رمان تو رو نميخوام

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز» خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز»
بهترین مدلهای لباس مجلسی بارداری بهترین مدلهای لباس مجلسی بارداری
جدیدترین عکس های جدید جوانه دلشاد جدیدترین عکس های جدید جوانه دلشاد
قیمت روز دلار قیمت روز دلار
خنده دار ترین  جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار خنده دار ترین جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار
شیک ترین  ست زرد و مشکی جدید شیک ترین ست زرد و مشکی جدید
زیباترین ست لباس برای آقایان در مهمانی‌ های رسمی و مهم زیباترین ست لباس برای آقایان در مهمانی‌ های رسمی و مهم
عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری
سری جدید عکس های عاشقانه 97 سری جدید عکس های عاشقانه 97
خواص جالب لبو برای سلامتی انسان خواص جالب لبو برای سلامتی انسان
بیوگرافی جدید و جالب زهرا اویسی بیوگرافی جدید و جالب زهرا اویسی
با این روش رفع ریپورت تضمینی و خارج شدن از بلاک تلگرام با این روش رفع ریپورت تضمینی و خارج شدن از بلاک تلگرام
نحوه جدید درست کردن ترش شامی نحوه جدید درست کردن ترش شامی
عکس دیده نشده خانواده مونا کرمی+بیوگرافی عکس دیده نشده خانواده مونا کرمی+بیوگرافی
خواص موثر هل خواص موثر هل
مدل های کفش بدون پاشنه زنانه مجلسی مدل های کفش بدون پاشنه زنانه مجلسی
آموزش آرایش صورت عروسکی آموزش آرایش صورت عروسکی
روش صحیح بستن دستمال سر روش صحیح بستن دستمال سر
مدل های مانتو شیک متفاوت مدل های مانتو شیک متفاوت
جدیدترین عکسهای جوانه دلشاد بازیگر فیلم حوالی پائیز جدیدترین عکسهای جوانه دلشاد بازیگر فیلم حوالی پائیز
جواب جواد نکونام به بیانیه باشگاه فولاد خوزستان جواب جواد نکونام به بیانیه باشگاه فولاد خوزستان
HMVC چیست HMVC چیست
جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار
مدل لباس جدید دامن بلند برای دختر خانم ها مدل لباس جدید دامن بلند برای دختر خانم ها
عکس جدید احمد مهرانفر و همسرش عکس جدید احمد مهرانفر و همسرش
جالبترین عکس های نهال سلطانی جالبترین عکس های نهال سلطانی
کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی
زیباترین مدل درست کردن ارایش عروس زیباترین مدل درست کردن ارایش عروس
عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران
جدیدترین مدل های پیراهن زنانه بسیار شیک و قشنگ جدیدترین مدل های پیراهن زنانه بسیار شیک و قشنگ
چرا بعد ورزش بی خواب میشیم چرا بعد ورزش بی خواب میشیم
روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات
دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر
زندگینامه کامل و جدید محسن ابراهیم زاده خواننده + زندگی شخصی و عکس زندگینامه کامل و جدید محسن ابراهیم زاده خواننده + زندگی شخصی و عکس
عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی
دلیل بچه دار نشدن رضا عطاران از زبان خودش مشخص شد دلیل بچه دار نشدن رضا عطاران از زبان خودش مشخص شد
مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران
دیدترین مدل های لباس حنابندان 98 دیدترین مدل های لباس حنابندان 98
متن  حرفِ دل و حرفِ حساب متن حرفِ دل و حرفِ حساب
فایده های چرت زدن فایده های چرت زدن
عکس بازیگران سریال ترکی خواهران و برادران عکس بازیگران سریال ترکی خواهران و برادران
زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است
تیپ جدید محسن ابراهیم زاده تیپ جدید محسن ابراهیم زاده
فال روز پنج شنبه 9 آذر 1397جدید فال روز پنج شنبه 9 آذر 1397جدید
بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز
لیزر درمانی خانگی لیزر درمانی خانگی
اموزش درست کردن شربت هل اموزش درست کردن شربت هل
سرم ویتامین سی لافارر سرم ویتامین سی لافارر
تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا
عکس سلفی جدید مهناز افشار عکس سلفی جدید مهناز افشار
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 5
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 293
باردید دیروز : 2,149
ای پی امروز : 83
ای پی دیروز : 248
گوگل امروز : 6
گوگل دیروز : 23
بازدید هفته : 293
بازدید ماه : 21,848
بازدید سال : 374,463
بازدید کلی : 15,132,839
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2870)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3134)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2939)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3082)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

باقی شاممون رو توی سکوت خوردیم و هیچ حرفی زده نشد ... طبق عادت همیشگیمون هر کی بشقاب خودش رو شست و بعدم برگشتیم توی پذیرایی ... اوید با یه حرکت خودشو پرت کرد روی مبل ...اگه مبل زبون داشت الان چهار تا لیچار خوشگل بارش میکرد ... 
-زدی مبلمو شکوندیا...
--نگران نباش با اینطور ضربه ها نمیشکنه...
-آوید رو مخمی بخدا.. 
بعدم نشستم کنارش و از روی میز یه هلو و یه چاقو برداشتم ...یه تیکه براش جدا کردم و زدم به چاقو و گرفتم سمت دهنش.. با تعجب به چاقوی توی دستم نگاه کرد ... 
-چیه ؟ تعجب کردی..
--نه...تعجب نکردم.. 
بعدم دهنشو باز کرد و هلو رو از روی چاقو قاپید .. دیگه بهش ندادم و یقه ش رو خودم خوردم... زدم جم تی وی ..کوزی گونی تازه شروع شده بود .. خودمو کشیدم بالاتر و با ذوق مشغول نگاه کردن شدم... این یکی از سریال های مورد علاقه م بود .. 
امروز کارا خیلی خسته م کرده بود ... هر از گاهی چشمام میومد روی هم .. ولی به زور بازشون میکردم..نمیدونم چی شد که یه دفعه چشام بسته شد و خوابم برد.. 
***
با صدای ساعت از خواب بیدار شدم..چشمام رو به زور باز کردم... نور خورشید چشمم رو زد ... چرخیدم و با دستم ساعت رو خفه کردم...خواستم بخوابم که در اتاق باز شد ... تخت بالا پایین شد ...
--ماتینا ؟!..
بی حال جوابشو با یه «هوم؟» دادم... 
--نمی خوای بیدار شی ؟ 
-نه ..میخوام بخوابم هنوز..
--نمی خوای بریم بازار واسه عروسی خواهر دوستت لباس بگیری ؟
اسم لباس که اومد مخم فعال شد .. چشمام باز شدن و نشستم روی تخت.. 
-واقعا ؟؟
با دستش موهای پخش شده توی صورتم رو زد کنار و با لبخند جوابمو داد.. 
-مرسیییییییی
از تخت پریدم پایین...خواستم از اتاق برم بیرون که .....این برای چی الان خونه س ؟؟مگه نرفته کارخونه ؟
برگشتم عقب و گفتم : نرفتی سرکار امروز ؟
از روی تخت اومد پایین و ایستاد رو به روم.. با دستش چونه م رو گرفت و چرخوند سمت ساعت دیواری بالای تخت.. جــــــــــــان ؟ ساعت سه و نیم بود... 
-من چرا اینقدر خوابیدم ؟
--حتما خسته بودی.. 
بهش نگاه کردم...نگاهِ مشکیش میچرخید توی چشمام..لبخند کوچیک روی لبشم روی اعصابم بود .. خودمو ازش جدا کردم و از اتاق زدم بیرون... حتما دیشب که خوابم برده جلو تلوزیون بلندم کرده آوردم تو اتاق ... 
آب زدم به صورتم و با صابون صورتم رو شستم...سر حال اومدم... با حوله صورتم رو خشک کردم و از دستشویی اومدم بیرون...رفتم توی آشپزخونه .. اونم توی آشپزخونه بود ... شعله گاز رو خاموش کرد و نگاهم کرد و گفت : اینم یه غذا مخصوص آوید ... 
خندیدم ... لبخند زد و دستگیره چوبی رو گذاشت روی میز... ماهیتابه رو هم گذاشت روش.. دستامو گذاشتم روی میز و خودمو کشیدم سمت ماهیتابه و توش رو نگاه کردم.. 
-چقدر زحمت کشیدی .. دستت درد نکنه..
--خواهش میکنم..
-بمیرم الهی.. چقدر سختی کشیدی تا تونستی این املت رو درست کنی ؟
--هیچی..
یه تیکه نون برداشت و توش املت گذاشت و گرفت سمتم..
--بیا عزیزم..
نمی دونم چرا اما یه دفعه ته دلم خالی شد ... شنیدن کلمه عزیزم اون هم از دهن آوید ... برا خوشآیند بود ؟!
مهبد این کلمه رو زیاد بهم گفته بود ... اما .. هیچ وقت این حس بهم دست نداده بود .. 
--نمی خوری ؟
با صداش به خودم اومدم... به دستش که هنوز جلوم بود نگاه کردم... نمیدونم چم شده بود ... لقمه رو از دستش گرفتم...خواستم بذارم توی دهنم که نتونستم.. گذاشتمش توی ماهیتابه و از جام بلند شدم و رفتم سمت اتاقم...درو نبستم...نشستم روی تخت و سرمو گرفتم بین دستام... 
--ماتینا یه دفعه چت شد ؟ من چیزی گفتم که باعث ناراحتیت شد ؟
نگاهش کردم و سرمو به نشونه ی نه تکون دادم..
نشست کنارم و گفت : پس چی شد ؟
-نمی دونم. 
--بهم نگاه کن ماتینا..
سرمو چرخوندم به سمتش و نگاهش کردم... لبخند زد و گفت : برام سخته ناراحت و گرفته ببینمت...من همون ماتینای تخس و سر و زبون دار و میخوام.. 
خنده م گرفت... پیشونیم رو بوسید و از کنارم بلند شد ... همونطور که از اتاق میرفت بیرون گفت : آماده شو بریم بیرون..
***
در خونه رو با کلید باز کردیم و اومدیم تو خونه.. سریع رفتم توی اتاق و لباسامو عوض کردم و بدون هیچ مکثی پریدم توی حمام.. یه دوش حالمو جا آورد و خستگی رو از تنم بیرون کرد ..از حمام که اومدم بیرون رفتم توی اتاق تا لباسامو بپوشم... آوید هم رفت توی حمام...لباس زیرامو که پوشیدم یه تاپ قهوه ای که رنگ و روشم داشت میرفت رو پوشیدم با شلوار سفید رنگی که تازه خریده بودم..
رفتم سمت اتاق کار اوید ... لباساشو اونجا گذاشته بود ...لباساشو با حوله ی سفید رنگشو گذاشت جلوی در حمام و تقه ای به در زدم.. شیر آب بسته شد صداش بلند شد : بله ؟؟؟؟
-لباس برات گذاشتم جلوی در حمام..من میرم بخوابم شب بخیر..
مکثی کرد و گفت : برو بخواب..شب بخیر...
رفتم توی اتاق و درو بستم..رفتم سمت تخت...دستی توی موهای مشکیم کشیدم...از نرمیشون کیف کردم...
دراز کشیدم روی تخت و چراغو خاموش کردم...ربع ساعتی غلت زدم تا خوابم برد ..
***
از شدت دل درد از خواب بیدار شدم... زیر دلم بد جور درد میکرد و تیر میکشید ..به شکم دراز کشیدم روی تخت و خواستم چشمامو ببندم که یه دفعه رادارام فعال شد ... 
از تخت پریدم پایین و چراغو روشن کردم... با دیدن دو تا لکه ی روی تخت دنیا دور سرم چرخید ... دستمو گذاشتم جلوی دهنم که جیغ نزنم... 
حالا چیکار کنم ؟......
ساعت دو و سی و پنج دقیقه ی بامداد بود... چه خاکی تو سرم بریزم ؟
از اتاق رفتم بیرون و از توی حمام وایتکس رو برداشتم و با یه کهنه افتادم به جونه تخت... اینقدر سابیدم تا تمیز شد و لکه ها رفتن... پارچه روی تخت رو برداشتم و بردم توی حمام و انداختمش کف حموم.. برگشتم توی اتاق و نگاهی به تشک انداختم..خدا رو شکر تشک کثیف نشده بود ... یه دفعه نگام افتاد به شلوارم... خدایاااااااا...هنوز 5 ساعت از خریدنش نگذشته بود .. درش آوردم و اونم انداختم کنار همون پارچه توی حموم تا فردا بشورمش.. 
توی کمد رو نگاه کردم... بسته های پد نبودن.. آآآآآآخخخخخخ..اصلا یادم نبود که تموم شده...خیر سرم قرار بود برم بخرم.. 
با زاری نشستم در حموم و سرمو گذاشتم روی پام...درد دلم دقیقه به دقیقه بیشتر میشد ... خدایا چه خاکی به سرم بریزم ؟؟
یعنی به اوید بگم ؟؟ 
حالا گیریم که گفتم..مثلا چیکار میتونه بکنه ؟
اخه نگم هم نمیشه.. کل خونه به گند کشیده میشه که.. 
دختر خجالتی ای نبودم..اما تو این یه مورد از شدت خجالت روم نمیشد حتی به اوید که روی مبل خوابیده نگاه کنم..
نشستم کنارش و آروم دستمو زدم به بازوش...
-آوید ؟ آویــــــد ؟
هیچ تکونی نخورد ...
بازم صداش زدم... اینبار فقط یه هوم کوچیک گفت..
بازم صداش کردم... ای خدا این چرا اینقدر خوابش سنگینه ؟!..
دل درد واقعا امونم رو بریده بود... بی صدا شروع کردم به گریه کردن.. صداش کردم..انگار که صای هق هق ریزمو شنید .. یه دفعه هوشیار شد و نشست روی مبل .. 
با صدای گرفته و خوابالودش اسممو صدا زد : ماتینا ؟ 
-آوی..د
با دستش لامپو روشن کرد و گفت : 
--چت شده ماتینا ؟ ببینمت..
بهش نگاه کردم.. با تعجب گفت : داری گریه میکنی ؟ چی شده ؟
خجالتم رو گذاشتم کنار و گفتم : دلم درد میکنه...
--خب بذار آماده شم بریم دکتر .. 
دستمو گذاشتم روی پاش و گفتم : نه...
--حالت خوب نیست..خودتو ندیدی .. رنگ به رو نداری.. 
-خوب میشم اوید...فقط... 
--شامم که چیز زیادی نخوردی .. نکنه مسموم شدی ؟
-اوید..هیچ کدوم اینا نیست..
چند لحظه چیزی نگفت... یه دفعه انگار فهمید چه خبره.. شونه ای بالا انداخت و از روی مبل اومد پایین.. سرشو خاروند و گفت : خب من چیکار کنم حالا ؟
-ببین من ... پد توی کمد نیست..
پوفی کرد ... هنوزم انگاری خواب بود.. 
--نمی تونی تا صبح تحمل کنی ؟؟ آخه ساعت سه شب من از کجا برات...
-نمی تونم..
دستی به ریش هاش که تازه نوک زده بودن کشید و رفت سمت اتاق...همونجا نشستم کنار مبل و سرمو گذاشت روی پتویی که روی آوید بود ... 
--تحمل کن تا برگردم... اگر خیلی درد داشتی یه قرصی چیزی بخور آروم شی..
بعدم صدای باز و بسته شدن در خونه رو شنیدم... 
نمی تونستم از جام بلند شدم.. همونجا نشستم و چشمامو بستم..و شروع کردم گریه کردن... شکمم ور فشار میدادم و گریه میکردم..نمی تونستم قرص بخورم...از بچگی عادت به قرص خوردن نداشتم...
نمی دونم چقدر گذشته بود که آوید برگشت.. فقط دیدم که نشست کنارم و گفت : ماتینا خوابیدی ؟
سرمو بلند کردمو با چشمای سرخم بهش نگاه کردم.. اشکام رو پاک کرد و گفت : بیا برات گیر اوردم..برو..
به بسته ی پد جفتم نگاه کردم... یه دفعه داغ شدم... از خجالت نمی تونستم سرمو بلند کنم.. سریع از روی زمین قاپیدمش و پریدم 

 

 

از دستشویی که اومدم بیرون رفتم توی اتاقم و اینبار خیلی آروم دراز کشیدم روی تخت...آوید اومد تو اتاق و یه قرص و یه لیوان آب گذاشت جفتم و گفت : اگه دیدی حالت خوب نشد اینو بخور...اگرم خواستی بیا بریم دکتر..

-اوکی..

دیگه چیزی نگفت و از اتاق رفت بیرون...پتو رو کشیدم روی خودم و بدون اینکه قرص رو بخورم خوابیدم...

***********

«آوید»

با تیری که گردنم کشید از خواب بیدار شدم...دیگه به این دردای اول صبحم عادت کردم... با دستم گردنم رو ماساژ دادم و از جام بلند شدم... به ساعت بزرگ توی پذیرایی نگاه کردم... 9 و نیم بود.

هول هولکی چند تا مشت آب پاشیدم توی صورتم و با حوله خشکش کردم.. رفتم توی آشپزخونه و بعد از خوردن یه بسکوییت رفتم تا یه سری به ماتینا بزنم... 

در اتاق باز بود.. رفتم توی اتاق...به روی شکم دراز کشیده بود روی تخت... خواب بود ..اما اخماش تو هم بودن... 

ناخودآگاه لبخند زدم و نشستم پایین تخت...به چهره ش که نیمش رو موهاش گرفته بودن نگاه کردم.. به جرئت میتونستم بگم یباترین دختری بود که به عمرم دیده بودم.. درسته اوایل برام مهم نبود اما...حالا مهم بود ؟!.. آوید به خودت بیا... نه تو این دختر رو دوست داری نه این دختر تو رو... 

سرمو چند بار تکون دادم.. سرمو بردم جلو و بینیم رو چسبوندم به موهاش... بوی شامپو سدر پیچید توی بینیم...

با ل/ذ/ت چشمامو بستم و بازم بو کشیدم... یهو چشام باز شد ... این کارا یعنی چی ؟ سریع خودمو کشیدم عقب و سریع از اتاق زدم بیرون...

خودمو پرت کردم روی مبل...یهو یاد حرف ماتینا افتادم که گفت « زدی مبلمو شکوندی »

لبخند زدم و با دستم کنترل تی وی رو برداشتم و چرخیدم توی کانالها.. خوردم به جم تی وی و نشستم پای سریالی که هیچی ازش نمی دونستم..

چشمام به تلوزیون دوخته شده بود ..اما فکرم جای دیگه چرخ میزد.....
***
از خواب که بیدار شدم حالم بهتر شده بود ....دلم درد میکرد...اما نه به شدت شب قبل...
بعد از شستن دست و صورتم رفتم توی پذیرایی ... آوید دراز شده بود روی مبل و داشت شمیم عشق نگاه میکرد ... 
-سلام...
انگار که تو این دنیا نبود ...چون با صدام شیش متر پرید هوا...
-چی شد ؟
--سلام صبح بخیر..
-ترسوندمت ؟
--نه..
بعدم از جاش بلند شد و رفت توی اتاق...رفتم تو آشپزخونه و نون و پنیر ساندویچی درست کردم و آروم شروع کردم به خوردن... 
چند دقیقه ای گذشته بود که آوید از اتاق اومد بیرون... لباس پوشیده بود...
با تعجب گفتم : کجا میری ؟!..
--تا یک ساعت دیگه میام... میرم ماشینو از دوستم بگیرم...
-باشه..
از خونه رفت بیرون... یه لیوان چایی شیرین پشت ساندویچ پنیرم خوردم و لیوان رو گذاشتم توی سینک ...
رفتم توی اتاق ... یه بار دیگه نگاهی به تخت انداختم...خداروشکر دیگه کثیف نشده بود ... 
لباسی که دیشب خریده بودیم رو از توی جعبه درآوردم و پوشیدمش و ایستادم جلوی آیینه قدی توی اتاق...از دیدن خودم توی اون لباس کیف کردم... 
یه لباس فیروه ای رنگ که سر یکی از شونه هاش بند میخورد که سر شونه ش گل کار شده بود ... تا سر زانو بود و از کمر به پایین هم کش گذاشته بودن و جمع شده بود ... مدلشو خیلی دوست داشتم..کت و شلوار آوید رو هم از توی جلدش دراوردم و گرفتم جفت خودم... 
چقدر سختی کشیدم تا تونستم راضیش کنم اینو بخره....
تو حال و هوای خودم بودم که در اتاق باز شد و آوید اومد تو...
نگاه تحسین آمیزش روی من بود...کتش رو گذاشتم روی تخت و سعی کردم بهش لبخند بزنم..

اونم لبخندی زد و در حالی که یه ابروشو کمی داده بود بالا گفت : چه بهت میاد ...

دستی به لباسم کشیدم و گفتم : آره خیلی...

موبایل و کیف پولشو گذاشت روی پا تختی و همونطور که دکمه های پیرهنش رو باز میکرد از اتاق رفت بیرون..

سریع لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون... کتابی توی دستش بود و داشت نگاهش میکرد ... نشستم کنارش و سرمو گذاشتم روی شونه ش و گفتم : این کتابه چیه ؟!..

جلدش رو بهم نشون داد...قورباغه رو قورت بده...

لبامو جمع کردم و گفتم : چه اسم مضخرفی...

خندید و در حالی که بوسه ای میزد روی موهام گفت : کافیه فقط یه بار بخونیش...

-قشنگه ؟

--رمان که نیست میپرسی قشنگه...یه کتاب روانشاسیه... بخونیش بد نیست..

کتابو از دستش قاپیدم و گفتم : حتما...

خندید و از کنارم بلند شد و رفت سمت تلفن و با لحن بامزه ای گفت : بازم پیتزا ؟

خندیدم و سری تکون دادم..

  دلم نمی خواست از بیرون غذا بگیریم...اما حالمم چندان خوب نبود که بتونم برم تو آشپزخونه.... غذامون رو که خوردیم ظرفا رو گذاشتم توی ماشین ظرف شویی ... تلفن خونه زنگ خورد...آوید جواب داد.. چند دقیقه ای گذشت که اومد تو آشپزخونه و گوشی رو داد دست من...
آوید : آوینه...
گوشی رو ازش گرفتم ..
-بله ؟
آوین : سلام ماتینا ...خوبی ؟
-سلام عزیزم...ممنون خوبم ...تو خوبی ؟
آوین : مرسی گلم... حالت از دیشب بهتر شده ؟
-دیشب ؟!!!
آوین : آره دیگه... 
-تو از کجا خبر داری ؟
آوین : وا ... آوید یشب ساعت دو سه شب بود اومد در خونه مون میگه یه بسته پد بده...
-آهان...خوبم ..خوبم..
آوین : خدارو شکر ..خواستم ببینم خوب شدی یا نه ..
-مرسی گلم خوبم... 
آوین : ماتینا کیمیا داره میاد پیشم ...پاشو بیاد پیشم..
-سرم شلوغه عزیزم...چند روز دیگه عروسی خواهر دوستمه...میخوام برم بازار کفش بخرم...
آوین : ای جـــــــــــــــونم... خب بذار فردا با هم بریم... میدونی که من عاشق خریدم...
-خیل خب باشه عزیزم..
آوین : خب اوکی...من برم حمام که الاناس که کیمیا بیاد ...
-اوکی عزیزم...
آوین : بای..
تلفنو قطع کردم و گفتم : تو دیشب رفته بودی پیش آوین ؟
نگام کرد و گفت : پس انتظار داشتی نصفه شب چیکار کنم ؟
سرمو انداختم پایین و آروم گفتم : هیچی..
از کنارش رد شدم و رفتم تو اتاق تا یکم بخوابم... خیلی آروم دراز کشیدم روی تخت..هنوز چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که آوید اومد تو ... برگشتم و نگاهش کردم ...
آوید : میگم ماتینا...
-هوووووم ؟
آوید : اممم...هیچی...
بعدم سریع از اتاق رفت بیرون ...وا این پسره چرا اینطوریه ؟

ادامه دارد ...

منبع رمان عاشقان

درباره : جدیدترین رمان ها ,

نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : رمان جدید.دانلود رمان.رمان عاشقانه.رمان جدید. , رمان تو رو نميخوام.تک رمان رمان تو رو نميخوام.رمان جدید تو رو نميخوام , دانلوئ رمان تو رو نميخوام برای اندروید. ,
بازدید : 4950
تاریخ : دوشنبه 11 فروردین 1393 زمان : 19:04 | نویسنده : masoud293 | نظرات (4)
مطالب مرتبط
آخرین مطالب ارسالی
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط mahtab در تاریخ 1393/08/17 و 20:45 دقیقه ارسال شده است

سلام چرا رمان کامل نیست

این نظر توسط باران در تاریخ 1393/04/02 و 12:58 دقیقه ارسال شده است

خیلی عالی بودشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط سحر در تاریخ 1393/03/08 و 10:23 دقیقه ارسال شده است

چرابقیه رمان من تورو نمیخوامو نمیذارییییییییییییین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شکلک

قسمت چندشو میخواین

این نظر توسط مهلا در تاریخ 1393/02/22 و 16:14 دقیقه ارسال شده است

چرا قسمت آخر رمان من تو رو نمی خوامو نمی زارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


کد امنیتی رفرش