رمان جدید و زیبای غروب عشق قسمت 28
رمان جدید و زیبای غروب عشق قسمت 28
گرفت کسی جواب نداد بارهزارم بود این کاررامیکرد شماره سپهر راگرفت شاید او از برادر بی غیرتش خبر داشت بعداز چند بوق سپهر پاسخگوشد
+بله
-اون داداش نامردت کجاست داداش بی غیرتت که زنشو به این روز انداخته غیرت داره خودشو نشون بوده چراقایم شده هااان ی تار مو از سر عسلم کم شه…
سپهر نذاشت حرفش را ادامه دهد بااینکه سینا رامقصرمیدانست اما برادرش بود وجودش بود وجود سپهرهم روی تخت بیمارستان بود
+عسلت؟؟؟کی شد عسلت مابی خبربودیم؟؟یه تارموازسرش کم شه چه غلطی میکنی هااااان سینابی غیرتم باشه باز عاشق زنشه سینا …سینا
سامی باعصبانیت گفت
-سینا چی هاااان زده عسلوآش ولاش کرده شمازبون دارید
+سینا تو مراقبتای ویژس نامرد سینا لب دریا یخ زده بی معرفت سینا تورفاقت چی کم گذاشت برات آره سینا لب دریا حالش بدشده ویخ زده حالا اونم مثل زنش توکماست میفهمی توکماااااا
داداش گوش سامی را لرزاندو ادامه داد
+به عاطفه خانوم بگو نفرینات گرفت ظهری توبیمارستان آرزو میکرد داداشم به روز دخترش بیافته افتاااااد سام سینا تو کماس مثل عسلت سینای منم تو کماست… داداشم ….
بقیه ادامه مطلب.....