مونا ــ اقای رادفر هستن همراه خانواده و نادیا خانم هم باهاشونن .....
چن لحضه بعد مامان و بابا که قیافه هاشون علامت سوال بود اومدن و کنارم ایستادن ....
اول عمو وارد شد .. بعد زن عمو .. وبعدش رادین و رکسانا و نادیا .... اوووووف ..... و در اخرم رادان وارد شد ...
اوه اوه اوه چه به خودشم رسیده بود طرف(رادان)....
یه کت و شلوار توسی پوشیده بود با پیراهن خاکستری پررنگ و کروات توسی نقره ای هم زده بود تهریشم گذاشته بود هر کی مارو میدید فک می کرد از قصد باهم ست کریم .....
ادامه مطلب بقیه
دستشو تکون داد و گفت:
-از دست شما دیونه ها
وقتی مامان از اتاق بیرون شد من و شیما زدیم زیر خنده که شیما گفت:
-شیدا نمیتونم حتی تصورش رو کنم که توی این دو هفته تو چی کشیدی اما باید بهت یه خبری رو بدم
-چی؟
-کامران فردا برمیگرده آلمان
خیلی سعی کرده بودم با این قضیه کنار بیام اما انگار باز هم نتونستم سرم گیج رفت لبخند تلخی به لبم اوردم و گفتم:
-بالاخره باید میرفت چه فردا چه یه ماه دیگه
-خوشحالم که با این قضیه کنار اومدی
-ممنونم اما باور کن که کار دیگه ای از دستم برنمیومد
شیما نزدیکم شد و دستش رو روی شونم گذاشت و گفت:
-یادت نره که امروز روز آخره
-روز آخر؟
ادامه مطلب بروید
برگشتم عقب رو به خاتون که داشت صلوات میفرستاد گفتم : سوگل خوب بود.
خاتون : خوشگل بود.
خوشگلیش اره خوبه به نظرت چطور؟
بردیا : قدش به رامینتون نمیخورد.
با خنده گفتم : دقیقا" انگار بچه رامین
بردیا با خنده یه نگاه بهم کرد گفت : درست بشین کمربندتم ببند.
خاتون : اینا که مهم نیست مهم اینه که رامین این دختر و میخواد
من : اره تا حالا رامین اینجوری ندیده بودم .
خیلی دوستش داره.
خاتون : دوست داشتن مردا که مهم نیست، مردا انقدر بی وفان
فقط کافی یه اتفاقی بیفته سریع طرفشون ول میکنن.مهم سوگل که چقدر رامین دوست داره ...اونوقت که با تمام مشکلای رامین میسازه .
بردیا با لبخند گفت : یه بلا نصبتم بگی بد نیستا مثل اینکه من تو ماشینم
خاتون : اتفاقا" بیشتر منظورم به تو بود تو هم لنگه پدرتی
من تو عمرم کسیو ندیده بود مثل کوروش عاشق باشه جونشو برا کتایون میداد . ولی چی شد کتایون مرد کوروشم رفت سراغ زندگی خودش انگار نه انگار قبلا" عاشق زنی بنام کتایون بوده
میگم مردا بی وفان برای اینکه مادر خودشونم خیلی زود فراموش میکنن
چه برسه به زنی که عاشقش بودن
یه نگاه به بردیا کردم اخماش تو هم بود . معلوم بود از حرف خاتون عصبی شده
ادامه مطلب بقیه
در باز شد و میریم(خدمتکار)با پاکت وارد شد پاکت را کنارم گذاشت و رفت با کنجکاوی به پاکت نگاه کردم برش داشتم و بازش کردم داخلش دفترچه ای به رنگ مشکی بود همراه یه نامه نامه را باز کردم و شروع به خوندنش کردم
"خوب شد که رفتی چون من ناهیدو همراه دخترم خیلی دوست دارم امیدوارم مثل مادرت هیچ وقت برنگردی و خودت توی اتیش انتقام بسوزی خاطرات مادرت توی اون دفترچه است کلی پول بابت این دادم بخونشومثل مادرت باش شباهت عجیبی دارید به هم دارید خاطراتشو بخون بیا ایران تا طلاقمونو بگیریم
شوهرت راستین"
سریعا دفترچه را در اوردم توی صفحه اول عکسی از مادرم بود دلم براش خیلی تنگ شده بو گه زنده بود الان 35الی36سال داشت 2ساعت طول کشید تا تونستم دفترچه را بخونم دفترچه را بستم و روی پاتختی گذاشتم واقعا چرا مادرم اینطوری بود اما من مثل اون فرار نمی کنم برعکس اون میمونم و می جنگم این بهتره باید در موردشون خوب تحقیق کنم قدم اولم اذیت کردن ناهید هست شاید بهتر باشه اتردین توی این خموضوع نباشه اما....فهمیدم میدونم چیکار کنم اسم اون خانمه که مامانم باهاش همکاری کرد چی بود دفترچه را برداشتم و شروع به ورق زدنش کردم اهان خانم نیک خواه اخر دفترچه شماره تلفن های مامانم بود شماره خانم نیک خواه را پیدا کردم و بهش زنگ زدم
-الو
ادامه مطلب بقیه
پویان با لبخند تلخی که رو لب هاش بود سمتم اومد. بی توجه بهش به آریان نگاه کردم که متوجه شد و لبخند زد و دستش رو دور گردنم انداخت. یه نگاه به پویان انداختم. اخم هاش رو تو هم کشید. دلم واسش سوخت اما خب تقصیره خودش بود. کنارم نشست و گفت:-خب از خودت بگو ... خیلی وقته ندیدیم هم رو ...اصلاً فهمیدم ازدواج کردی شوکه شدم.بزور لبخندی زدم و گفتم:-اوهوم. یهویی شد دیگه...پویان: یعنی چی؟ یعنی خودت نمی خواستی؟آریان که انگار از این حرف خوشش نیومد با صدای محکم و جدی گفت:-نه، اشتباه متوجه شدی...من و پریناز اتفاقی عاشق شدیم و ازدواج کردیم.پویان که انگار از هم صحبتی با آریان خوشش نمی اومد دوباره طرف صحبتش رو من قرار داد و گفت:-نامزدید یا ازدواج کردید؟این بار هم آریان زودتر از من جواب داد:-ازدواج کردیم.و این بار من هم ادامه دادم:-می دونی
بقیه ادامه مطلب
دانلود آهنگ رضا صادقی به نام شب یلدا
ادامه مطلب بروید
دانلود اهنگ ادامه مطلب
صبح که بیدار شدم .انگار تو سرم پتک میکوبیدن.اصن حال نداشتم ولی دلم میخواس از خونه بزنم بیرون
سلام به همگی
سلام تو چرا انقد صورت و چشات پف کرده
چیزی نیس دیشب بد خواب شده بودم
علیرضاهم داشت صبحونه میخورد.نگاشم نکردم.بدجور ازش کینه به دل گرفتم.
مگه صبحونه نمیخوری؟
نه مامان اشتها ندارم.دیرمم شده
ضعف میکنی ها!
ادامه مطلب بقیه
بقیه ادامه مطلب
یا چند تا از گردوهایی که می شکونی پوک باشه
مهم اینه که کسی داری که یلدا رو بهت تبریک بگه