رمان جدید و پر طرفدار دیابت شیرین قسمت آخر
رمان جدید و پر طرفدار دیابت شیرین قسمت آخر
رمان جدید و پر طرفدار دیابت شیرین قسمت آخر
رمان جدید و پر طرفدار دیابت شیرین قسمت آخر
همراه بچه ها کنار دریا بودیم
من و هانی کنار هم بودیم و داشتیم حرف می زدیم .
بقیه هم یا داشتن تو آب شنا می کردن یا قدم می زدن یا مثل ما نشسته بودن ، بچه ها هم که با شن بازی می کردن
-شیرین؟
-هوم؟
-یه کمکی ازت می خوام..................
-چی ؟
-می تونی واسه هیراد یه کاری بکنی ؟
با تعجب گفتم
-چه کاری؟
-می خوام یکی رو براش بگیرم
خندیدم و گفتم
-برای داداش بد عُنُقت؟
با عصبانیت ساختگی گفت
-داداش به این دسته گلی دارم، چشه مگه ؟
خندیدم و گفتم
-چش نیست گوشه؟
چشم غره ای رفت و گفت
-لوس بی مزه! کمکم می کنی حالا؟
-کی هست این خانم خوش بخت یا شایدم بدبخت؟
زد به بازومو گفت
-جدی باش شیرین
-باشه بابا ، بگو حالا ؟
-نمیشناسی ، نمی دونم شایدم بشناسی !!
-بالاخره می شناسم یا نه ؟
چشم غره ای بهم رفت و گفت
-مارال
ادامه مطلب بروید.....