GF نازی داشتم ...
خوب نگهش نداشتم...
شغال اومد و بردش...
یه جا نشست و خوردش ....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا همه با هم:
دمش گرم!
دمش گرم!
دمش گرم!
دمش گرم!
خـــاطـــره ، اسمش دخـــتـــرونـــــه است ....!!!
ولی مـــــــردونــــه سرویس می کنه ...
خدایا
خواستم بگویم تنهایم
اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد
چه کسی بهتر از تو
نمی دانم گنجشک ها که شبیه هم هستند
چه طور همدیگر و می شناسن؟
و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند
که تو دیگر مرا نمی شناسی
گذشته ای که حالم را گرفته است...
آینده ای که حالی برای رسیدنش ندارم...
و حالی که حالم را بهم میزند...
چه زندگی شیرینی...
برچسب ها : گذشته , حال , زندگی , پامک , اس ام اس , آینده ,یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشته ای قطار، هواپیما، کشتی
تایک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران؛ میگفتی بخور تا بزرگ بشی
خانوم طلا بشی، آقا شیره بشی و من عادت کردم که
هر چیز را بدون آن که دوست داشته باشم قورت بدم
حتی بغض های نترکیده ام را…..
چہ دیوآن قشنگےستــــ چشمآن تـــ♥ـــو
و من بیتـــ بیتـــ شعرم رآ
از نگــآہ تـــ♥ــو و از برق دیدگآنتـــ
آرآم و بےصدآ مےدزدم
چہ غآرتـــ زیبآیےستـــ برآے من
که در جستجوے واژه هآیم
و در نگآهتـــ پیدآستـــ
اشعآر مــرآ چشمآن تـــ♥ـــو مےسرایند
غزل هآیم سکوتـــ تــــ♥ــو
و مثنوے من فریآد تـــ♥ــوستـــ
زیبآ بنگر...
نگآهتـــ زیبآستـــ در وآژه اشعآرم