امروز هم یاداشت های یک مادر رو تهیه کردمو گذاشتم لطفا کامل بخونیدو نظر بزارید
دوستان این وب سایت هر روز بروزمیشود اذرس مارو ذخیره کنید هر روز سر بزنید جدیدترین
مطالب رو ببینید
یک هفته از اولین اسید پاشی می گذرد اما هنوز آن حیوان های انسان نما در خیابانهای شهر پرسه می زنند و فاجعه می آفرینند.
یک روز خیابان مهرداد...روز دیگر خیابان توحید...فضای شهر ناامن و ترسناک است.
دخترم می تر سد...
دوستش از خانه خارج میشود ...وسط خیابان که می رسد چشمش به یک موتور سوار
می افتد که دست راستش را توی جیب کاپشن کرده و نزدیک میشود .می خواهد برگردد عقب ،عبور سریع ماشین ها نمی گذارد.ضربان قلبش تندتر میشود که ناگهان موتور سوار به سرعت دستش را بیرون میکشد و رو به دختر پخی می کند و رد می شود ...دختر بیهوش می شود و کارش به بیمارستان می کشد .دیگر بیرون نمی رود و با قرص اعصاب می خوابد. حالا او هم می ترسد...
سه شنبه عصر:
ساعت پنج و سی دقیقه