![](http://s4.picofile.com/file/7731886341/4fx5uei9qqpov729d_1_.jpg)
دانلود رمان رقص در خاطره اثر مریم عباس زاده
بخشی از این رمان :
شبی مرموز و رویایی بود، ماه نقره می پاشید و ستاره ها می رقصیدند، شاپرکی تنها، سرگردان به اینسو و آن سو پرواز می کرد و آغوش امن گلی را می طلبید، در نهایت بعد از دقایقی شاخه گل سرخی او را دعوت و آغوش به رویش گشود.
لحظه ای کمیاب وصال شاپرک سرگشته و گل زیبا شکوفه لبخندی را روی لب های دختر جوانی که شاهد این صحنه ی ناب بود، رویاند. گره ی سنگین ابروانش باز شد و بالاخره پس از اعتها عضلات منقبض بدنش نرم شد. آهی کشید و شنل خوش بافت شیری رنگش را بیشتر به دور خود پیچاند، شنلی مثلثی که ریشه های بلندی داشت. هنر دست مادربزگ نازنینش که مثل جان عزیز و گرامیش می داشت.
کمی بدن خود را به سمت جلو متمایل و تاب با صدای جیر جیر شروع به حرکت کرد. نگاهش خیره و ثابت به روی گل ماند، در تعجب از این که در سرما و در این فصل این گل طراوت و شادابی خود را چگونه حفظ کرده؟!
شانه بالا انداخت و سعی کرد فکرش را به چیز دیگری معطوف کند، اما به چه؟
از روی تاب بلند شد، سوز و سرما آزارش می داد، اهمیتی نداد. شروع به قدم زدن کرد، هر جا که قدم می گذاشت توده ای برگ خشک زیر پایش صدا می کرد و خرد می شد.
![](https://www.rozblog.com/temp/abzar-web/2/read.png)
برچسب ها :
دانلود رمان رقص در خاطره ,
رمان جديد ,
دانلود رمان ,
رمان ايراني ,
رمان هاي عاشقانه ,
دانلود رمان جديد ,
دانلود رايگان رمان ,
رمان ترسناك ,
رمان دانلود كنيد ,
رمان هاي زيبا ,
رمان ,
بازدید : 431
تاریخ : دوشنبه 09 تیر 1393 زمان : 16:00 |
نویسنده :
mohammad |
نظرات (1)
دانلود رمان شهر آشوب
رمان شهر آشوب
![](http://s4.picofile.com/file/7745644622/shahre_ashob_1_1_.jpg)
دانلود رمان شهر آشوب اثر مریم جعفری
بخشی از این رمان :
با صدای بهم خوردندر کوچه، بچه ها مثل بره های
سرگردان هر یک به سویی رفتند، حتی مهران کهکوچکترین عضو خانواده محسوب می شد!
انگار این بچه هم به رغم سن و سالاندکشکاملا متوجه ی مقرارتی که بمحض ورود پدر بر
خانه حاکم می شد بود. یک حکومتنظامی تمام عیار، درست همانطور که سرگرد می پسندید.
بچه ها می بایست قبلاز آمدن او، که این اواخر دیرتر از سابق می آمد شامشان را
میخوردند و طبققوانینی که پدر حاکم کرده بود و مادر مو به مو اجرا می کرد، به بستر
میرفتند و چه اندوهی بود که حتی از محبت پدرانه ای که ولو در یک لبخند خشک وخالی هم
خلاصه شده باشد بی بهره بودند پدرشان سرگرد محمد فرخزاد یک نظامیبه تمام معنا بود.
یک سرباز سخت کوش، یک ارتشی فداکار و مستبد و یکوفادار به میهن تا آخرین قطره خون
از نظر او حتی در کانون خانواده همفرزندانش تفاوتی با سربازان پادگان نداشتند.
هرچه می گفت بایست بی چون وچرا اجرا می شد و در این راه هیچ استثنایی قایل نمی
شدحتی برای ته تغاری خانه که یقینا بیش از بقیه به محبت پدرانه نیاز داشت. مهران
تنها شش سالش بود اما قانون ورزش صبحگاهی به شیوه ی نظامی شامل اونیز می شد. بچه
ها باید مثل سربازان پادگان صبح خیلی زود، زودتر از آنکهبه مدرسه بروند بستر نرم و
گرم خود را با صدای محکم و خشن سرگرد ترکمیکردند و برای انجام نرمش صبحگاهی به
حیاط نیمه روشن اما برگ خانه میرفتند
![](https://www.rozblog.com/temp/abzar-web/2/read.png)
درباره :
رمان ,
برچسب ها :
رمان ,
دانلود رمان ,
رمان دانلود كنيد ,
شهر آشوب ,
رمان شهر آشوب ,
دانلود رمان شهر آشوب ,
دانلود رمان ايراني ,
دانلود رمان زيبا ,
بازدید : 595
تاریخ : پنجشنبه 05 تیر 1393 زمان : 16:00 |
نویسنده :
mohammad |
نظرات (0)