رمان جدید و خواندنی نقطه سر خط قسمت 7 این رمان است که توانستم اماده کنم
برای شما بگذارم لطفا نظر خوبتونم بزارید
خدایا تو یه روز دوتا سورپرایز، سومی رو بفرسی رسما پس افتادم.
–مشتاق دیدار.
سعی می کنم، خودمو جمعو جور کنم. نگامو از صورتِ شش تیغش می گیرمو به پکیجِ اهداییِ کنگره ی تو دستاش می دم و آروم لب می زنم: سلام
حینِ نشستن روی صندلی جوابمو می ده.
به سمتم متمایل می شه و حینی که نگاش به اطراف و جلوِ، دستشو روی دَسته ی صندلیم میذاره.
آنالیز گرهای غیرفعال شده از تعجبم تازه یکی یکی فعال می شن. جمله ی اولشو که قدمو مسخره کرده بود رو به یاد میارم. و سلام احمقانه ام، بعد از این مسخره شدن حس بدی رو بهم منتقل می کنه.
بی اختیار به سمت مخالفِ صندلیم، متمایل می شم. پاهای کشیده اشو روی هم انداخته، اونقدر بلنده که یه مقدار از پاهاشم اضافه میاد. از طرز تحلیلم بی اختیار لبخند صداداری روی لبم می شینه.
از چشمش پنهون نمی مونه و همونطور که اطرافو دید می زنه می پرسه : به چی می خندی؟
با بدجنسی هر چه تمام تر دستمو به اشاره ی قدو بالاش، تکون می دمو می گم: به قدِ رعنـــااا
بقیه ادامه مطلب