قالب و افزونه وردپرس

رمان

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری
عکس های خوشگل نازنین کریمی و بیوگرافی عکس های خوشگل نازنین کریمی و بیوگرافی
دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر
جالبترین عکس های نهال سلطانی جالبترین عکس های نهال سلطانی
نحوه جدید درست کردن ترش شامی نحوه جدید درست کردن ترش شامی
تک عکس های شقایق جعفری جوزانی تک عکس های شقایق جعفری جوزانی
خواص جالب لبو برای سلامتی انسان خواص جالب لبو برای سلامتی انسان
جواب جواد نکونام به بیانیه باشگاه فولاد خوزستان جواب جواد نکونام به بیانیه باشگاه فولاد خوزستان
روش صحیح بستن دستمال سر روش صحیح بستن دستمال سر
 سری جدید عکس های مهسا هاشمی سری جدید عکس های مهسا هاشمی
داستان واقعی مرد ثروتمند و پسرش داستان واقعی مرد ثروتمند و پسرش
خطای an error occurred در تلگرام از چیه خطای an error occurred در تلگرام از چیه
اموزش خصوصی کردن اینستاگرام اموزش خصوصی کردن اینستاگرام
متن  حرفِ دل و حرفِ حساب متن حرفِ دل و حرفِ حساب
بازی محلی لپر وازی چیست بازی محلی لپر وازی چیست
شیکترین پیامک و دلنوشته های زیبا ویژه شب یلدا 97 شیکترین پیامک و دلنوشته های زیبا ویژه شب یلدا 97
آموزش اسان ذخیره مطالب در تلگرام آموزش اسان ذخیره مطالب در تلگرام
تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا
HMVC چیست HMVC چیست
 بنزین فقط و فقط با کارت سوخت بنزین فقط و فقط با کارت سوخت
شارژر اصلی و تقلبی را از کجا تشخیص بدیم شارژر اصلی و تقلبی را از کجا تشخیص بدیم
روش جدید بدست آوردن لینک پروکسی و ارسال پروکسی برای دیگران روش جدید بدست آوردن لینک پروکسی و ارسال پروکسی برای دیگران
با این روش در  تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید با این روش در تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید
اموزش درست کردن شربت هل اموزش درست کردن شربت هل
عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی
عکس جشن تولد دیده نشده  ملیکا شریفی نیا عکس جشن تولد دیده نشده ملیکا شریفی نیا
روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات
روش جدید ساخت برچسب نام در اینستاگرام روش جدید ساخت برچسب نام در اینستاگرام
تک عکس عماد طالب زاده به همراه پسرش تک عکس عماد طالب زاده به همراه پسرش
زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه
عکس های جدید و دیده نشده مونا فائزپور عکس های جدید و دیده نشده مونا فائزپور
مدل های خوشگل لباس مجلسی دخترانه مدل های خوشگل لباس مجلسی دخترانه
جدیدترن روش های کاشت ناخن با طراحی جدیدترن روش های کاشت ناخن با طراحی
چرا خانم ها زمان بارداری بد اخلاق میشوند چرا خانم ها زمان بارداری بد اخلاق میشوند
ناموس کفتار خوب است یا نه ناموس کفتار خوب است یا نه
عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران
لیزر درمانی خانگی لیزر درمانی خانگی
مدل های لباس امروزی کودک مدل های لباس امروزی کودک
با این روش رفع ریپورت تضمینی و خارج شدن از بلاک تلگرام با این روش رفع ریپورت تضمینی و خارج شدن از بلاک تلگرام
اموزش جدید قرار دادن لینک روی متن در تلگرام اموزش جدید قرار دادن لینک روی متن در تلگرام
ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی
خواص موثر هل خواص موثر هل
متن های عاشقانه بروز متن های عاشقانه بروز
فرج با دعاهاش فرج با دعاهاش
جدیدترین و زیباترین مدلهای تزیین ماشین عروس جدیدترین و زیباترین مدلهای تزیین ماشین عروس
زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است
بهترین مدلهای لباس مجلسی بارداری بهترین مدلهای لباس مجلسی بارداری
آموزش آرایش صورت عروسکی آموزش آرایش صورت عروسکی
تیپ جدید محسن ابراهیم زاده تیپ جدید محسن ابراهیم زاده
جدیدترین عکس های جدید جوانه دلشاد جدیدترین عکس های جدید جوانه دلشاد
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 96
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 1,798
باردید دیروز : 1,370
ای پی امروز : 520
ای پی دیروز : 383
گوگل امروز : 3
گوگل دیروز : 15
بازدید هفته : 4,047
بازدید ماه : 33,833
بازدید سال : 386,448
بازدید کلی : 15,144,824
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2871)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3135)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2940)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3083)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

رمان جدید و پرطرفدار آریانا قسمت دهم

رمان جدید و پرطرفدار آریانا قسمت دهم

پدربزرگ همراهتان باشیم.
پدربزرگ گفت:- وقت را تلف نکنبد و بروید خانه را بگردید. اگر همین امشب بتوانیم تماس بگیریم بهتر است.من با عجله بلند شدم و به اتاقم رفتم، کیفم را برداشتم و به اتفاق بیدار دل راهی خانه شدم. در اتومبیل که نشستیم بیدار دل گفت:- اگر اسم آن صاحب منصب را حداقل می دانستیم شاید پدربزرگتان می توانست اقدامی کند.خندیدم و گفتم:پدربزرگ هیچوقت آبش با صاحب منصبمان به یک جوی نرفت و به همین خاطر هم از مال و مکنت دنیا دستش خالی است و با حقوق ناچیز بازنشستگی و شهریه دانشجویان روزگار می گذراند.بیدار گفت:- به خدا دل می بندیم و به خودش واگذار می کنیم تا آنطور که خودش صلاح می داند این مشکل حل شود. اما خودم هرگز فکر نمی کردم که نادر بعد از رسیدن به کمال آرزویش که ازدواج با شما بود باز هم به دنبال این کار بچگانه و به دور از تدبیر رفته باشد. از خدا می خواهم که همه اشتباه کرده باشیم و او خود را به دردسر نینداخته باشد.وقتی به خانه رسیدیم و من کلید انداختم و در را باز کردم. هم زمان با باز شدن در چراغ پارکینگ هم روشن شد و مش عباس از در بیرون آمد و پرسید:- کیه؟گفتم:- مش عباس من هستم، با آقای بیدار آمده ام تا لوازمی بردارم و بعد برگردیم، می بخشید که بیدارتان کردم.با ما به گرمی احوالپرسی کرد و حال نادر را پرسید که گفتم:- هنوز از سفر برنگشته و به محض اینکه برسد دیگر به شما زحمت نمی دهیم.خندید و گفت:- این چه حرفی است خانم جان! این که چند روز است، من برای خاطر جمع شدن شما حاضرم سالی هم نگهبانی

ادامه مطلب بروووووو



برچسب ها : رمان , رمان آریانا , قسمت آریانا , قسمت 10 رمان آریانا , رمان جالب آریانا , دانلود رمان آریانا , رمان قشنگ آریانا , رمان جدید آریانا , قسمت اخر رمان آریانا , تمام قسمت های رمان آریانا , آریانا رمان , سایت رمان , رمان رمان رمان , انواع رمان ,
بازدید : 237
تاریخ : یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 1:24 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

به خانه میایم..یعنی به خانه میاورد مرا! میرساند...جا و مکانم را ثبات میدهد و بی حرف میرود!
این سرد بودن ها دل نگرانم میکند! بابا زنگ میزند و هستی ، پرستارِ دلخور این روزهایم میگوید که آپاندیسم را درآورده ام و مدتی باید استراحت کنم!
همیشه در همه جا دیده ام، خوانده ام مرد در اوج سرد رفتاری هم باشد با اشک و آه مورد علاقه اش از نگرانی بیداد میکند...عزیزم عزیزم گفتنهایش ناخداگاه راه میافتد و محبتش بیشتر از همیشه گل میکند...اما یغما...برعکس است...برعکسِ برعکس!..................................
سرد تر و زمستانی تر اما...نگرانی را دیدم! خودم در پستوی آن نگاه رنگی اش دیدم! ولی این خونسردی بی مانندش یعنی اوج شکست...یعنی اوج بی حوصلگی و خستگی اش...یعنی اوج داغون بودن!
هستی صدایم میزند تا قرصهایم را بخورم..خودم را اما به خواب میزنم...سرم را در بالش فرو میکنم و دلم کمی تنگ رادین و آغوشش میشود! چرا نمیفهمند که تنها یاور این روزهای دلتنگم خوده اوست؟ چرا؟
هستی بی حرف گذر میکند..خانه را تمیز و گرد گیری میکند...بوی سوپش پبچیده..زیرش را خاموش میکند..
چادرش را که باد میدهد موهایم تکان میخورد! پیشانی ام را میبوسد و در را سعی میکند بی صدا ببندد!
سره جایم مینشینم
بقیه ادامه مطلب.....


درباره : رمان , رمان عاشقانه ,
برچسب ها : رمان , رمان جالب , رمان عاشقانه , دانلود رمان اینجا زنی عاشقانه میبارید , مان جدید اینجا زنی عاشقانه میبارید رو میخوام , رمان جالب اینجا زنی عاشقانه میبارید , اینجا زنی عاشقانه میبارید رمان , رمان قشنگ , رمان طولانی , رمان میخوام , داستان میخوام ,
بازدید : 349
تاریخ : چهارشنبه 25 شهریور 1394 زمان : 14:53 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان قشنگ و پرطرفدار رمان حریف سرنوشت نمیشی قسمت آخر

رمان قشنگ و پرطرفدار رمان حریف سرنوشت نمیشی قسمت آخر

رمان قشنگ و پرطرفدار رمان حریف سرنوشت نمیشی قسمت آخر

الناز به پهلوم زدو آروم تو گوشم گفت: خودتو سبك نكن نمي شناستت... يه كاري نكن ضايعت كنه...
سرمو تكون دادم ولي لبخند رو لبام از بين نمي رفت. وقتي راه افتاديم از آيينه ماشين زل زده بودم بهش و حتي يه لحظه هم دست بردار نبودم خيلي سخت بود كه بعد از يكسال دوري، عشقتو ببيني و نتوني هيچ كاري بكني يا حرفي بزني. تو حال و هواي چشم چروني بودم كه اميد خيلي جدي و سرد به الناز گفت: خانم ميشه آيينه رو به يه سمت ديگه بچرخونيد؟..........

الناز گفت: براي چي؟
-يا حداقل به اين خانم بگين انقدر بهم زل نزنه...معذب ميشم
الناز چپ چپ بهم نگاه كرد و اميد ادامه داد: مي دونم قبلا نامزدم بودند ولي من الان هيچي يادم نمياد... از حلقه تو دستم مي دونستم ازدواج كردم يا نامزد دارم ولي منو ببخشيد هيچ حسي ندارم... چون هيچي يادم نمياد... خيلي دوست دارم حافظم برگرده و همه چي يادم بياد ولي دست خودم نيست.
از حرفش دلم شكست. مي دونستم اميد اون آدم سابق نيست ولي نه تا اين حد. نگاهمو انداختم پايين و ديگه بهش نگاه نكردم. ترجيح دادم فعلا با خاطراتش خوش باشم تا با خودش كه هيچي يادش نمياد.
وقتي رسيديم تهران، نيما و مامان با ديدن اميد از تعجب و خوشحالي مثه خودم شده بودند ولي اميد خونسردِ خونسرد بود، فقط يه سلام داد و سكوت كرد. نگاهش سردِ سرد بود مثه يه ربات
همون شب شناسنامه و كارت ملي باطل شدشو بهش دادم. با اين كه يه ذره بهش ثابت شده بود ولي بازم شك داشت. توي مداركش يه كارت اهدا خون هم بود كه مي تونست كامل بهش ثابت كنه كه خودِ اميده

بقیه ادامه مطلب..............



درباره : رمان عاشقانه ,
برچسب ها : رمان , رمان عاشقانه , رمان جالب , جدیدترین رمان , رمان جالب حریف سرنوشت نمیشی , رمان قشنگ حریف سرنوشت نمیشی , رمان میخوام حریف سرنوشت نمیشی , رمان حریف سرنوشت نمیشی رو میخوام , نویسنده رمان حریف سرنوشت نمیشی , داستان حریف سرنوشت نمیشی , حریف سرنوشت نمیشی رمان , حریف سرنوشت نمیشی داستان , داستان عاشقانه , رمان قشنگ , رمان زیبا , زیباترین رمان , عاشقانه ترین رمان ,
بازدید : 651
تاریخ : شنبه 24 مرداد 1394 زمان : 14:07 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان خیلی جدید و قشنگ من برمی گردم آخر

رمان خیلی جدید و قشنگ من برمی گردم آخر

رمان خیلی جدید و قشنگ من برمی گردم آخر

رمان خیلی جدید و قشنگ من برمی گردم آخر

محدثه به منی که با اضطراب به باز شدن گچ پای هادی نگاه می کردم ، لبخند اطمینان بخشی زد و زیر لب گفت :
-چیه خانومی ؟ زایمان که نمی کنه ، یه گچ پای ناقابله دیگه . اونقدر اون گوشه ی لبتو جویدی که الان خون راه می افته .
لبخند کم جونی زدم و گفتم :
-درد داره نه ؟
زیر گوشم گفت :
-نه . ولی اگه این داداش منه ، کلی برات ناز می کنه . مطمئن باش ! ولی گولشو نخوریا . اصلاً درد نداره . خیالت راحت ...........................................

به زحمت هادی رو سوار ماشین کردیم . هنوز پاهاش جون نداشت . دکتر براش ده جلسه فیزیو تراپی نوشت که در برابر اصرار بی حد محدثه واسه همراهی هادی تو جلسات فیزیوتراپی به شدت مقاومت کردم و خواستم خودم همراه همسرم باشم .
هادی هم به نظر از این تصمیم راضی بود . محدثه از همون جلوی بیمارستان باهامون خداحافظی کرد و رفت .
توی مسیر خونه ، جلوی یه قصابی نگه داشتم و نیم کیلوجگر خریدم. اولین بار بود که پامو می ذاشتم تو قصابی . حس می کردم خرید گوشت یه کار مردونست . ولی چاره ای نبود .
همین که تو ماشین نشستم هادی گفت :
-مهتاب خانوم دیگه نبینم پاتو تو قصابیو و این جور جاها بذاریا. این جاها مردونست .
ماشینو حرکت دادم و گفتم :
-معلومه که نمی ذارم . ایشالله زود خودتو پیدا می کنی و پای منم به جاهای مردونه باز نمی شه. اینبار استثنا بود .
بحثت همین جا تموم شد . ولی من بی خبر بودم که با این جواب ساده ، چه غوغوایی تو دل هادی به پا کردم . همین که رسیدیم . سریع مانتومو کندم و جگرو اسلایس کردم و زدم به سیخ و رو گاز براش کباب کردم .
به اپن فسقلی خونه تکیه داده بود و مشتاقانه نگام می کرد بقیه ادامه طلب............

 



درباره : رمان عاشقانه ,
برچسب ها : رمان , رمان جدید من برمی گردم , داستنا جدید من برمی گردم , رمان عاشقانه من برمی گردم , مرنا خفن من برمی گردم , رمان برای گوشی اندروید , رمان جاوا , مران اندروید , رمان من برمی گردم رو میخوام , رمان عاشقانه من برمی گردم رو میخوام , رمان جدید من برمی گردم ور میخوام , رمان باحال من برمی گردم , جدیدترین رمان من برمی گردم , رمان سازگار من برمی گردم , رمان میخوام , قمست اخر من برمی گردم , قسمت اول من برمی گردم ,
بازدید : 649
تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394 زمان : 14:49 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

 

رمان واقعا جدید رنگ احساس من قسمت یک

رمان واقعا جدید رنگ احساس من قسمت یک

رمان واقعا جدید رنگ احساس من قسمت یک

رمان واقعا جدید رنگ احساس من قسمت یک

رمان واقعا جدید رنگ احساس من قسمت یک

 

همه چیز رو درمورد بهار خونید و با مشکلات و احساسش اشنا شدید..خب اینجا هم ادامه ش رو میذارم..منتها هیجانی تر..در ( جلد دوم ) می خونید که :
بهار همون شبی که می خواد صندوق رو باز کنه و بفهمه منظور مادرش از بیان اون حرف ها چی بوده..ناگهان برق ها قطع میشه..رعد برق شدیدی می زنه..شدت باران زیاد بوده..بهار می ترسه..برای اولین بار از وقتی تنها شده می ترسه..میره بیرون که از همسایه شون کمک بگیره..از صدای رعد وبرق وحشت داشته..ولی همین که قدم به داخل کوچه میذاره و جلوی خونه ی همسایه می ایسته..ناگهان دستی جلوی دهانش رو می گیره و..
در ادامه می خونید که بهار توسط کیارش به دبی فرستاده میشه..قراره به یکی از شیخ های پولدار عرب فروخته بشه..به خاطر زیبایی که داشته همه خواهانش بودن..اونجا با مردی به اسم" پارسا شاهد "اشنا میشه..البته اشنایی که نه..پارسا شاهد می خواد بهار رو بخره..مرد جوانی خوش پوش و جذاب و بسیـــار زیاد پولدار که دو رگه..از پدر ایرانی واز مادر عرب..جذابه و مغرور..همیشه دنبال بهترین هاست..کسی که خیلی سخت میشه جلوش بایستی..و معلوم نیست چی پیش میاد..ایا بهار قسمت این مرد جوان میشه یا اینکه..
توی این رمان قراره اتفاقات زیادی بیافته..اتفاقاتی که سرنوشت بهار رو تغییر میده..یکی از همون اتفاقات فرستاده شدن بهار به دبی هست..و اتفاق دیگری که می تونه برای بهار سرنوشت ساز باشه اسراریه که در اون صندوقچه نهفته..ولی ایا دستش به اون صندوقچه می رسه؟..یا اینکه ناخواسته مسیر زندگیش تغییر می کنه و اون هم طبق همون چیزی که در اون صندوق هست؟..اریا کمکش می کنه؟..بر می گرده؟..سرنوشت این دو چی میشه؟..................................


فصل اول

تنها و ماتم زده..با دلی پر از درد و غم..توی اتاقم نشسته بودم و زل زده بودم به دیوار..
حوصله ی اشپزی نداشتم..یه کم نون وپنیر خورده بودم که سر دلمو بگیره و ضعف نکنم..اشتهام کور شده بود..
با شنیدن صدای رعد وبرق سرمو چرخوندم و نگاهمو به پنجره دوختم..
اسمون می غرید..بارون به شدت می بارید..
اسمون هم دلش گرفته..مثل من..
بی کس و تنهاتر از من هم روی این کره ی خاکی پیدا میشه؟....

 

بقیه رمان در ادامه مطلب

 

 

 



درباره : جدیدترین رمان ها , رمان عاشقانه ,
برچسب ها : دانلود رمان رنگ احساس من , داستان رنگ احساس من , داستان عاشقانه , رمان خفن رنگ احساس من , رمان برای گوشی اندروید , قسمت اول رمان رنگ احساس من , تمام قسمت های رمان رنگ احساس من , رمان , سایت رمان , رمان غمگین , رمان دختر پسر , رمان های سال 94 , رمان رنگ احساس من , رنگ احساس من رمان ,
بازدید : 396
تاریخ : دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 زمان : 23:19 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

داستان واقعا جدید و خوانده نشده حسن کچل

داستان واقعا جدید و خوانده نشده حسن کچل

داستان واقعا جدید و خوانده نشده حسن کچل

داستان واقعا جدید و خوانده نشده حسن کچل

داستان واقعا جدید و خوانده نشده حسن کچل

پیرزنی بود که یک پسر کچل داشت به اسم حسن. این حسن کچل  ما که از تنبلی شهره عام و خاص بود از صبح تا شب کنار تنور دراز می کشید و می خورد و می خوابید.

ننه اش دیگه از دستش خسته شده بود با خودش فکر کرد چیکار کنه که پسرش دست از تنبلی برداره و یه تکونی به خودش بده.

تا اینکه فکری به خاطرش رسید بلند شد رفت سر بازار و چند تا سیب سرخ خوشمزه خرید و اومد خونه. یکی از سیب ها رو گذاشت دم تنور یکی رو یه کم دور تر وسط اتاق . سومی رو دم در اتاق چهارمی تو حیاط و …..آخری رو گذاشت پشت در حیاط تو کوچه.

حسن که از خواب پاشد بدجور گرسنه بود تا چشمش رو باز کرد سیب های قرمز خوش آب و رنگ رو دید و دهنش حسابی آب افتاد.
داد زد ننه جون من سیب می خوام

بقیه در ادامه مطلب



درباره : داستان عاشقانه ,
برچسب ها : همسر حسن کچل , قضیه حسن کچل چی بوده , انشا در مورد حسن کچل , علت مرگ حسن کچل , چرا به حسن کچل میگفتن حسن کچل , داستنا در مورد حسن کچل , دانلود فیلم حسن کچل , داستان جدید , داستان خفن , رمان ,
بازدید : 576
تاریخ : جمعه 25 اردیبهشت 1394 زمان : 13:34 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید وسوسه قسمت دهم تا سیزدهم رو امروز اماده کرده ایم

هر روز جدیدترین ها رو در این سایت بزرگ مشاهده کنید

اين عوضي اينجا چيكار مي كنه؟
الهه در حالي كه برام چشم و ابرو مي نداخت بالا :
.از من مي پرسي ...
با ناراحتي به الهه نگاه كردم ...
الهه با خنده:
مرگ من بيا ارومتر راه بريم .....مي خوام ببينم اينبار مي خوادچيكار كنه...
بازوي الهه رو كشيدم تا سرعت قدماشو تندتر كنه ...
الهه-.هوي وحشي ارومتر ...چرا سگ بازي در مياري ...بابا مردم كه گناه نكردن ..دلشون پيش دختر حاج عباس گير كرده .....
- حالا اين الاغو بايد كجاي دلم جا بدم....
الهه-.اون جاي دلت كه پر از يونجه است... اونجا جاش خوبه ....
خنده ام گرفته بود ..
-گمشو بي شعور ...مگه دل من كاهدنه ....
الهه-.لابد هست كه هر الاغي پا مي زاره به دلكده ات ...
فقط هدي جون.. چطور لگد پريانشونو ....تو اون دل تحمل مي كني....
باهم اروم زديم زير خنده ....
الهه-.اوه اوه..داره صاحبت مياد ...
با خنده :
خفه مي شي يا خفه ات كنم ....
الهه-.تونستي اول اين الاغ تازه به دوران رسيده رو خفه كن ...من يكي پيشكش ....ته ....بين اين همه الوات ....قدرشو بدون ....جاي اقات خالي ....
سر كوچه پيچيديم...كه مزاحم هميشگي سرعتشو زياد كرد و توي يه حركت يه كاغذ مچاله شده رو انداخت تو بغلم .

بقیه ادامه مطلب



درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : رمان اندروید , سایت رمان , رمان جدید 94 , زیباترین رمان وسوسه , رمان غمگین وسوسه , رمان جالب وسوسه , رمان شنیدنی وسوسه , زیباترین رمان , رمان وسوسه جالب , دانلود رمان جدید , رمان جاوا , رمان اندروید وسوسهlاخرین قسمت رمان وسوسه , رمان , رمان عاشقانه , رمان وسوسه , دانلود رمان , دانلود رمان وسوسه ,
بازدید : 321
تاریخ : جمعه 08 اسفند 1393 زمان : 17:59 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

داستان جدید هرچه خدا بخواهد یکی از جز بهترین داستان های است که اماده کردم

و در این پایگاه تفریحی شاپرک گذاشتم و شما بهترین ها رو در این سایت مشاهده کنید


سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی می کرد که وزیری داشت.

وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست.

روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست 

پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او... ر برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد...

چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد، در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسید که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،  زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست

آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید: چگونه می توانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد

پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت: اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه می گفتی هر چه رخ می دهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمی بینید، اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب می کردند، بنابراین می بینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود

منبع mstory



درباره : داستان کوتاه ,
برچسب ها : داستان , وبلاگ داستان , دانلود داستان هرچه خدا بخواهد , دانلود رمان هرچه خدا بخواهد , رمان جدید , سایت عاشقانه , سایت خفن , داستان کوتاه هرچه خدا بخواهد , رمان کوتاه هرچه خدا بخواهد , وبلاگ عاشقانه مسعود , هرچه خدا بخواهد شاپرک , داستان زیبا و قشنگ , رمان ,
بازدید : 300
تاریخ : شنبه 19 مهر 1393 زمان : 22:00 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

داستان جدید درویش تهی دست خیلی داستان پند اموز وخفنی است بخونیدش

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند 
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود 
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم 
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی 


درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو  کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست 

منبع mstory

درباره : داستان کوتاه ,
برچسب ها : داستان پند اموز خفن , داستان پیرمرد تهی دست , رمان , داستان جدید , دانلود داستان , رمان جدید پیرمرد تهی دست , عکس , وبلاگ داستان , سایت داستان , وبلاگ مسعود , رزبلاگ مسعود , اسم جدید پسر , خفن ترین دستان ها , داستان سیاسی , داستان کوتاه , وبلاگ جالب , داستان و ماجرا ,
بازدید : 328
تاریخ : جمعه 18 مهر 1393 زمان : 23:00 | نویسنده : masoud293 | لینک ثابت | نظرات (1)
آخرین مطالب ارسالی
صفحات سایت
تعداد صفحات : 4