رمان جدید و پرطرفدار غروب عشق قسمت 15
رمان جدید و پرطرفدار غروب عشق قسمت 15
سوار آسانسور شدیم وسپهر طبقه ۵رو زد وبه یک دقیقه نرسید که رسیدم سینا عقب ایستاد تامن بیرون بیام خودشم بعداز من خارج شد به سمت واحدش رفت یه خورده عقب ایستادم درو باز کرد وکنار ایستاد
+بروتو آجی
داخل شدم خودشم پشت سرم اومد ودرو بست خونه نقلی خوشگلی داشت یه هال ۳۰متری وآشپزخونه حدودا۱۲متری وسایل همه ساده وبه رنگ سفید وسرمه ایی بود
+بشین عسل جان
به سمت مبل تک نفره ای رفتم وروش نشستم
+راحت باش پالتوتو دربیار
سپهر رفت تو آشپزخونه پالتومو درآوردم زیرش یه ژاکت طوسی پوشیده بودم پالتومو روی مبل کنارم انداختم شالمم برداشتم ورو پالتوم گذاشتم
-سپهر بیا بشین کجا رفتی
با سینی چایی دستش اومد
خندیدم
+مررررگ چایی آوردن خنده داره
-نه تورو جدی دیدن خنده داره
+پررو
چایی رو جلوم گذاشت ونشست رو مبل دونفره روبروم
+خب در خدمتم
بقیه ادامه مطلب....