رمان جدید و پر طرفدار رمان پرنیان سرد قسمت چهارم
رمان جدید و پر طرفدار رمان پرنیان سرد قسمت چهارم
رمان جدید و پر طرفدار رمان پرنیان سرد قسمت چهارم
پام مو برداشته بود و خیلی درد می کرد. با پای گچ گرفته به خونه برگشتم، مینو خوب می تونست اوضاع رو آروم نگه داره.کلا هیچکس نگران من نبود. آرش بیچاره انقدر خسته بود که غذا نخورده به اتاقی که مامان براش آماده کرده بود، رفت که بخوابه. منم خیلی خسته بودم. به زور یکم غذا خوردم و بعدم روی کاناپه خوابم برد.
وقتی بیدار شدم همه توی سالن پذیرایی نشسته بودن و مشغول حرف زدن بودن. به اتاقم رفتم تا لباسمو عوض کنم. بالا رفتن از پله ها واقعا مشکل بود، وقتی به اتاقم رسیدم نفس نفس می زدم. دلم برای اتاقم تنگ شده بود. عروسکامو دونه دونه توی بغلم گرفتم و به عکسای خودم که روی دیوار اتاق بود، نگاه کردم. وسایل اتاق حتی از روزی که به ایتالیا میرفتم هم تمیزتر بود، توی دلم قربون صدقه ی مامانم رفتم. به سختی لباسمو عوض کردم و از اتاق خارج شدم که دوباره با آرش برخورد کردم. به پام اشاره کرد و گفت:"خودت تنهایی اومدی بالا؟"
شونمو بالا انداختم و جواب دادم:"آره."
"درد نداری؟"
در حالیکه چهرمو از شدت درد درهم کشیده بودم گفتم:"نه، معلومه که نه."
خندید:"معلومه. خب پس بیا بریم."
به طرف پله ها رفتم، پایین رفتن حتی از بالا اومدن هم سختتر بود، هر قدمی که برمی داشتم دردم بیشتر میشد. دستشو دورم حلقه کرد و سعی کرد کمکم کنه. حس عجیب اما خوشایندی بهم دست داد، تمام بدنم به لرزه افتاده بود و حس می کردم هر آن ممکنه تعادلمو از دست بدم و بیفتم. انگار متوجه حال خرابم شد، محکمتر منو گرفت و آروم زمزمه کرد:"حالت خوب نیست؟"
نه، حالم اصلا خوب نبود. اینطوری بدترم میشدم. حس می کردم صورتم گل انداخته، دلم نمی خواست اینطوری خودمو لو بدم. کمی به عقب هلش دادم، از خودم دورش کردم و گفتم:"خوبم. خودم میتونم راه برم."
ادامه مطلب بروووووو