رمان فقط من فقط تو

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
زیباترین مدل درست کردن ارایش عروس زیباترین مدل درست کردن ارایش عروس
بازی محلی لپر وازی چیست بازی محلی لپر وازی چیست
خواص موثر هل خواص موثر هل
داستان واقعی مرد ثروتمند و پسرش داستان واقعی مرد ثروتمند و پسرش
درمان کم پشتی موی سر درمان کم پشتی موی سر
عکس های خوشگل نازنین کریمی و بیوگرافی عکس های خوشگل نازنین کریمی و بیوگرافی
تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه
HMVC چیست HMVC چیست
عکس های عاشقانه روز همراه متن عکس های عاشقانه روز همراه متن
 الناز محمدی فوری ازاد شد الناز محمدی فوری ازاد شد
زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه
مدل های خوشگل لباس مجلسی دخترانه مدل های خوشگل لباس مجلسی دخترانه
زیباترین عکس بهاره كيان افشار باتیپ زمستانی زیباترین عکس بهاره كيان افشار باتیپ زمستانی
اسان ترین روش اشتراک استوری برای دوستان نزدیک در اینستاگرام اسان ترین روش اشتراک استوری برای دوستان نزدیک در اینستاگرام
زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است
با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید
جدیدترن روش های کاشت ناخن با طراحی جدیدترن روش های کاشت ناخن با طراحی
با این روش حافظه قوی داشته باشین با این روش حافظه قوی داشته باشین
ناموس کفتار خوب است یا نه ناموس کفتار خوب است یا نه
دلم یک نفر را می ‌خواهد دلم یک نفر را می ‌خواهد
جدیدترین مدل های تزیین میوه شب یلدا جدیدترین مدل های تزیین میوه شب یلدا
جدیدترین مدل های پیراهن زنانه بسیار شیک و قشنگ جدیدترین مدل های پیراهن زنانه بسیار شیک و قشنگ
عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری
عکس جشن تولد دیده نشده  ملیکا شریفی نیا عکس جشن تولد دیده نشده ملیکا شریفی نیا
بیوگرافی جدید پردیس منوچهری بازیگر تلویزیون و سینما بیوگرافی جدید پردیس منوچهری بازیگر تلویزیون و سینما
ثبت‌نام خودروهای وارداتی ثبت‌نام خودروهای وارداتی
عکس های دیده نشده مهسا هاشمی بازیگر سریال بازی نقاب ها عکس های دیده نشده مهسا هاشمی بازیگر سریال بازی نقاب ها
زندگینامه باران احمدی دختر مهران احمدی از بازیگران  کشور زندگینامه باران احمدی دختر مهران احمدی از بازیگران کشور
مدل جدید پالتو دخترانه زمستان 97 مدل جدید پالتو دخترانه زمستان 97
عکس های جالب نيما شعبان نژاد عکس های جالب نيما شعبان نژاد
خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز» خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز»
چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه
دیدترین مدل های لباس حنابندان 98 دیدترین مدل های لباس حنابندان 98
لیزر درمانی خانگی لیزر درمانی خانگی
بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز
اموزش درست کردن شربت هل اموزش درست کردن شربت هل
جدیدترین و زیباترین مدلهای تزیین ماشین عروس جدیدترین و زیباترین مدلهای تزیین ماشین عروس
فال جدید روز پنج شنبه 22 آذر 1397 فال جدید روز پنج شنبه 22 آذر 1397
مدل لباس های شب یلدا سال 97 مدل لباس های شب یلدا سال 97
تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا
 بنزین فقط و فقط با کارت سوخت بنزین فقط و فقط با کارت سوخت
فرج با دعاهاش فرج با دعاهاش
دمنوشهای خواب آور جدید دمنوشهای خواب آور جدید
فال روز پنج شنبه 9 آذر 1397جدید فال روز پنج شنبه 9 آذر 1397جدید
علت کم پشت شدن مو چیست علت کم پشت شدن مو چیست
مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران
روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات
سری جدید عکس های عاشقانه 97 سری جدید عکس های عاشقانه 97
عکس بازیگران سریال ترکی خواهران و برادران عکس بازیگران سریال ترکی خواهران و برادران
بیوگرافی جدید و جالب زهرا اویسی بیوگرافی جدید و جالب زهرا اویسی
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 17
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 1,137
باردید دیروز : 845
ای پی امروز : 218
ای پی دیروز : 189
گوگل امروز : 8
گوگل دیروز : 19
بازدید هفته : 5,997
بازدید ماه : 1,137
بازدید سال : 353,752
بازدید کلی : 15,112,128
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2870)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1896)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3134)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2939)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3082)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2433)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

به ذوق شنا رفتم پایین که کپ کردم. کش آوردم.
ناراحت وگیج به استخر و آدمهاش نگاه کردم. چقدر من خنگ بودم.
فکر کردم اینجا هم ایرانه و زنونه مردونه است استخراش.
پاک یادم رفته بود که اینجا استخرها قاطین.
اما من دلم شنا می خواست. آرامش می خواستم. دلم می خواست خنکی آب استخر و حس کنم.
نمیشه من با لباس برم تو آب؟؟؟ اگه یواشکی خودمو پرت کنم که حداقل یه کوچولو آبتنی کرده باشم میشه؟
خوب منم می خوام شنا کنم. اما عمرا" مایو بپوشم اونم جلوی این همه چشم خارجی.
می خواستم خودمو به نمایش بزارم تو ایران این کارو می کردم. لااقل مردای اونجا وطنی بودن یه ملیتی یه با هم داشتیم.
برای نمایش دادن خودم چشمهای ایرانیها رو ترجیه می دادم تا این خارجیهای بی ناموس و.
ترو خدا ببین چه مایوهایی پوشیدن این زنا.
با حسرت به آبی استخر نگاه کردم. به تلاطم آب. به موجهای کوچیکی که روی آب ایجاد می شد.
به شنا کردن یه بچه که با اون دست و پای کوچولوش با کمک اون بادیهایی که وصل کرده بود به دستهاش رو آب خودشو نگه داشته بود و به زور دست و پا می زد.
به خنکی ، آب زلالیش. به آرامشش ...
به آرامشش فکر کردم.
رفتم لبه استخر. به عمق آبی استخر نگاه کردم. استخر داشت صدام می زد.
آروم گوشه استخرو گرفتم و با قدمهای آرومی پیش رفتم.
نمی تونستم چشم از آب بردارم. یه قدم برداشتم. زیر پام خیس بود. یه فکری به سرم زد. سرمو چرخوندم. هیچ کس حواسش به من نبود.
یه قدم کوچیک دیگه و .....

آرتین
چشمهام درست می دید. این خودشه. شیداست. یعنی اومده اینجا شنا کنه؟
سرمو چرخوندم. همه زنها مایو تنشون بود. استخر پر مرد بود. دوباره به شیدا نگاه کردم.
نه یعنی اون .... یعنی واقعا" اون مایو میپوشه میاد شنا؟ یعنی اون می تونه بین این همه نامحرم بین این همه چشم غریبه یه همچین چیزی بپوشه؟ لباسی که بود و نبودش فرقی با هم نداره؟
دلم نمی خواست شنا کنه. یعنی دلم نمی خواست شیدا مایو بپوشه و اینجا شنا کنه. بره ایران واسه خودش تو استخر زنونه هر چقدر می خواد شنا کنه اما نه اینجا که مردا هم هستن و میبینن.
دیگرانم می بیننش.... چرا نمی گم منم می بینم؟؟؟؟ خوب منم نامحرمم. یعنی دیدن من مشکلی نداشت؟ نه خوب ... پس چی؟ این جور که تو داری میگی انگار خودت اشکال نداره ببینیش نمی خوای بقیه مردا ببیننش.
آره دیگه من فرق دارم خوب ... چرا؟ تو چه فرقی داری؟ چرا به خودت این حق و می دی؟
خوب برای اینکه ... برای اینکه ... اه پیله نکن. میگم رابطه من و شیدا فرق داره ....
اصلا" چرا برات مهمه که اون مایو نپوشه و شنا نکنه؟ اینجا کشور آزادیه. اون اگه بخواد می تونه هر چی می خواد بپوشه و هر کاری بخواد بکنه تو هم نمی تونی براش تصمیم بگری.
اون نباید مایو بپوشه یا هر لباس ناجور دیگه . اون نمی تونه هر کاری که دلش می خواد بکنه. اون حق نداره. من بهش اجازه نمی دم.
تو کی باشی که بخوای بهش اجازه بدی یا ندی؟؟؟ تو حق نداری که بهش بگی چی کاربکنه و چی کار نکنه.
نه من حق دارم.
چرا چرا به خودت این حق و می دی؟؟؟ اونم یه دختره مثل همه دخترای دیگه. اون آزاده. تو کاره ایش نیستی پس نمی تونی براش تصمیم بگیری.
هستم من کاره ایشم. من تصمیمم می گیرم. چون .. چون ...
چون چی؟؟؟؟؟؟؟؟
چون شیدا برام مهمه. نگرانش می شم. دلواپسش می شم. حتی براش غیرتی هم میشم. الانم شدم.
خوبه داری با خودت کنار میای. لااقل با خودت یه دل باش.
هستم اما ...
اما چی ؟؟؟؟؟؟؟؟
من هنوز شیدا رو نمی شناسم. شاید شیدا اون کسی نباشه که نشون میده. درسته که داره برام مهم میشه اما من باید بشناسمش. شاید مثل تازه به دوران رسیده ها باشه. شاید تا بوی آزادی بهش خورده خودشو وا بده.
شاید خائن باشه. شاید پایبند یه نفرو یه زندگی نباشه.
شاید مثل خیلی از دخترای امروزی باشه .... ریا کارو.... دورو ... کلک باز ...
و شاید هم هیچ کدوم از اینها نباشه. شاید پاک باشه ... شاید ساده باشه .... شاید پایبند باشه ....
هنوز داشتم به شیدا نگاه می کردم. با همه خود درگیریهام یه لحظه هم چشم ازش برنداشتم.
داشت به آب استخر نگاه می کرد. یه جور خاصی بود. یکم به استخر نزدیک شد . به عمق آب نگاه کرد.
شاید شیدا هر کدوم از اینایی که گفتم باشه. اما من باید بفهمم باید خود واقعیشو بشناسم قبل از اینکه ... قبل از اینکه این حس عجیب تو وجودم نسبت بهش بیشتر بشه.
یه حسی داشتم. یه حسی که وادارم می کرد بلند شم و برم به زور دستشو بگیرمو از اینجا ببرمش بیرون. تا نزارم مایو به تن بپره تو استخر. تا کسی نبینتش تا از چشمها پنهانش کنم. محافظت کنم ازش.
اما یه حس قویتری هم بود که جلومو می گرفت. جلومو می گرفت و بهم میگفت: آروم باش. خونسرد باش. منتظر بمون بزار خودش تصمیم بگیره بزار خودش انتخاب کنه بدون دخالت تو.
منتظر با دستهای مشت کرده. مضطرب نشسته بودم و به شیدا نگاه می کردم. مایو میپوشه یا نمیپوشه.
هر کاری که الان بکنه هر تصمیمی که بگیره یک قدم من و به شناختنش نزدیک میکنه.
شیدا چشم از آب استخر برنداشت. آروم قدم برداشت. از کناره استخر شروع کرد به راه رفتن. چشمش به آب بود. چشم منم به شیدا.
تو یه لحظه، تو یه قدم نفهمیدم چی شد و چه طور شد که شیدا پاش لیز خورد و یهو ...
افتاد ... افتاد تو آب ...
صحنه پرت شدنش برام اسلومویشن شد. پرت شدنش عجیب بود اما اونقدری تمرکز نداشتم که بخوام در مورد فرم افتادنش فکر کنم.
شیدا افتاده تو آب ....
مثل فنر از جام پریدم و دوییدم سمت استخر. هنوز زیر آب بود و بالا نیومده بود.
با یه پرش خودمو پرت کردم تو آب. قلبم داشت می ایستاد. خدایا نزار طوریش بشه . خدایا سالم نگهش دار. خدایا سرش به جایی نخورده باشه. خدایا شیدامو سلام نگهدار....
شیدامو ... شیدای منو .... شیدا ....
تو آب دنبالش کشتم. آروم تو آب بود و دست و پا میزد. بازم عجیب بود اما ....
تند خودمو رسوندم بهش. دستشو گرفتم و با یه فشار هلش دادم روی آب.
خودمم دنبالش. سرمو از آب آوردم بالا . شیدا قبل من رسیده بود به سطح. تا من سرم از آب اومد بالا سر شیدا رفت زیر آب.
وای خدا حتما" به خاطر افتادن شوکه شده و نفس هم کم آورده.
دوباره رفتم زیر آب. قاعدتا" باید همین زیر می بود اما نبود.
با چشم دنبالش گشتم. یکم اون ور تر پیداش کردم. زیر آب داشت دست و پا می زد. دوباره با شنا خودمو بهش رسوندم. به زور کمرشو گرفتم. چون همچین دست و پا می زد که مثل ماهی از دستم لیز می خورد. به زور دوباره هلش دادم رو سطح آب. چون نفسم داشت تموم میشد.
نمی تونستم بکشمش بالا.
شیدا هم با هل من آروم رفت رو سطح. دوباره من رفتم رو آب و باز هم تا سر من اومد رو سطح، شیدا رفت زیر.
این دختره چرا مثل یویو شده بود.
یه نفس گرفتم و رفتم زیر آب. اما شیدا نبود. همه جا رو نگاه کردم. تو آبم چشمهام داشت از حدقه در میومد. شیدا چه جوری رفته بود سمت مخالف استخر؟ چه سریع ؟
رفتم رو سطح و یه نفس گرفتم و تند خودمو رسوندم بهش و اینبار دیگه ولش نکردم. دستمو انداختم دورشو اون و کشیدم بالا و شنا کنان رفتم کناره استخر. چند نفر خم شدن و کمک کردن که شیدا رو از توی آب در آوردن. سریع اومدم بیرون و خودمو به شیدا که رو زمین دراز کشیده بود رسوندم.
خدای من شیدای من چشمهاش بسته بود.
صداش کردم. داشتم می مردم. اگه اتفاقی براش بیوفته ....
من: شیدا ... شیدا ... عزیزم چشمهاتو باز کن ...
دو ضربه به صورتش زدم اما چشمهاشو باز نکرد. دوباره داد زدم.
-: شیدای من باز کن چشمهاتو چشمهای قشنگتو باز کن. با من این کارو نکن. تروخدا این جوری باهام لج نکن. این جوری مجازاتم نکن. غلط کردم. اشتباه کردم. دیگه اذیتت نمی کنم. دیگه باهات کل کل نمی کنم. تو فقط چشمهاتو باز کن. شیدا تنهام نزار ....
دیگه اشکم داشت در میومد.
یکی به ترکی گفت: بهش تنفس مصنویی بدین.
سریع دستمو گذاشتم رو قفسه سینه اش و چند بار فشار دادم. 1 ... 2 ... 3 ....
خم شدم روش سرشو جابه جا کردم. بینیش و گرفتم. دهنشو باز کردم. یه نفس گرفتم و دهنمو گذاشتم رو لبهاش.
یه قطره اشک از چشمهام اومد. نفسمو فرستادم تو ریه اش.
سرمو بلند کردم. یه قطره اشک دیگه از چشمم اومد و با قطرات آبی که از موهام می چکید قاطی شد.
به صورت شیدا نگاه کردم. در کمال ناباوری دیدم چشمهاش باز باز و گرد شده است.
ذوق زده خندیدم. با بغض خندیدم.
آرتین


خنده امو که دید یهو شروع کرد به سرفه کردن. دو سه تا سرفه کرد.
-: آرتین فدای سرفه هات.
سرفه هاش بیشتر شد. بی اختیار سرشو بلند کردمو کشیدم تو بغلم.
زیر لب گفتم: خدایا شکرت. خدایا صد هزار مرتبه شکرت که شیدامو بهم برگردوندی.
یکی رو شونه شیدا یه حوله انداخت.
-: باید ببرینش بیمارستان.
من: نه حالش خوبه. می برمش اتاق.
یکی به فارسی گفت: آقای صالح نامزدتون خوبن؟؟؟؟
سرمو بلند کردم. مسئول تور بود. نامزدم .... نامزدم ....
با یه لبخند بی اختیار گفتم: حال نامزدم خوبه.
مسئول: کمکی از دست من بر میاد؟
من: لطف کنید به پذیرش بگید کارت یدکی اتاقمو برام بیارن بالا.
این و گفتم و بی معطلی دستمو انداختم زیر پاهای شیدا و با یه حرکت بلندش کردم.
دوییدم بیرون. یه آسانسور مخصوص بود که از طبقات به استخر باز میشد. سریع سوار شدم و دکمه رو زدم.
خیلی خوشحال بودم. شیدا رو تو بغلم با یه تکون جابه جا کردم.
یکم بیشتر به خودم فشارش دادم. تو تمام این مدت شیدا بی حال چشمهاش رو هم افتاده بود.
آسانسور ایستاد و درش باز شد. دیگه عجله نداشتم. شیدام حالش خوب بود و تو بغلم.
آروم آروم رفتم سمت اتاقم. اونقدر آروم رفتم که وقتی به در اتاق رسیدم در آسانسورم باز شد و یک از مسئولای هتل اومد و با کارتش در اتاقو باز کرد.
ازش تشکر کردم و رفتم تو اتاق. با پام در و بستم. رفتم سمت تخت. باید شیدا رو می زاشتم رو تخت اما ...
دلم می خواست تو بغلم باشه . نمی دونم چه طور اما گرمای تنش حس نفس کشیدنش بهم آرامش می داد.
با یه حرکت شیدا رو بالا کشیدم. یکم فشارش دادم سمت خودم. سرش رفت تو سینه ام با یه نفس عمیق عطر تنشو به ریه هام کشیدم و خیلی سریع گذاشتمش رو تخت.
چشمهاشو یه کمی باز کرد.
همه لباسهاش خیس بود اگه همین جوری می خوابید مریض میشد.
رفتم سمت کمدم و یه تیشرت خاکستری و یه شلوار مشکی برداشتم. سعی کردم تنگ ترین لباسم باشه. اومدم رو تخت نشستم.
-: شیدا ....
چشمهاشو آروم باز کرد و زل زد به من. لباسهارو بالا گرفتم و نشونش دادم.
-: باید لباسهاتو عوض کنی. این جوری سرما می خوری. بیا بپوششون. من میرم بیرون.
لباسها رو روی تخت گذاشتم و آروم بلند شدم. دلم نمیومد تنهاش بزارم. در و باز کردم رفتم بیرون قبل از اینکه در و ببندم بهش نگاه کردم. داشت نگاهم می کرد. انگار .... چشمهاش متعجب بود ... پر سوال ....
در و بستم .
شیدا

در اتاق که بسته شد از جام پریدم. خدایا این دیگه چی بود؟؟؟
گیج بودم. باورم نمیشد. انگار همه این اتفاقا رو تو خواب دیده ام.
اونقد دلم آب و استخر و شنا می خوایت که حاضر شدم حتی با لباس خودمو پرت کنم تو آب. یه نگاه به دور و برم کردم و دیدم کسی حواسش به من نیست. با یه حرکت خودمو پرت کردم تو آب مثلا" پام لیز خورد و افتادم اما دقت کردم که درست فرود بیام تو آب.
واسه خودم رفتم ته آب. خودمو به آرامش آب دادم. این وسطهام حواسم بود که نرم تو سطح.
تو حال خودم بودم که حس کردم یکی دستمو کشید.
آرتین ؟؟؟!!!!!!
اون اینجا چی کار می کرد؟ چرا دست من و گرفته؟ یعنی افتادن من و دیده؟ به خیالش دارم غرق میشم اومده نجاتم بده؟
نههههههههههههه من هنوز از آب سیر نشدم. دو دقیقه به زور شده تو آبم. نمی خوام بیام بیرون.
آرتین اونقدر هول بود که دستمو کشید و پرتم کرد سمت سطح. رسیدم به سطح یه نفس گرفتم و قبل اینکه آرتین بیاد بالا خودمو کشیدم زیر آب. یکم شنا کردم رفتم اون ورتر که آرتین پیدام نکنه. دوباره حس خوب غوطه ور شدن بهم دست داد. داشتم عشق می کردم که این بار کمرمو گرفت. سعی کردم دست و پا بزنمو مثلا" به بهانه ی اینکه دارم غرق می شم از دستش در برم. اما به زور کمرمو گرفت و پرتم کرد بالا.
ای بابا چرا تو هی من و پرت می کنی؟ بابا به زار دو دقیقه این تو حال کنم میام بیرون دیگه؟
دوباره رفتم بالا و نفس گرفتم و این بار که رفتم زیر آب با یه شنای سریع خودمو رسوندم شمت مخالف استخر. شاید که آرتین پیدام نکنه و بیشتر بتونم تو آب بمونم.
ما بازم پیدام کرد. بازم سریع خودشو به من رسوند. این پسر چه اصراری به نجات من داره. اما خوب این بار دیگه بی خیال نشد. کمرمو ول نکرد. با هم رفتیم تو سطح و چند نفر کمکم کردن برم بالا.
خوب الان خیلی ضایع بود بعد اون همه زیر آب موندن شیک شیک پاشم راه برم. مثلا" داشتم غرق میشدم من.
خودمو زدم به غش کردم. یکی خم شد رم. صدای آرتین و شنیدم. چقدر نگرانه. چقدر اضطراب داره. برای چی؟؟؟؟
آرتین صدام می کرد: شیدا... شیدا ... عزیزم چشمهاتو باز کن ...
شوکه شدم. عزیزم؟ من ؟ آرتین به من گفت عزیزم؟
دو ضربه به صورتم خورد. دردم گرفت امات چشمهامو باز نکردم.
آرتین داد کشید: شیدای من باز کن چشمهاتو چشمهای قشنگتو باز کن. با من این کارو نکن. تروخدا این جوری باهام لج نکن. این جوری مجازاتم نکن. غلط کردم. اشتباه کردم. دیگه اذیتت نمی کنم. دیگه باهات کل کل نمی کنم. تو فقط چشمهاتو باز کن. شیدا تنهام نزار ....
خدایا این آرتینه که داره این حرفها رو می زنه؟ چرا این جوریه؟ انگار بغض داره. برای من بغض کرده؟ برای من داره به خدا التماس میکنه؟
دلم فشرده شد. از التماسهاش از صدای بغض دارش از نگرانیش. دلم لرزید. از اینکه با حس به خطر افتادنم به این حال افتاد. قلبم تکون خورد.
یکی به ترکی یه چیزی گفت که نفهمیدم. اما بلافاصله دستهای یکی که فکر کنم آرتین بود اومد رو قفسه سینه ام . می خواست بهم تنفس مصنوعی بده. تا کی باید خودمو به غش بزنم؟
چند بار به قفسه سینه ام فشار آورد. حس کردم خم شده روم. سرمو جابه جا کرد. بینیم و گرفت. دهنمو باز کرد و .....
با حس کردن لبهاش روی لبهام انگار جریان برق بهم وصل کرده باشن. چشمهام گرد باز شد. از تعجب.
دستش سرد بود. تنش سرد بود. اما لبهاش.... گرم بود ... داغ بود ... سوزان بود ... حتی اگرم مرده بودم با انرژی که بهم رسید زنده می شدم.
نفسش و فرستاد تو وجودم. دیگه چشمهام از این بازتر نمی شد. سرشو بلند کرد. یه قطره اشک از چشمهاش چکید و رفت قاطی خیش ی صورتش. اما من دیدم. اشکی که با بغض به خاطر من از چشمهای این پسر مغرور چکید و دیم و من ...
آرتین با بغض نگاهشو به صورتم دوخت و با دیدن چشمهای بازم خندید. با دیدن خنده اش به خودم اومدم. تازه یادم افتاد که من غرق شدم. شروع کردم به سرفه کردن الکی.
-: آرتین فدای سرفه هات.
با شنیدن حرفش سرفه ی الکیم تبدیل به سرفه های واقعی شد. تو شوک حرفش بودم که یهو سرمو کشید تو بغلش. سرفه ام قطع شد. صدام خفه شد. نفسم بند اومد. تنم گرم شد. خون تو رگهام دویید.
نجواشو شنیدم: خدایا شکرت. خدایا صد هزار مرتبه شکرت که شیدامو بهم برگردوندی.
تو چشمهام اشک جمع شد. آرتین به خاطر من این جوری از خدا شاکره؟ شیدامو؟ شیدای اون؟ شیدای آرتین؟ یه حس خوبی بهم دست داد. از این سیدامو بودن. از این شیدای آرتین بودن.
یکی رو شونه ام حوله انداخت. دوباره یکی به ترکی یه چیزی گفت که آرتینم به ترکی جوابشو داد. بازم نفهمیدم.
بعد یکی به فارسی گفت: آقای صالح نامزدتون خوبن؟؟؟؟
زیر چشمی نگاه کردم مسئول تور بود. خجالت کشیدم. از نامزده آرتین بودن. از اینکه سرم تو بغلش بود از اینکه بهم تنفس داد از اینکه نگرانم بود و اونجور بی تابی می کرد خجالت کشیدم. هم خجالت زده بودم و هم دل گرم.
یه حس خوبی تو وجودم داشت. از کلمه نامزد یه حس شیرینی بهم دست داد. زیر چشمی به آرتین نگاه کردم. رو لبش لبخند نشست. منم تو دلم لبخند زدم.
آرتین به مسئول تور گفت که به پذیرش بگن کارت اتاقو بیاره بالا.
بعد با یه حرکت از زمین بلندم کرد و کشیدم تو بغلشو به سمت آسانسور دویید.
سوار آسانسور شدیم. ازش خجالت می کشیدم برای همینم خودمو زدم به بی حالی که بتونم چشمهامو ببندم.
حس کردم آرتین من و به خودش فشار داد. یه چیزی تو قلبم افتاد.
تو طبقه امون پیاده شدیم. دیگه نم یدویید. دیگه عجله نداشت آروم آروم قدم بر می داشت. حس خوبی بود. منم دوست نداشتم تند بره. نباید این حس و می داشتم نباید دویت می داشتم که تو بغلش باشم باید به خودم تشر می زدم. اما نه ... هیچ کاری نکردم. من می خواستم اینجا باشم تو بغل آرتین. عجیبه اما آرامش می داد.
یکی اومد سمتمون در و باز کرد و آرتین به ترکی یه چیزی گفت. چشمهامو باز نکردم. حرکت کرد. ایستاد. احتمالا" به تخت رسیده بدیم. منتظر بودم بزارتم پایین اما ...
با یه حرکت یکم بردم بالا و کشیدم تو بغلش. داغ شدم. صدای نفس عمیق کشیدنشو دم گوشم شنیدم. صورتم تو سینه اش بود. تاره یادم اومد که از استخر همین جوری اومده بیرون و بدنش لخته.
فاصله ای بینمون نبود. با تمام وجود و قلبم داشتم حسش می کردم. گرمم شده بود. به زور خودمو نگه داشتم که عکس العملی نشون ندم. که چشمهامو باز نکنم.
حواسم به بدن لختش نبود. یهو از خجالت و شرم گر گرفتم.
گذاشتم رو تخت. آروم چشمهامو باز کردم تا ببینم خودش کجا می خواد بره. دیدم بالا سرم ایستاده و نگاهم میکنه. سعی کردم آروم دوباره چشمهامو ببندم. قلبم تو سینه ام تالاپ تولوپ می کرد.
صدای پاشو شنیدم که ازم دور و نزدیک میشد. رو تخت نشست. صدام کرد.
آروم و نرم. با قشنگترین صدایی که تا حالا شنیده بودم؟
قشنگترین صدا؟ این چه حسی بود که در من ایجاد شده بود. اونم به این سرعت. شایدم بود و من تازه کشفش کردم.
آروم چشمهامو باز کردم و چشمهام خیره شد به نگاهش. تو دستش لباس بود بالا آوردم و بهم نشون داد.
-: باید لباسهاتو عوض کنی. این جوری سرما می خوری. بیا بپوششون. من میرم بیرون.
نمی تونستم حرف بزنم. فقط نگاهش کردم. خیره. همه وجودم چشم شد و همه حرفهام برق شد و رفت تونگاهم که شاید حرفهامو سوالامو از توی چشمهام بخونه.
قبل از اینکه در و ببنده به برگشت. نگام کرد. چشمهامو دید. نمی دونم حرف نگاهمو فهمید یا نه اما بعد چند لحظه آروم در و بست و رفت.
آرتین

در اتاق و بستم و اومدم بیرون. نگاه آخر شیدا بدجوری فکرمو مشغول کرده بود. چقدر تو اون چشمها سوال بود. چقدر تعجب.
شاید حق داشت. خودمم متعجب بودم. یاد حرفهایی که زده بودم افتادم. یاد التماسهایی که به خدا می کردم. یاد تشکرم از خدا. اون موقع اختیارم دست خودم نبود. کنترلی رو رفتار و حرفهام نداشتم. فکر می کردم شیدا رو دارم از دست می دم.
قلبم داشت می ایستاد.
کلافه دستمو تو موهام فرو کردم. از تو موهام آب می چکید. خدایا بزرگیتو شکر. کرمتو شکر. اما بد جور احساسمو بهم نشون دادی. خیلی بد بود.
اون موقعی که فکر می کردم شیدا رفته شیدا رو از دست دادم. بی تاب شدم بی قرار شدم. می خواستم هر کاری بکنم تا شیدا رو برگردونم. خودمو بکشم تا اون چشمهاشو باز کنه تا نفس بکشه که بفهمم حالش خوبه.
همیشه وقتی حس میکنی یکی و داری از دست می دیی اون موقع است که احساساتتو نسبت به طرف بدون هیچ پرده ای می بینی. بدون هیچ غروری بدون هیچ جبهه گیری حست خودشو نشون میده.
منم دیدم. فهمیدم. شیدا برام مهم بود. مهم شده بود. نمیدونم از کی اما تونسته بود تو قلبم راه پیدا کنه. وقتی برای ناراحتیش کلافه میشم وقتی با فکر از دست دادنش دیوونه میشم یعنی اینکه دوستش دارم و برام مهمتر از یه دختر معمولیه.
من کم دختر ندیدم. کم آدم دورو برم نبود اما شیدا ....
تنها دختری که سعی نکرد خودشو بهم بچسبونه که باهام سر صحبت و باز کنه که بخواد نظرمو به خودش جلب کنه.
اون هیچ تلاشی نکرد حتی جلوی نیش و کنایه زدنای منم ایستاد. جلوم ایستاد و جوابمو داد. باهام مقابله کرد. هیچ کس جواب من و نمی ده هیچ کس باهام مبارزه نمیکنه همه جلوم کوتاه میان همه حرفمو قبول میکنن. همه می خوان خودشون و بهم نزدیک کنن.
اما ......
این دختر با خودش بودن. با بی تفاوتیش با مبارزه اش با کوتاه نیومدنش با سرش به کار خودش بودنش با تلاشی که برای کنار کشیدن و به چشم نیومدن خودش می کرد و با دوری کردنش ازم تونست کم کم تو ذهنم و تو قلبم رخنه کنه.
و الان من برای اون بی تابم.
یه بادی اومد. سردم شد. تازه به خودم اومدم و دیدم مدتهاست که این بیرون ایستادم و هیچی هم تنم نیست. بدنم خشک شده بود. موهام هنوز یکمی نم داشت.
باید می رفتم لباسمو می پوشیدم. یادم اومد که وسایلمو حتی کارت اتاقمو تو استخر جا گذاشتم. سلانه سلانه رفتم سمت آسانسور. رفتم وسایلمو از استخر برداشتم. لباسهامو تنم کردم. خسته بودم. بدنم کوفته بود. به خاطر استرس و نگرانی هم که پشت سر گذاشته بودم انرژیم تموم شده بود.
رفتم بالا. رفتم جلوی در اتاق. خیلی وقته که من از اتاق اومدم بیرون.
آروم کارت و زدم و در و باز کردم. اول سرک کشیدم.
شیدا آروم رو تخت خوابیده بود.
رفتم تو. بی سرو صدا. رفتم بالای سرش. بهش نگاه کردم. چقدر آروم خوابیده بود.
زیر لب گفتم: شیدای من مواظب خودت باش. من و امروز تا مرز سکته بردی.
دلم می خواست نوازشش کنم. دلم می خواست دستمو به صورتش بکشم که لمسش کنم اما ....
اون تو اتاق من بود. تو حریم من. خوابیده بود و بهم اعتماد کرده بود. شاید بد بودم.مغرور بودم. با حرفهام سعی می کردم بقیه رو خورد کنم. اما آدمی نبودم که به اعتماد دیگران خیانت کنم. اونم اعتماد شیدا.
یه نفس عمیق کشیدمو رفتم رو کاناپه ای که تو اتاقم بود دراز کشیدم. دستمو گذاشتم رو پیشونیم و چشمهامو بستم.
نفهمیدم کی خوابم برد.
شیدا


آروم چشمهامو باز کردم. وای چقدر راحت خوابیدم. غلت زدم و به پهلوی چپم خوابیدم. خمیازه کشیدم. یه بار چشممو باز کردم. دوباره بستمش تا به ادامه خوابم بپردازم.
یهو مثل فنر از جام پریدم و با تعجب به چیزی که جلوم بود نگاه کردم. من کجا بودم؟ آرتین چرا اینجاست؟ کی خوابم برد؟ آرتین تو اتاق من چی کار میکنه؟ چرا تو اتاقش نیست؟ کی اومد تو که من نفهمیدم.
با ترس و تعجب یه نگاه به اطراف می کنم. تازه اتفاقهای دیروز یادم میاد.
استخر. پریدن تو آب. آرتین ، حرفهاش، بغل کردنش، لباس دادنش. تازه یادم اومد که اینجا اتاق آرتینه و این منم که تو اتاق اونم. چقدر پررو بودم تو اتاق ملت خوابیدم تازه میگم چرا اومده؟ دزد پررو یقه ی صاحب خونه رو می چسبه همینه.
یه نگاه به آرتین انداختم. الهی ببین کجا خوابیده. رو کاناپه دراز کشیده بازوشم گذاشته رو چشمهاش. هیچی روش نیست.
یه نگاه به خودم می ندازم. یادم نمیاد کی خوابیدم. یادمه آرتین از اتاق رفت بیرون که من لباس بپوشم اما دیگه نیومد. منم دراز کشیدم و اونقدر به اتفاقهایی که افتاد فکر کردم که نفهمیدم کی خوابم برد.
آروم از جام بلند شدم. روتختی و برداشتم و رفتم سمت آرتین. آروم کشیدم رو تنش.
یه تکونی خورد و دستشو برداشت گذاشت رو شکمش. سرشو یکم متمایل کرد سمت من. هنوز خواب بود.
بالا سرش ایستاده بودم و بهش نگاه می کردم. چقدر آدمها موقع خواب دوست داشتنی میشن. چقدر آروم و چقدر معصوم.
موهاش تو صورتش ریخته بود. بی اختیار دستمو جلو بردم. روش خم شدم و آروم موهای روی پیشونیش و کنار زدم.
دستم هنوز به موهاش بود که یهو چشمهای آرتین باز شد. خشک شدم. خم شده رو آرتین با دستی که هنوز روی موهاش بود تو جام فریز شدم و با چشمهای گرد شده و غافلگیر تو چشمهای متعجب و کنجکاو آرتین قفل شدم.
اونقدر هول شده بودم که نمی تونستم موقعیت و درک کنم و حرکتی بکنم. چشمهای آرتین چرخید و یه نگاه به دستم کرد و دوباره سریع نگاهش و برگردوند تو چشمهام.
به خودم اومدم و با یه حرکت صاف ایستادم. یه دستی به موهام کشیدم و گفتم: چیزه ..... دیدم چیزی روت نیست گفتم شاید سردت بشه.
این و گفتم وسریع حرکت کردم سمت در که زودتر از اینجا فرار کنم. هوای اتاق برام خفه شده بود.
اومدم در و باز کنم که صدای آرتین و شنیدم.
-: یه ساعت دیگه حاضر باش باید بریم خرید.
آروم باشه ای گفتم و در و باز کردم و تو لحظه آخر وقتی داشتم در و می بستم دیدمش.
رو کاناپه نشست بود و گیج به رو تختی که هنوز با وجود نشستنش از روی شونه اش آویزون بود نگاه می کرد.
چقدر گیج و خنگ به نظر میومد. هم خنده ام گرفته بود هم خجالت کشیده بودم. در و بستم و اومدم سمت اتاقم.
تازه یادم افتاد کارت ندارم. رفتم پایین و کارتمو گرفتم و رفتم تو اتاقم.
آرتین


با احساس حرکت یه چیزی روی پیشونیم چشمهام و باز کردم. این شیداست؟ چرا خم شده رو من؟ چرا انقدر بهم نزدیکه؟ دارم خواب میبینم حتما" ولی چه خواب خوبیه. حتی خوابشم خوبه. مزه شیرینی میده.
اما چرا انقدر بهت زده است. چشمهاش گشاد شده. بزار ببینم این چیه؟
این دست شیداست؟ رو موهای من چی کار میکنه؟ دوباره به چشمهاش نگاه می کنم. ترسیده.
داشت چی کار می کرد که ترسید؟
یه تکونی خورد و صاف ایستاد.
-: چیزه ..... دیدم چیزی روت نیست گفتم شاید سردت بشه.
من سردم بشه؟ خوب حالا کجا میری؟
یکم از گیجی در اومدم. بلند شدم نشستم. رو کاناپه بودم. ممکنه من بیدار باشم؟
-: یه ساعت دیگه حاضر باش باید بریم خرید.
تو خوابم فکر خرید و بوتیکم جان من حرف از این بهتر نبود؟
گیج به خودم که حالا نشسته ام نگاه می کنم. سعی میکنم ذهنمو متمرکز کنم.
من خواب نیستم؟ شیدا جدی بالا سر من بود؟ دستش به موهای من بود؟ این پتو رو هم شیدا روم انداخت؟ یعنی بیدار بودم؟
بی اختیار یه لبخندی رو لبهام میشینه. دستمو بالا می برم و می کشم به موهام. لبخندم عمیق تر میشه. پتو رو می کشم تو بغلم. بوش می کنم. می بوسمش.
شیدا روم پتو انداخت. به موهام دست کشید. گفت شاید سردم بشه. می خندم، بلند.
پتو رو تو بغلم چنگ می زنم و از جام بلند میشم. دوباره بلند می خندم.
با پتو یه چرخی می زنم. به قهقهه می افتم.
شیدا روم پتو انداخت.
می چرخم.
به موهام دست کشید.
می چرخم.
گفت سردم میشه.
می چرخم.
داشت من و نگاه می کرد.
می چرخم و قهقهه می زنم.
سرخوش پتو رو مثل یه چیز مقدس آروم می زارم روی تخت. صاف می ایستم به پتو نگاه می کنم. به پتو و کار خودم می خندم.
خوشحال میرم دست و صورتمو بشورم.


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : دانلود رمان فقط من فقط تو /دانلود رمان جدید رمان فقط من فقط تو .رمان برای گوشی.رمان جدید.سایت رمان. رمان غمگین .رمان درد عاشقی/ ,
بازدید : 380
تاریخ : شنبه 21 دی 1392 زمان : 19:56 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)
آخرین مطالب ارسالی
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش