✘یه شب که خیلی دلتنگش بودم بالشموبغل کرده بودم ✘
✘داشتم خاطراتمونو مرور میکردم..✘
✘باخودم گفتم الان باکیه؟؟✘
✘کجاس؟...✘
✘چی پوشیده؟...✘
✘به عکساش خیره شدم...✘
✘دیدم پی ام دارم...✘
✘نگاه کردم خواستم نخونده پاک کنم چون حوصله ی هیچکی ونداشتم...✘
✘اما تاچشمم به فرستنده خورد درجاخشکم زد...✘
✘چندبار اسمشو خوندم...✘
✘تمام خاطراتش اومد جلوچشمم...✘
✘حتی اخرین حرفش که بهم گفت دیگه نمیخوامت...✘
✘خواستم پاک کنم اما چشمم به متنش افتاد...✘
✘نوشته بود«دوست دارم دیوونه»...✘
✘لحنش مثل همون موقعا بود...✘
✘با این حرفش تمام گذشته یادم رفت...✘
✘نوشتم منم دوستت دارم عشقم اما ت اومدم ارسال رو بزنم نوشت ببخشید اشتباه اومد..✘
متني که برنده ی بهترین جایزه سال شد...
کاش زندگی از آخر به اول بود..
پیر بدنیا می آمدیم..
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم..
سپس کودکی معصوم می شدیم ودر،
نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم...!!!
بـراے دوسـت داشـــتنت
محـتاج دیـــدنت نیســـــتم...
اگـر چہ نگاهـــــت آرامـم مے کنـد
محـتاج ســخن گـفتن با تـو نیســـتم...
اگـر چہ صدایـت دلـــم را مے لـرزاند
محـتاج شـانہ بہ شـانہ ات بـودن نیســـــتم...
اگـر چہ براے تکیہ کــردن ،
شانـہ ات محــکم تـرین و قابل اطمیـنان تـرین اســـت!
دوســـت دارم بدانے
حتے اگـر کــنارم نباشــے ...
بــــاز هـــــم
نگاهــت مے کــــــنم ...
صدایــت را مے شـــنوم ...
بہ تــــو تکیہ مے کـــنم
همیشہ با منے ،
و همیشہ با تـــو هســــتم،
هر جـــا کہ باشے ....
حتے دور از مـــــن.....
جــاے تــو میـــان قـــلب مـــن اسـت !!!