قالب و افزونه وردپرس

رمان عاشقانه میخوام

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عکس جشن تقدیر از رتبه های برتر فولیتو عکس جشن تقدیر از رتبه های برتر فولیتو
مدل شیک و پرطرفدار کت و کاپشن مردانه زمستانه جدید مدل شیک و پرطرفدار کت و کاپشن مردانه زمستانه جدید
شیک ترین مدلهای سفره عقد و تزیینات جایگاه عروس و داماد شیک ترین مدلهای سفره عقد و تزیینات جایگاه عروس و داماد
عکس های جدید و دیده نشده مونا فائزپور عکس های جدید و دیده نشده مونا فائزپور
خواص باور نکردنی شربت هل خواص باور نکردنی شربت هل
خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز» خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز»
سرم ویتامین سی لافارر سرم ویتامین سی لافارر
با این روش در  تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید با این روش در تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید
ناموس کفتار واقعیت داره یا نه ناموس کفتار واقعیت داره یا نه
عکس دیده نشده پریناز ایزدیار در نمایش بینوایان عکس دیده نشده پریناز ایزدیار در نمایش بینوایان
یک نفر یک نفر
تک عکس عماد طالب زاده به همراه پسرش تک عکس عماد طالب زاده به همراه پسرش
 درمان جدیدکبد چرب درمان جدیدکبد چرب
با این روش قد بلند بشید با این روش قد بلند بشید
زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است
عکس های جدید سیمگه خواننده محبوب ترک عکس های جدید سیمگه خواننده محبوب ترک
 علایم مسمومیت علایم مسمومیت
عکس های جدید و دیده نشده دیبا زاهدی و بیوگرافی مختصر عکس های جدید و دیده نشده دیبا زاهدی و بیوگرافی مختصر
تک عکس های شقایق جعفری جوزانی تک عکس های شقایق جعفری جوزانی
زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019 زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019
زندگینامه باران احمدی دختر مهران احمدی از بازیگران  کشور زندگینامه باران احمدی دختر مهران احمدی از بازیگران کشور
عکس جشن تولد دیده نشده  ملیکا شریفی نیا عکس جشن تولد دیده نشده ملیکا شریفی نیا
متن های عاشقانه بروز متن های عاشقانه بروز
ناموس کفتار خوب است یا نه ناموس کفتار خوب است یا نه
جالبترین عکس های نهال سلطانی جالبترین عکس های نهال سلطانی
زیباترین ست لباس برای آقایان در مهمانی‌ های رسمی و مهم زیباترین ست لباس برای آقایان در مهمانی‌ های رسمی و مهم
چگونه در دایرکت اینستاگرام ویس ارسال صدا چگونه در دایرکت اینستاگرام ویس ارسال صدا
عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي
نحوه فارسی کردن اینستاگرام بدون نیاز به نصب نسخه های غیررسمی نحوه فارسی کردن اینستاگرام بدون نیاز به نصب نسخه های غیررسمی
دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر
کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی
چرا بعد ورزش بی خواب میشیم چرا بعد ورزش بی خواب میشیم
عکس سلفی جدید مهناز افشار عکس سلفی جدید مهناز افشار
ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی
فال روز پنج شنبه 9 آذر 1397جدید فال روز پنج شنبه 9 آذر 1397جدید
تیپ جدید محسن ابراهیم زاده تیپ جدید محسن ابراهیم زاده
روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات
 قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه
عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری
عکس های دیده نشده مهسا هاشمی بازیگر سریال بازی نقاب ها عکس های دیده نشده مهسا هاشمی بازیگر سریال بازی نقاب ها
مدل گوشواره‌هایی که الان مد شدن مدل گوشواره‌هایی که الان مد شدن
داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان
عکس های دیده نشده ريحانه پارسا لب دریا عکس های دیده نشده ريحانه پارسا لب دریا
پرطرفدارترین اسامی نام های جدید پسر ایرانی پرطرفدارترین اسامی نام های جدید پسر ایرانی
بهترین عکس الهه حصارى بهترین عکس الهه حصارى
دیدترین مدل های لباس حنابندان 98 دیدترین مدل های لباس حنابندان 98
دلیل بچه دار نشدن رضا عطاران از زبان خودش مشخص شد دلیل بچه دار نشدن رضا عطاران از زبان خودش مشخص شد
جدیدترین عکس ارسلان قاسمی جدیدترین عکس ارسلان قاسمی
بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز
جدیدترین و زیباترین مدلهای تزیین ماشین عروس جدیدترین و زیباترین مدلهای تزیین ماشین عروس
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 179
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 14,297
باردید دیروز : 1,370
ای پی امروز : 602
ای پی دیروز : 383
گوگل امروز : 7
گوگل دیروز : 15
بازدید هفته : 16,546
بازدید ماه : 46,332
بازدید سال : 398,947
بازدید کلی : 15,157,323
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2871)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3135)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2940)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3083)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

رمان جدید و زیبای رمان فریاد دلم قسمت دهم

رمان جدید و زیبای رمان فریاد دلم قسمت دهم

باورم نمیشد همه چیز انقدر سریع پیش بره و من اینجوری بختم رقم بخوره !
فقط چند روز به ماه رمضان مونده بود و خانواده حکمت مصر بودند تا قبل از شروع شدن ماه یه عقد محضری بکنیم و بعد از اون یه جشن کوچیک بگیریم ...
مامان اول مخالف بود اما طبق معمول مرضی جون با سیاست مخصوص خودش راضیش کرد و بابا هم که گوش به فرمان مامان بی چک و جونه قبول کرد!
داشتم فکر میکردم سرنوشت چه کارا که نمیکنه ! همین اول شعبان بود که پای دیگ آش دعا کردم تا خوب بشم و امیرحسین هم بهم علاقه پیدا کنه ... یک ماهم نشد که هم خوب شدم و هم عاشق ! ....
خلاصه دیشب مرضی جون زنگ زد و گفت که صبح امیرحسین بیاد دنبالم تا بریم آزمایش خون ... خوبیش به این بود که طاهره و پیمان هم میومدن تا با هم بریم !
وقتی طاهره بود خیالم راحت بود و کمتر نگران چیزی میشدم ... صبح زودتر بیدار شدم و بدون صبحانه خوردن آماده شدم ...
طاهره به گوشیم میس انداخت که برم پایین ... مامان رو بیدار نکردم گرچه میدونستم بعدا دعوام میکنه که چرا صداش نزدم تا خودش بفرستتم !
توی راه پله چشمم افتاد به کفشای جلوی خونه اعظم خانم .... همینجوری سر دستیم که میشمردی 10 جفت کفش بود دیگه ... فکر کردم بنده خدا هیچ وقت نتونست این کفشها رو بذاره مثل همه توی خونه از دست این مهمونا !
رفتم بیرون و در رو بستم ... ماشین امیرحسین جلوی در بود و بچه ها نشسته بودن توش ... برام بوق زد حالا انگار خودم نمیبینمشون!
نشستم کنار طاهره و سلام کردم ... همه جواب دادن اما امیرحسین در ادامه جواب سلامم چشمکی هم از توی آینه بهم زد که باعث شد سریع برگردم سمت طاهره که ببینم اونم دید یا نه که دیدم نه بابا تقریبا خوابه !

ادامه مطلب برو.....



برچسب ها : قسمت دهم رمان فریاد دلم , فریاد دلم قسمت دهم , قسمت اول تا دهم رمان فریاد دلم , قسمت 1 تا 10 رمان فریاد دلم , قسمت های جدید رمان فریاد دلم , تمام قسمت های رمان فریاد دلم , رمان قشنگ فریاد دلم , فریاد دلم رمان , مران میخوام , رمان عاشقانه میخوام ,
بازدید : 701
تاریخ : دوشنبه 10 اسفند 1394 زمان : 22:25 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و پر طرفدار رمان پرنیان سرد قسمت چهارم

رمان جدید و پر طرفدار رمان پرنیان سرد قسمت چهارم

رمان جدید و پر طرفدار رمان پرنیان سرد قسمت چهارم

پام مو برداشته بود و خیلی درد می کرد. با پای گچ گرفته به خونه برگشتم، مینو خوب می تونست اوضاع رو آروم نگه داره.کلا هیچکس نگران من نبود. آرش بیچاره انقدر خسته بود که غذا نخورده به اتاقی که مامان براش آماده کرده بود، رفت که بخوابه. منم خیلی خسته بودم. به زور یکم غذا خوردم و بعدم روی کاناپه خوابم برد.
وقتی بیدار شدم همه توی سالن پذیرایی نشسته بودن و مشغول حرف زدن بودن. به اتاقم رفتم تا لباسمو عوض کنم. بالا رفتن از پله ها واقعا مشکل بود، وقتی به اتاقم رسیدم نفس نفس می زدم. دلم برای اتاقم تنگ شده بود. عروسکامو دونه دونه توی بغلم گرفتم و به عکسای خودم که روی دیوار اتاق بود، نگاه کردم. وسایل اتاق حتی از روزی که به ایتالیا میرفتم هم تمیزتر بود، توی دلم قربون صدقه ی مامانم رفتم. به سختی لباسمو عوض کردم و از اتاق خارج شدم که دوباره با آرش برخورد کردم. به پام اشاره کرد و گفت:"خودت تنهایی اومدی بالا؟"
شونمو بالا انداختم و جواب دادم:"آره."
"درد نداری؟"
در حالیکه چهرمو از شدت درد درهم کشیده بودم گفتم:"نه، معلومه که نه."
خندید:"معلومه. خب پس بیا بریم."
به طرف پله ها رفتم، پایین رفتن حتی از بالا اومدن هم سختتر بود، هر قدمی که برمی داشتم دردم بیشتر میشد. دستشو دورم حلقه کرد و سعی کرد کمکم کنه. حس عجیب اما خوشایندی بهم دست داد، تمام بدنم به لرزه افتاده بود و حس می کردم هر آن ممکنه تعادلمو از دست بدم و بیفتم. انگار متوجه حال خرابم شد، محکمتر منو گرفت و آروم زمزمه کرد:"حالت خوب نیست؟"
نه، حالم اصلا خوب نبود. اینطوری بدترم میشدم. حس می کردم صورتم گل انداخته، دلم نمی خواست اینطوری خودمو لو بدم. کمی به عقب هلش دادم، از خودم دورش کردم و گفتم:"خوبم. خودم میتونم راه برم."

ادامه مطلب بروووووو



برچسب ها : قسمت چهارم رمان پرنیان سرد , دانلود قسمت های رمان پرنیان سرد , قسمت اول رمان پرنیان سرد , اخرین قسمت رمان پرنیان سرد , رمان میخوام , رمان عاشقانه میخوام , انواع رمان , قسمت 4پرنیان سرد , قسمت 1 پرنیان سرد ,
بازدید : 705
تاریخ : چهارشنبه 14 بهمن 1394 زمان : 23:58 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان پر طرفدار دختر خاله قسمت دوم

رمان پر طرفدار دختر خاله قسمت دوم

خاله اینا به جای دو روز یک هفته موندن و مقدمات عروسی من و سهره رو فراهم کردن.قرار شد یه صیغه محرمیت خونوادگی بینمون خونده بشه و عروسی بمونه اخر مرداد.
سهره هیچ حرفی نمی زد.حتی جواب بعله رو هم نداد و گفت : هرچی مامانو بابا بگن.
من جواب بعله رو از خودش می خواستم.
این یک هفته شرکت و تعطیل کردم و کارا رو سپردم به معاون شرکت و با هم رفتیم خرید با روشا و گاهی هم هم روشا هم سارنج.اما در تمام مدت همون سهره شیطون و پر حرف سکوت کرده بود . تو ماشین کنارم می نشست و اما نگاهش فقط به بیرون بود.
یعنی دوسم نداشت ؟ به اجبار من و می خواست ؟ برای خرید حلقه که وارد طلا فروشی شدیم.روشا و سارنج ازمون دور شدن و مشغول بررسی گردنبندا شدن.نگاهی به حلقه ها انداختم و با اشاره به یه حلقه که روش چهار پنج تا نگین بود کردم اما سهره بی توجه به فروشنده گفت : حلقه هایی که روش دوتا نگین داشت و لاو نوشته شده بود رو بده.
فروشنده هم اونا رو روی میز گذاشت و گفت :
اینا طرح جدیدن.
رو به من گفت : سلیقه همسرتون خیلی خوبه.
لبخندی زدم و گفتم : بله همینطوره.

ادامه مطلب برووووو

 



برچسب ها : دانلود رمان , دانلود رمان عاشقانه , رمان جدید دختر خاله , قسمت اول رمان دختر خاله , قسمت دوم رمان دختر خاله , دختر خاله رمان , مدل های رمان دختر خاله , مدل های رمان , رمان جدید میخوام , رمان عاشقانه میخوام , نوشتن رمان , اسم نویسنده های رمان ,
بازدید : 247
تاریخ : سه شنبه 29 دی 1394 زمان : 0:25 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و خوانده نشده پارا قسمت آخر

رمان جدید و خوانده نشده پارا قسمت آخر

رمان جدید و خوانده نشده پارا قسمت آخر

دو هفته از برگشت تایماز می گذشت . دو هفته بود که زندگیم به معنای واقعی بهشت شده بود . هنوز خان و بانو از وجودم باخبر نبودن . هنوز نمی دونستن من این چهار سالی که از اون خونه فرار کردم ، کجا پناه بردم . هنوز از وجود نوه ی سه سالشون بی خبر بودن . وجود تایماز و دست حمایتگرش ، دلم رو قرص می کرد اما ته دلم از وجودشون و با خبر شدنشون هراس داشتم . البته دیگه ترسم مثل قبل نبود . حالا دیگه محکمتر از قبل باهاشون مقابله می کردم . من حمایت مطلق تایماز رو داشتم و این یعنی همه چی ..............................................................

http://masoud293.ir/..

می دونستم امروز فرداست که داییم از راه برسه . چقدر واسه پیدا کردن تنها قوم و خیشم ، از خاله ممنون بودم .از دختر و پسرش هم که ندیده دوسشون داشتم هم ممنون بودم که این همه تلاش کردن و داییم رو پیدا کردن .
هوا داشت کم کم رنگ بهار می گرفت . بوی بهار رو می شد از لابه لای برفهای آب شده ی حیاط و چیک چیک ناودونا حس کرد . کل اهل خونه مشغول خونه تکونی بودن . حسابی افتاده بودن به جون خونه و بساط بساب و بشو همه رقمه به راه بود . تایماز داشت با بابک تو حیاط بازی می کرد . به کل درس و مدرسه رو گذاشته بودم کنار . دو ماهی می شد که مطلقاً بیرون نرفته بودم .
دنیام خلاصه شده بود تو دید زدن پسر و شوهرم وقت بازی . یه کم کسل کننده بود اما ارزش حفظ شخصیتم رو داشت. دلم نمی خواست حتی یه تار موم رو به خاطر اینکه بخوام درس بخونم و معلم باشم ، تو معرض دید نامحرم بذارم  ادامه مطلب بروید........

 



برچسب ها : داستان پارا , داستان میخوام , رمان میخوام , رمان جدید میخوام , رمان عاشقانه میخوام , رمان باحال میخوام , رمان جالب میخوام , ررمان جالب پارا , جدیدترین رمان پارا , قسمت اول رمان پارا , قسمت اخز رمان پارا , رمان جالب پارا ,
بازدید : 302
تاریخ : دوشنبه 02 شهریور 1394 زمان : 0:01 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و خوانده نشده رمان سفر به دیار عشق قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده رمان سفر به دیار عشق قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده رمان سفر به دیار عشق قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده رمان سفر به دیار عشق قسمت اخر

تو ماشین نشستم و با لبخند به خیابون نگاه میکنم... چند روزی از برگشتنمون میگذره و امروز بالاخره سروش رضایت داد تا به شرکت بریم.. تو این مدت اشکان و سیاوش به کارای رسیدگی میکردن... سروش در مورد اشکان یه بار دیگه همه چیز رو بهم گفت و من سعی کردم گذشته رو کالبد شکافی نکنم.. هر چند خیلی سخت بود و هست ولی خب نمیخوام زندگیه الانم رو تلخ کنم... خونه ی نقلیمون رو هم دیدم... خیلی خوشگله البته یه خورده بزرگتر از نقلیه ولی من دوستش دارم...........................................

تو این چند روز که از ماه عسل برگشتیم کلی با هم به گشت و گذار رفتیم و خوش گذروندیم... یه خورده هم استراحت کردیم و الان داریم بعد از مدتها به شرکت میریم تا مشغول کار بشیم... خیلی خوشحالم که قراره شونه به شونه ی سروش با عنوان همسر سروش وارد شرکت بشم... برام خیلی لذت بخشه که بدون هیچ محدودیتی در کنار سروش باشم 
سروش: خانومم
با لبخند میگم: جانم
سروش: بپر پایین که رسیدیم
نگاهی به اطراف میندازم و با چشمای گرد شده میگم: کی رسیدیم که من نفهمیدم؟
سروش شیطون زمزمه میکنه: از اونجایی که داشتی به آقاتون فکر میکردی اصلا نفهمیدی چه جوری رسیدیم
میخندم و میگم: شیرینی ها رو بردار
سروش: چشم خانوم راستین.. شما فقط امر کنید
میخوام جوابش رو بدم که با صدای زنگ گوشیم حرف تو دهنم میمونه... نگاهی به شماره میندازم و با دیدن شماره ی ماندانا لبخندی رو لبام میشینه
سروش: کجا خانومی؟
همونجور که دارم از ماشین پیاده میشم میگم:مانداناست... تو برو من هم چند دقیقه ی دیگه میام
یه خورده اخماش تو هم میره ولی آروم زمزمه  بقیه ادامه مطلب....................

 



درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : رمان میخوام , رمان عاشقانه میخوام , رمان ترسناک میخوام , سایت رمان , برنامه رمان , داستان سفر به دیار عشق , سفر به دیار عشق رمان , نویسنده رمان سفر به دیار عشق کیه , سایت پربازدید رمان , دانلود رمان سفر به دیار عشق ,
بازدید : 363
تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 زمان : 13:49 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و خوانده نشده چراغونی قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده چراغونی قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده چراغونی قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده چراغونی قسمت اخر

صبر کن ببینم نورا...اینا چی می گن؟! تو شوهر داری؟!
اومدم حرفی بزنم که باز صدای بابا بلند شد:
_معلومه که شوهر داره. الان 2ساله که ازدواج کرده ولی نمی دونم چی شد که یه دفعه به سرش زد و این بیچاره رو رها کرد و اومد ایران!
فقط نگاهش کردم...داری چی کار می کنی با زندگی من بابا؟!
برگشتم طرف مسعود...چیزی که تو چشمش بود اون عشق نیم ساعت پیش نبود حتی نفرت هم نبود...با دادی هم که سرم زد یه تکونی خوردم
_با توام...چرا لال شدی؟...............................................................

_درست صحبت کن آقای محترم!
نموندم تا جواب مسعود به بابا رو بشنوم...حالا که به اشتباه قضاوت می کرد موندنم چه ارزشی داشت! دویدم سمت خیابون و جلوی تاکسی ای که رد میشد دست بلند کردم. سوار شدم وگفتم: برین آقا، زودتر. به پشت نگاه نکردم ولی صدای فریاد مسعود رو شنیدم که گفت: وایـستـــا
دفتر آدرس هام رو باز کردم...فارسی نمی دونستم ولی آدرس ها به فارسی بود...صفحه اول آدرس خونه بود که مریم جون خیلی دقیق با شماره تلفن خونه برام نوشته بود...میدونستم الان همه می رن دم خونه پس اون جا نباید می رفتم...به صفحه دوم نگاه کردم...آدرس و تلفن محل کار حاجی...که حاجی معمولا تا ساعت 9 اون جا می موند... به ساعتم نگاه کردم...8:30 بود...پس هنوز وقت داشتم... دفترم رو به طرف راننده تاکسی گرفتم
_آقا...میشه هرچه زودتر منو به ایت آدرس ببرید؟
دفتر رو از دستم گرفت و با دقت خوند
_باشه خانم
_ممنون...فقط یه کم زودتر  بقیه ادامه مطلب..........

 



برچسب ها : رمان غنگین , رمان میخوام , رمان عاشقانه میخوام , رمان عشقولانه میخوام , رمان باحال , رمان جدید چراغونی , رمان جالب چراغونی , رمان زیبای چراغونی , دانلود داستان چراغونی , دانلود رمان چراغونی ,
بازدید : 682
تاریخ : پنجشنبه 01 مرداد 1394 زمان : 22:38 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید و خواندنی حکم دل قسمت 5

رمان واقعا جدید و خواندنی حکم دل قسمت 5

رمان واقعا جدید و خواندنی حکم دل قسمت 5

رمان واقعا جدید و خواندنی حکم دل قسمت 5

رمان واقعا جدید و خواندنی حکم دل قسمت 5

بازوهامو گرفت و تکونم داد... صورتش قرمز شده بود... دهنش بوی الکل می داد... داد زد:
تو بهراد و نمی شناسی... من می شناسمش... دوست دخترهای بهراد همیشه ازش سر بودن... پولدار بودن... من که می دونم بهراد تو رو فقط برای عشق و حال یکی دو روزه ش می خواد... 
سعی کردم بازوهامو آزاد کنم. جیغ زدم:
اونم مثل تو کثافته... همتون کثیفید... همتون آشغالید................................................

مهران بازوهامو فشار داد و خمم کرد... دست و پا می زدم تا خودمو آزاد کنم. فایده نداشت... خیلی قوی تر از من بود. دستامو از ساعد گرفت. از سر بدبختی و بیچارگی جیغ کشیدم:
یکی کمک کنه.
مهران خندید و گفت:
این قدر وول نخور... بهت بد نمی گذره... از بهراد بهتر نباشم بدتر نیستم.
لبشو جلو اورد و خواست روی لبام بذاره... یه دفعه با پیشونی محکم توی پیشونیش زدم... آخ و اوخ جفتمون بلند شد... از شدت درد چشمامو بستم. دست مهران یه ذره شل تر شد. دست راستمو چرخوندم و آزادش کردم... با مشت توی گوش مهران زدم. فریادی از درد کشید و دستشو روی گوشش گذاشت. خودمو از زیرش کنار کشیدم. دست چپمو کشید... چنگی به صورتش زدم... دوباره فریادی زد و صورتشو چسبید... خودمو کنار کشیدم... 
پا به فرار گذاشتم... سریع از روی مبل بلند شدم و دویدم... پام به لبه ی میز گیر کرد و محکم زمین خوردم... نفسم بند اومد... طرف چپ بدنم یه لحظه بی حس شد. درد توی آرنج و زانوم پیچید. مهران خودشو بهم رسوند. چنگی به موهام زد و با مو از روی زمین بلندم کرد. جیغ گوش خراشی کشیدم... منو محکم زمین زد. صورتمو با یه دست گرفت و با دست دیگه مشت محکمی توی صورتم زد.... مزه ی خونو توی دهنم احساس کردم.. درد توی صورتم پیچید و یه لحظه چشمم سیاهی رفت... قلبم دیگه تحمل این همه فشار و استرس رو نداشت... داشتم سکته می کردم...
گیج شده بودم... مشت دوم مهران به صورتم خورد... دنیا پیش چشمم سیاه شد ولی دوباره بیناییم برگشت... مهران با دست گلوم و گرفت و فشار داد... احساس خفگی می کردم... دست مهرانو دیدم که به سمت شلوارکش رفت... دست دیگه ش و شل کرد و تونستم نفس بکشم... زار می زدم... با دستام دست مهران که دور گردنم حلقه شده بود و گرفتم و سعی کردم گردنمو آزاد کنم ولی جون نداشتم

بقیه ادامه مطلب



درباره : رمان عاشقانه ,
برچسب ها : رمان میخوام , رمان عاشقانه میخوام , رمان جدید حکم دل , رمان جالب حکم دل , رمان جذاب حکم دل , قسمت اول تا پنج رمان حکم دل , قسمت اخر داستان حکم دل , رمان جذاب , رمان کوتاه , رمان احساساتی ,
بازدید : 317
تاریخ : دوشنبه 18 خرداد 1394 زمان : 23:57 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید فریاد دلم اینم بگم اقا و یا خانمی که داری این رمان رو میخونی واقعا رومان جالب است 

اگه دوست داری جدیدترین رمان رو به سفارش خوذت بزارم کافیه شماره

خودتو بزاری قسمت نظرات تا از جدیدترین رمان ها باخبر باشی اینم فصل 9 این رمان است

شب خوبی بود . زیاد با امیرحسین برخورد نداشتم یعنی سعی میکردم حتی نگاهم بهش نیفته میترسیدم هم از احساس خودم هم از برخورد اون !
اون شب بیشتر از هر وقتی میتن رو دوست داشتم . همش چسبیده بود به من ... راستش حالا که خودم مشکلم برطرف شده بود با دیدن متین بیشتر دلم میگرفت
وقتی نگاه چشمای قشنگش رو که با گنگی به همه نگاه میکرد رو میدیدم دلم میخواست تا قدرتشو داشتم و براش کاری میکردمhttp://masoud293.ir/
دوست نداشتم به این فکر کنم که باید تمام عمرش رو تو سکوت و تنهایی سپری کنه ..
هر وقت رد نگاه مریم رو دنبال میکردم میدیدم که به عسل خیره شده و از حرف زدنش یه لبخند کوچیک نشسته روی لبش و یه عالمه غصه تو چشماش خونه کرده ...
شاید اونجا تو اون جمع کسی به این چیزا زیاد دقت نمیکرد اما من همه شب دلم پیش متین و مریم و مهرداد بود .. و همه اونهایی که مثل متین و چند روز پیش خودم بودند !
حالا که سالم شده بودم انگار دیدم عوض شده بود ... انگار منم ناخواسته درگیر یه حس ترحم شده بودم
حالا هرچقدرم حسهای دیگه رو میاوردم وسط بازم ترحم بیشتر بود ...
و اون شب درک کردم معنی نگاه اطرافیانم رو وقتی نمیتونستم جواب سوالاشون رو بدم ... وقتی نگاهشون رنگ دلسوزی میگرفت و من چقدر از این نگاه ها بدم میومد



درباره : رمان عاشقانه ,
برچسب ها : رمان جدید وشنیدنی , رمان عاشقانه , سایت رمان , تمام قسمت های رمان فریاد دلم , رمان جدید میخوام , رمان عاشقانه میخوام , رمان میخوام , رمان جالب فریاد دلم , داستان فریاد دلم , دانلود رمان , دانلود رمان فریاد دلم , رمان , رمان فریاد دلم , دریای رمان , رمان جدید نود و هشتیا , رمان ایرانی و عاشقانه , رمان طنز , مرجع رمان , وبلاگ رمان , رزبلاگ ,
بازدید : 405
تاریخ : پنجشنبه 20 شهریور 1393 زمان : 1:00 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)
آخرین مطالب ارسالی