رمان جدید و جالب همکارم میشی قسمت آخر
رمان جدید و جالب همکارم میشی قسمت آخر
رمان جدید و جالب همکارم میشی قسمت آخر
رمان جدید و جالب همکارم میشی قسمت آخر
بعد از چند وقت تصمیم گرفتم بنویسم... تو این چند سال که سراغِ این دفتر چه نیومدم اتفاقای مختلفی افتاد...
بلاخره من تونستم درسم و تموم کنم و واردِ دانشکده افسری بشم... اما بعد از پایانِ درسم، درست وقتی بعد از شش سال من و فرزام تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم متوجه شدیم که یه مشکلی هست و بعد از کلی آزمایش فهمیدیم که مشکل از منِ.
متاسفانه من پرولاکتینِ بسیار بالایی داشتم که به دلیلِ اینکه عادت ماهیانه ام مرتب بود هیچوقت متوجه مشکلم نشده بودم. علاوه بر پرولاکتینِ بالا تیروئیدِ پرکار هم داشتم............................................................
تقریباً نزدیک به پنج سال طول کشید تا من درمان بشم و تواناییِ باردار شدن داشته باشم اما تو این چند سال به اصرارِ فرزام مشغول به کار شدم تا زیاد فکر و خیال نکنم.
فرزام تو این مدت بارِ دیگه بهم ثابت کرد که با تمومِ وجود دوستم داره. و همه جوره هوام و داشته و پایِ همه مشکل ها ایستاده...
خونه باغی که بابا سعی کرده بود بفروشتش بعد از تفتیشِ کلی بهمون برگردونده شد و من و فرزام گه گداری آخر هفته هامون و با سخندون که تصمیم داره اسمش و عوض کنه و بذاره سوگند، به همراه فرانک و مرتضی و پسرِ دو ساله اشون به اونجا می ریم.
با سخندون صحبت کردم و اون هم مثلِ من عاشقِ باغِ بنابراین قرار نیست هیچوقت بفروشیمش...
مادربزرگم روزِ عروسی سندِ خونه ای و بهم داد که تو روستاشونِ، و من اون و دادم به دختر عمه و پسر عمه ام که پدر و مادرشون و تو تصادف از دست دادن و قرار شده تا زمانی که سر و سامون نگرفتن و دستشون به دهنشون نرسیده اونجا بمونن... ما هم هر وقت بخواهیم به خانواده مادری سر بزنیم، چند روزی اونجا به عنوانِ مهمون می مونیم...
خونه ای که تو زور آباد داشتیم و فروختیم، سهمِ سخندون و گذاشتیم به حسابی که چند سالِ پیش فرزام براش به نامِ من باز کرد و ماهیانه مقداری به حسابش می ریخت و سهمِ من هم کمیش رفت برای خرجِ زندگی و باقیش رو من خرجِ یه مسجد کردم به نیتِ مامان و بابا...
ظاهرِ سالمِ خودم برام شد تجربه و سخندون و تو همین دورانِ جوونی و نوجوونی بردمش دکتر و خواستم که چکآپ شه... اون هم مثل من پرولاکتینِ بالا داشت که الان داره درمان میشه... اینجوری دیگه لازم نیست تو دورانِ تاهل دردسری بکشه. چون پرولاکتینِ بالا یکی از دلایلِ نازائیِ. من خودم شش سال بعد از ازدواجم متوجه این مشکل شدم. درست زمانی که تصمیم به بچه دار شدن گرفته بودیم. و حالا بعد از پنج سال دوا و درمون و سرِ هم یازده سال می تونم بچه ای داشته باشم...
ـ خانمِ من چی کار می کنه بقیه در ادامه مطلب.........
رمان واقعا جدید و خوانده نشده همکارم میشی قسمت اخر
رمان واقعا جدید و خوانده نشده همکارم میشی قسمت اخر
رمان واقعا جدید و خوانده نشده همکارم میشی قسمت اخر
بعد از چند وقت تصمیم گرفتم بنویسم... تو این چند سال که سراغِ این دفتر چه نیومدم اتفاقای مختلفی افتاد...
بلاخره من تونستم درسم و تموم کنم و واردِ دانشکده افسری بشم... اما بعد از پایانِ درسم، درست وقتی بعد از شش سال من و فرزام تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم متوجه شدیم که یه مشکلی هست و بعد از کلی آزمایش فهمیدیم که مشکل از منِ.
متاسفانه من پرولاکتینِ بسیار بالایی داشتم که به دلیلِ اینکه عادت ماهیانه ام مرتب بود هیچوقت متوجه مشکلم نشده بودم. علاوه بر پرولاکتینِ بالا تیروئیدِ پرکار هم داشتم............................................................
تقریباً نزدیک به پنج سال طول کشید تا من درمان بشم و تواناییِ باردار شدن داشته باشم اما تو این چند سال به اصرارِ فرزام مشغول به کار شدم تا زیاد فکر و خیال نکنم.
فرزام تو این مدت بارِ دیگه بهم ثابت کرد که با تمومِ وجود دوستم داره. و همه جوره هوام و داشته و پایِ همه مشکل ها ایستاده...
خونه باغی که بابا سعی کرده بود بفروشتش بعد از تفتیشِ کلی بهمون برگردونده شد و من و فرزام گه گداری آخر هفته هامون و با