رمان جدید و پ طرفدار غروب عشق قسمت 26
رمان جدید و پ طرفدار غروب عشق قسمت 26
وبعد صداشو نشنیدم از خونه بیرون رفته بود به زور توجام نشستم نفس یه ریز گریه میکرد باید ازاینجا میرفتم اگه عسل طوریش میشد….من گناهکار ومحکوم بودم به زور وبادرد ایستادم ونفسو توبغل گرفتم خودمو کشون کشون به دررسوندم بیرون رفتم وسوار ماشین شدم من چکار کردم من زنمو کشتم نفسو روصندلی کنارم گذاشتم به دستام نگاه کردم خونی بود…من عشقمو عسلمو کشتم….عین دیوونه ها شده بودم داد میزدم…
+نهههههههه من نکشتم تقصیر خودش بود اون بمن خیانت کرد خیانتتتتت کرددددددد خدااااااااا میشنوی صدامو من زنمو نکشتم
سرمو روفرمون گذاشتم واز ته دل زااار زدم
نگام به نفس افتاد خشکش زده بود دیگه گریه هم نمیکرد تا نگاه منو دید جیغ زد نه یک بار چندین بار
من چه کردم بازندگیم
تو بغلم گرفتمش
-آروم دخترقشنگم آروم باش حال مامان خوبه بهت قول میدم ک خوبه گریه نکن خوشگل من
بریده بریده گفت
-بابا…یی
ادامه مطلب بروووو