رمان جدید و خوشگل غروب عشق قسمت 20
رمان جدید و خوشگل غروب عشق قسمت 20
خندیدیم از جام پاشدم ورفتم تو آشپزخونه ویه کاسه بزرگ پراز تخمه با چیپس وپفک آوردم سینا داشت با گوشیش حرف میزد کلافه بود خوراکی های دستمو روی میز گذاشتم وکنار سامی نشستم نمیدونم باکی داشت حرف میزد
+نمیتونم…میگم نمیتونم میفهمی…کجا بیام..باشه
گوشیو قطع کرد
با شک نگاهش کردم
+کی بود سینا
از جاش پاشد
-باید برم جایی کار دارم ببخشید سامی جان
سامی+میخوای منم بیام باهات
-نه داداش زودبرمیگردم
دلم به شک افتاده بود سینا رفت تواتاق حاضرشه دنبالش رفتم تواتاق داشت لباس میپوشید
+سیناااا؟؟
-جان؟
+کجا میخوای بری
-کاردارم دیگه عزیزم
+باشه
ادامه مطلب بروووو