رمان عاشقانه جدید ببار بارون واقعا رمان جالب وخواندنی است که اماده کرده ایم رو گذاشتم نظر خوبتونم
بزارید وهر روز جدیدترین ها رو در این سایت ببیند
اما دختر پیش دستی کرد..صدایش می لرزید..زنگ دلنشینی داشت..آنیل لبخند زد..از دیدن تَن ِ مرتعش دختر که با دیدن آنیل با اون سر و وضع دستپاچه شده بود لبخندش عمیق تر شد..
-- بـ ..ببخشید..من..مـ..من حواسم نبود که شما تو حمومین وگرنه...........
آنیل یک قدم به طرفش برداشت..دخترک که چشمانش را بسته بود متوجه نشد..
آنیل_ من باید معذرت بخوام..پاک فراموش کرده بودم که دوستای آفرین الان تو ویلان و..........
جمله ش نصفه ماند..ادامه ش در نگاهه اون دختر گره خورد..از دیدن چشمان ِ او لبخندش رنگ باخت..خواست اخم را جایگزین کند ولی نشد..نتوانست!..
دخترک با دیدن آنیل نزدیک به خودش، دستپاچه تر از قبل با یک « ببخشید » به سمت اتاقش دوید..نگاهه آنیل بی هدف به روی رد پاهای دخترک خیره ماند..رد پاهایی که دیده نمی شد ولی ..........
نگاهش را بالا کشید..به در اتاق..با بسته