ام اس زیبا , جملات زیبا ,ساعت 11:09
به سلامتی دو بوسه
اولی وقتی بچه به دنیا میاد، مادر می بوستش ولی بچه نمی فهمه
دومی وقتی مادر از دنیا میره بچه می بوستش ولی مادر دیگه نمی فهمه
میتوان زیبازیست....
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم....
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بدوخوب!....
لحظه ها میگذرند.....
گرم باشیم پرازفکر وامید....
عشق باشیم و سراسر خورشید...
مگر این چند روز دریابی...
سر رسیدی به خودت هدیه کن که بتوانی در آن برنامه های روزانه و هفتگی ات را بنویسی.
*****
بنشین فکر کن به کارهای بزرگی که در سال گذشته انجام دادی;به کارهای کوچکی فکر کن
که چنان مشغولش شدی که از وظایف مهمترت باز ماندی.
*****
به ارتباط هایت در سالی که گذشت بیندیش.بعضی ها ارزش داشت,بعضی هایش
خوب نبود,تجربه بود - که امیدوارم تجربه ای تلخ وگزنده نباشد - دراین صورت
در دوران درخودماندگی ات به بعضی ها آسیب زده ای زده ای;والدینت را با تلخ بازی هایت آزرده ای;
خانواده ات و دوستان نزدیکت را نگران کرده ای;باید این روزها جبرانش کنی.بارت را سبک کن.
فکر کن به ادمهای خوبی که سال گذشته وارد زندگی ات کردی.اینها
آدمهایی هستند که تو را به هستی خود نزدیکتر میکنند.حسرتهای بیهوده بر دلت جا نگذاشته اند,
طوری ندرخشیده اند که چشمانت خیره بشود و حس با ارزش بودن برایت به جای گذاشته اند.
آدمهایی هم هستند که در مقابلشان هزار بار باید سیاست ورزی کنی و چشم تنگی کنی
تا از پس آنها بر بیایی.
این تویی که عمرت را داری سرمایه گذاری میکنی.دقت بیشتری کن که خدا تو را برای چه آفریده؟
<<خدا تورا آزاد آفریده است>>
ومنظور از آزادی,افتادن در سراشیبی بی فکری و بی تدبیری نیست.
*****
فکر کن به آدمهایی که باید وارد زندگی ات کنی.آدمهایی هستند که برای بودن باآنها
باید بهتر باشی,متفکرتر باشی,باسوادتر باشی,زلال تر باشی تا بتوانی با آنان دم خور بشوی.
*****
فکر کن به عشق و جایگاهش در زندگی.اگر کسی را نداری که منتظرش باشی
یا دلتنگش شوی یا منتظرت باشد,فکر کن به اینکه چه موانعی در پیش رویت گذاشته ای؟
دست اندازهای درونی ات چه هستند؟آدمهای قبلی چرا الان نیستند؟
*****
نباید حسرت نبودن کسانی را بخوری که ارزشهای تورا نمیفهمیدند.
برای از دست دادن آدمهای خود شیفته متاسف نشو ولو اینکه گاهی دلتنگشان بشوی.
فراموش نکن که در یک رابطه عاطفی سالم باید<<تعهد,صمیمیت و تاپ تاپ دل !>>باشد,
درغیر این صورت زنگ تفریحی بیش نبوده است.
غصه نخور!به رابطه دلخواهت بیندیش.ببین که چه باید درون و برونت فراهم آوری
که به این رابطه نزدیک شوی.
*****
داستان جدید وقشنگ مهر مادری مادری رو گذاشتم این داستان هم خیلی قشنگه بخونیدش
همیشه با ما بروز باشید
پس از 21 سال زندگی مشترک همسرم از من خواست که با کس دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
آن زن مادرم بود که 19 سال پیش از این بیوه شده بود. ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم... مدرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟
او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما دو امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد بردآن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد.
وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم. و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند و نمیتوانند برای شنیدن ما وقع امشب منتظر بمانند.
ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود.
پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من می نگرد، و به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم.
هنگام صرف شام مکالمه قابل قبولی داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم.
وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟
من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم. چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم. کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود:
نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت.
و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم
منبع mstory
درباره : داستان عاشقانه ,نامه عاشقانه وجملات عاشقانه جدید وشنیدین رو گذاشتم حتما بخونید
به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و
این احساس در قلب من قوت میگیرد كه بالاخره روزی باید
از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم كه
شریك زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار كوتاه بود اما
- توانستم به طبیعت پست و فرومایه تو پی ببرم و
بسیاری از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم
- این خودخواهی ، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ كس نمیتواند تحمل كند و با این وضع