رمان جدید و قابل خواندن رمان دو موتور سوار قسمت آخر
رمان جدید و قابل خواندن رمان دو موتور سوار قسمت آخر
- از خاطره هاتون بگو.
با شنیدن صدای محکمش برای بار دوم تعجب کردم.با این حال با ملایمت گفتم:
- رنج سنی بگو تا بگم.
- از بچگی شروع کن بیا جلو.از اولین باری که هم دیگه رو دیدین.
آرام به نظر می رسید.
- خوب اولین بار...اول دبستان بودم.با این که یه سال دیرتر داشتم می رفتم مدرسه،خیلی ریزه میزه و مظلوم بودم برای همین همه منو واسه زورگیری گیر میاوردن.................
اون روز،روز اولی بود که مدرسه می رفتم.مامانم کلا مخالف بود با چیپس و پفک و این چیزا برای همین نمیذاشت بخورم.منم چون خودم تنها می رفتم مدرسه،رفتم سوپری سر کوچه مدرسه چیپس خریدم که بخورم.
نگاهی به او انداختم و ادامه دادم:
- پنجمای مدرسه مون
بقیه ادامه مطلب...