رمان جدید و قشنگ غروب عشق قسمت 27
رمان جدید و قشنگ غروب عشق قسمت 27
سپهر داغان تراز آنچه بودکه فکرش رابکنی تازه ازبیمارستان برگشته وناامید از حال عسل بود دکتر گفته بود هوشیاریش رااز دست داده و به کما رفته است دلیلش هم خونریزی داخلی بود بخاطر کتک هایی که از سینا خورده بود ودلیل دومش هم سرمای شدیدی بود که بدنش راتحت تاثیر قرار داده بود خون خون سپهررا میخورد خیلی از دست سینا عصبانی بود اما از وقتی با مش حسین صحبت کرده بود بیشتراز اتفاقات افتاده نگران حال برادرش بود از جایش برخواست پالتو وسویچ ماشینش رابرداشت وخواست از خانه بیرون بزند صدای گریه های شدید نفس راشنید وبه عقب برگشت وخودش رابه اتاق سابق سینا که الان نفس آنجا بود رساندهمزمان بااو سیمین هم باچشمان اشک بار خودش رابه اتاق رساند هردونگاه تاسف باری بهم انداختند ووارد اتاق شدند سپهر به سمت نفس که درتخت نشسته بود ووحشتناک گریه میکرد رفت وبی لحظه ای صبر اورادرآغوش کشید….
+جووونم عزیزم چیه خانومی چرا گریه میکنی خوشگل عمو
بالحنی که دل سپهر که سهل بود دل هر غریبه ای رامی سوزاند گفت:
-عمو بابام مامانمو کشت
وبعد جیغ زد وگریه چه کشیده بود این بچه چهارساله
+آروم باش عمو قربونت بره کی همچی چیزی گفته
-خودم دیدم هم صبح هم حالا
سیمین طاقت از دست داد وهق هق کنان از اتاق بیرون رفت بغض گلوی سپهر را چنگ میزد اما اجازه ی ریزش اشکش را نمیداد
+الان چراعمو جون
نفس هق هق کنان وبریده بریده گفت:
بقیه ادامه مطلب.....