رمان بمون کنارم فصل7

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
پرطرفدارترین اسامی نام های جدید پسر ایرانی پرطرفدارترین اسامی نام های جدید پسر ایرانی
عکس جدید احمد مهرانفر و همسرش عکس جدید احمد مهرانفر و همسرش
خنده دار ترین  جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار خنده دار ترین جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار
زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه
اموزش کامل ساخت دکمه شیشه ای در تلگرام اموزش کامل ساخت دکمه شیشه ای در تلگرام
لیزر درمانی خانگی لیزر درمانی خانگی
بازی محلی لپر وازی چیست بازی محلی لپر وازی چیست
اسان ترین روش اشتراک استوری برای دوستان نزدیک در اینستاگرام اسان ترین روش اشتراک استوری برای دوستان نزدیک در اینستاگرام
عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری عکسهای دیده نشده جدید بهنوش بختیاری
نحوه فارسی کردن اینستاگرام بدون نیاز به نصب نسخه های غیررسمی نحوه فارسی کردن اینستاگرام بدون نیاز به نصب نسخه های غیررسمی
تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا
ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی
چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه
شارژر اصلی و تقلبی را از کجا تشخیص بدیم شارژر اصلی و تقلبی را از کجا تشخیص بدیم
شیکترین پیامک و دلنوشته های زیبا ویژه شب یلدا 97 شیکترین پیامک و دلنوشته های زیبا ویژه شب یلدا 97
مدل لباس های شب یلدا سال 97 مدل لباس های شب یلدا سال 97
 بنزین فقط و فقط با کارت سوخت بنزین فقط و فقط با کارت سوخت
فرجکفتار بدرد چی میخوره فرجکفتار بدرد چی میخوره
بهترین عکس الهه حصارى بهترین عکس الهه حصارى
بیوگرافی جدید پردیس منوچهری بازیگر تلویزیون و سینما بیوگرافی جدید پردیس منوچهری بازیگر تلویزیون و سینما
ثبت‌نام خودروهای وارداتی ثبت‌نام خودروهای وارداتی
متن های عاشقانه بروز متن های عاشقانه بروز
عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران
مدل های خوشگل لباس مجلسی دخترانه مدل های خوشگل لباس مجلسی دخترانه
 قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه
مدل لباس جدید دامن بلند برای دختر خانم ها مدل لباس جدید دامن بلند برای دختر خانم ها
جدیدترین زندگینامه حسن ریوندی و همسرش + زندگی شخصی حسن ریوندی جدیدترین زندگینامه حسن ریوندی و همسرش + زندگی شخصی حسن ریوندی
چطوری باید ژلاتو آفوگاتو درست کنیم چطوری باید ژلاتو آفوگاتو درست کنیم
مدل شیک و پرطرفدار کت و کاپشن مردانه زمستانه جدید مدل شیک و پرطرفدار کت و کاپشن مردانه زمستانه جدید
خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز» خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز»
متن  حرفِ دل و حرفِ حساب متن حرفِ دل و حرفِ حساب
مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران
HMVC چیست HMVC چیست
چگونه در دایرکت اینستاگرام ویس ارسال صدا چگونه در دایرکت اینستاگرام ویس ارسال صدا
با این روش موهاتون صاف کنید با این روش موهاتون صاف کنید
کیست بارتولن مال چی است کیست بارتولن مال چی است
آموزش اسان ذخیره مطالب در تلگرام آموزش اسان ذخیره مطالب در تلگرام
 علایم مسمومیت علایم مسمومیت
با این روش رفع ریپورت تضمینی و خارج شدن از بلاک تلگرام با این روش رفع ریپورت تضمینی و خارج شدن از بلاک تلگرام
روش نگهداری كاج مطبق روش نگهداری كاج مطبق
جدیدترین مدل های پیراهن زنانه بسیار شیک و قشنگ جدیدترین مدل های پیراهن زنانه بسیار شیک و قشنگ
مدل جدید پالتو دخترانه زمستان 97 مدل جدید پالتو دخترانه زمستان 97
نحوه جدید درست کردن ترش شامی نحوه جدید درست کردن ترش شامی
دلم یک نفر را می ‌خواهد دلم یک نفر را می ‌خواهد
عکس دیده نشده پریناز ایزدیار در نمایش بینوایان عکس دیده نشده پریناز ایزدیار در نمایش بینوایان
 درمان جدیدکبد چرب درمان جدیدکبد چرب
دلیل بچه دار نشدن رضا عطاران از زبان خودش مشخص شد دلیل بچه دار نشدن رضا عطاران از زبان خودش مشخص شد
عکس های جدید و دیدنی  بازیگران با همسرانشان سال 98 عکس های جدید و دیدنی بازیگران با همسرانشان سال 98
شیک ترین مدلهای سفره عقد و تزیینات جایگاه عروس و داماد شیک ترین مدلهای سفره عقد و تزیینات جایگاه عروس و داماد
چرا پسته گران شد چرا پسته گران شد
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 7
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 1,813
باردید دیروز : 844
ای پی امروز : 230
ای پی دیروز : 157
گوگل امروز : 19
گوگل دیروز : 17
بازدید هفته : 8,299
بازدید ماه : 21,219
بازدید سال : 373,834
بازدید کلی : 15,132,210
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2870)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3134)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2939)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3082)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

رمان زیبای بمون کنارم فصل7 رو گذاشتم حتما بخونیدش خیلی جالب قشنگ است

- الهي من قربون قدوبالاي دوتاتون ..چقد خوشکل رقصيدين واي خدا جونم چقد بهم ميان...دلم حال تا چشم بعضيا دراد.

صداي اعتراض زهره خانم بلندشد:

- الميرا...شميم جون الهي تو عروسيت جبران کنم مادرالهي خودم چادرعروسيتو بدوزم

وبه دنبال آن نگاهي دزدکي به ارميا انداخت تا تاثير حرفش راروي ارميا ببيند.ارميا باابروهايي گره خورده بدون گفتن هيچ حرفي بيرون رفت.ساعتي بعد مردم قصد رفتن کردند .شميم براي پاک کردن آرايشش به دنبال ساختمان سرويس بهداشتي مي گشت .با پرس وجوآن را پيدا کرد وفوري داخل شد............

دهانش بازمانده بود .چشمانش مي سوخت حتي توان پلک زدن هم نداشت چرا زانوهايش سست مي شد؟ آتش گرفته بود گرمش بود .نمي توانست


- الهي من قربون قدوبالاي دوتاتون ..چقد خوشکل رقصيدين واي خدا جونم چقد بهم ميان...دلم حال تا چشم بعضيا دراد.

صداي اعتراض زهره خانم بلندشد:

- الميرا...شميم جون الهي تو عروسيت جبران کنم مادرالهي خودم چادرعروسيتو بدوزم

وبه دنبال آن نگاهي دزدکي به ارميا انداخت تا تاثير حرفش راروي ارميا ببيند.ارميا باابروهايي گره خورده بدون گفتن هيچ حرفي بيرون رفت.ساعتي بعد مردم قصد رفتن کردند .شميم براي پاک کردن آرايشش به دنبال ساختمان سرويس بهداشتي مي گشت .با پرس وجوآن را پيدا کرد وفوري داخل شد............

دهانش بازمانده بود .چشمانش مي سوخت حتي توان پلک زدن هم نداشت چرا زانوهايش سست مي شد؟ آتش گرفته بود گرمش بود .نمي توانست حرکت کند.هنوز ارميا و روژان اورا نديده بودند.ارميا پشتش به شميم بود وروژان هم جلوي او قرارگرفته بود.ارميا دودستش رابه ديوارتکيه داده بود و روژان را محاصره کرده بود.صدايشان را مي شنيد.صداي فرياد هاي ارميا وگستاخي روژان:

- چرا انقد لجبازي مي کني ؟من ديگه بايد چيکارکنم که توي کثافت راضي شي هان ؟

- برو کنار ارميا اين تن لشتو بده کنار من برم، به خدا جيغ مي زنم آبروتو مي برم همه مي دونن من نامزد دارم براتو بد ميشه برو کنار

وبا دستانش ارميا را به کناري هل داد وبه سمت درآمد...حالا هر دو شميم را که با بهت آنهارانگاه مي کرد ديدند.روژان با خشم نگاهي به شميم انداخت وگفت:

- آخي ...بوسه هات افاقه نکرد کوچولو

شميم راکنار زد ورفت.شميم بدون اينکه حتي نگاهي به ارميا بيندازد آرام آرام ازپله ها ي ساختمان پايين رفت وخودش را به ماشين ارميا رساند.صبرکرد تاارميا آمد وبدون هيچ حرفي سوار ماشين شدند.ارميا باسرعت به سمت خانه مي راند حتي ازعروس وداماد هم خداحافظي نکرده بودند.بلافاصله بعداز اين که ارميا پا روي ترمز زد شميم پياده شد ووارد خانه شد.وارد اتاقش شد وتند تند لباسهاش را عوض کرد وگيرها وسنجاق سرش راازموهايش کند وکناري پرت کرد.خودش هم نمي دانست چه مرگش شده است ..مگراونبود که به ارميا مي گفت کمکت مي کنم ؟مگراونبودکه مي خواست ارميا به روژان برسد؟پس چرا عصباني شده بود ؟چرا با ديدن آن دو باهم قلبش مي شکست ؟چرا مي خواست گريه کند؟

ازاتاق بيرون زد وبه سمت دستشويي رفت.آرايشش را شست وبيرون آمد.ارميا توي اتاقش بود شميم به شدت دراتاقش را بازکردوبدون توجه به او پتويش را ازروي تخت برداشت .هنوزبيرون نرفته بود که صداي ارمياراشنيد:

- تويکي ديگه چت شده؟بابا مگه نمي خواستي مشکلم حل شه پس چرا قهر کردي ؟

- توقع داري بيام جلوت کُردي برقصم ؟

- خب چي شده مگه ؟

(به قول الميراچي شده ومرض چي شده ودرد حُناق مرتيکه هوس باز...کم مونده بود دختر مردمو بدبخت کنه )

- هيچي نشده نه چيزي که نشده .فقط کم مونده بود روژان خانم بهم تيکه نندازه که اونم انداخت

- هووووو حالا انگار چي بهش گفته .ببينم اين وسط تقصيرمن چيه؟براچي بامن تلخي مي کني ؟

- مي مردي يه کم صبرکني بعد بري باهاش صحبت کني ؟حتما بايد توجاي عمومي گيرش مي نداختي ؟

- خيلي صفريا.. خنگ خدا مگه نديدي اون دفعه دم خونشون چه جوري رفتارکرد؟اون حتي حاضرنيس منو ببينه

- بهتر اصلا حق داره

ارميا درست جلويش ايستاد وچشم هايش راريز کرد وگفت :

- آها پس حق داره ؟ببخشين ميشه دليلتونو بدونم ؟نيز شما هم دخترين !

چشم درچشمش صدايش راآرام کردوگفت:

- براي اينکه تو هرزه اي براي اينکه معلوم نيس چه غلطايي مي کني..فقط خدامي دونه چندتا بچه کاشتي ودخترارو بدبخت کردي حالا فهميدي براچي به روژان حق...

حرفش تمام نشده بود که سيلي محکمي به صورتش خورد.ارميا بدون اينکه فرياد بزند گفت:

- اينم چهارمي براي اينکه وقتي مي خواي حرف بزني اول بفهم چيه بعد زرتو بزن ..حالام گمشوبيرون

شميم بدون معطلي وحتي يک قطره اشک بيرون رفت وداخل اتاقش شد.جلوي آينه نشست وبه تصوير خودش درآينه زل زد هنوزهم ارميا وروژان راباهم مي ديد به هرجا نگاه مي کرد آن دوباهم بودندو اوخودش رااضافي مي ديد.انگار بايد ازاول هم حرف پدرشوهرش راقبول نمي کرد وبه خانه ارميا نمي آمد.ارميا سهم اونبود اگرهم به روژان مي رسيد ازآن شميم نبود چون عاشق او نبود...به حرفهاي خودش فکرکرد به ارميا حق مي داد که ناراحت شود چطور توانسته بود کسي را که عاشقانه مي پرستيد هرزه بنامد؟آن هم شوهرش که نفسهايش به نفسهاي او بند بود...سرش را درون دست هايش گرفت وچشمهايش را بست .چقدرازحرف خودش پشيمان شده بود کاش مي شد زمان رابه عقب برگرداند ...بايد ازاو عذرخواهي مي کرد.گوشي موبايلش زنگ مي خورد .به صفحه آن نگاه کرد مليسا بود حتمابازهم مي خواست اورا ازرقص دونفره اش با ارميا سوال پيچ کند .موبايل را خاموش کرد وآن را به کناري پرت کرد. بيرون رفت ودراتاق ارميا را کوبيد چند بار وچند بار اما جوابي نشنيد .ناچار دستگيره را تکان داد وداخل شد.ارميا لب پنجره نشسته بود وسيگار مي کشيد .

- ارميا

حتي نيم نگاهي هم به شميم نينداخت.

(اوه چه نازي ام مي کنه پدرسوخته ...نازتم مي خرم عزيزم الهي شميم فداي اون چشماي خمار ودرشتت )

- ارمي قهري ؟(پ نه پ با گند کارياي تو آشتيه، هرهرم برات مي خنده !)

- ..............

- ببين معذرت مي خوام مي دونم بد حرفي زدم ولي باور کن ازرو عصبانيت بود

- .............

- خب خب روژان باهام بد حرف زد ديگه ديدي چي گفت؟فک مي کرد من ازاون دخترام که ...ارمي ببخش ديگه

ارميا کامي عميق از سيگارش گرفت ودودش را بيرون فرستاد.هنوز هم به شميم نگاه نمي کرد درحالي که بيرون را تماشامي کرد گفت :

- برو بيرون

شميم بدون توجه به حرفش به سمت اورفت وسيگارش را ازدستش کشيد وبيرون پرت کرد.ارميا خونسرد نگاهش راازاومي دزديد.

- انقداين مزخرفارو نکش خير سرت ورزش کاري ؟

- ..............

جلورفت ولب هايش راروي گونه ي ارميا گذاشت واورابوسيد.بااشک درچشمانش به اوکه نگاهش نمي کرد چشم دوخت .بادستانش سرارميا را به طرف خود چرخاند.ارميا نگاهش کرد واو گفت:

- ببخش ديگه

هنوزهم خونسرد نگاهش مي کرد وشميم با گريه ازاتاق بيرون رفت...

 

* * *

    

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

بادرد شديدي که ازصبح تحمل مي کرد به زور خودش را به کيفش رساند تا قرص پيداکند .سرخورده ازپيدا نکردن بروفن خودش راروي کاناپه انداخت ...کاش ارميا با اوحرف مي زد تا مي توانست به او زنگ بزند...کاش بود تا قرص هايش را مي خريد...چهارروز مي گذشت وارميا هنوز هم ناراحتي خود را فراموش نکرده بود...چشمانش راروي هم گذاشت .........خواب نبود .صداي ارميا را مي شنيد درخواب وبيداري سير مي کرد واورا نمي ديد.

- شميم شميم چرا افتادي روزمين ؟

چشمهايش رابه زور باز کرد.ارميا را نگران بالاي سرخود ديد.

- چت شده ؟چراانقد رنگت پريده ؟

- حالم بده ارميا

- پاشو بريم دکتر

- نه لازم نيس

- مگه نمي گي حالت بده پاشو

- نمي خواد فقط...فقط

- فقط چي ؟

- بايه قرص خوب مي شم

- مطمئني؟بگوتابرم بيارم

- تموم کردم

شميم اسم قرص را گفت وارميا سريع بيرون رفت.بازهم پلک هايش بسته شدند...باصداي درخانه چشمهايش را باز کرد ارميابانايلوني که شميم نمي دانست محتوايش چيست وارد شد.به آشپزخانه رفت وبا ليواني آب بالاي سرشميم برگشت .اورا بلند کرد وبه اتاق خود برد.روي تخت خواباند وقرص را به خوردش داد.

- مرسي

- کاري نکردم که تشکرمي کني. شميم نخواب تا من بيام

- چرا؟

- جون ارميا نخواب دودقه اي ميام نخوابيا

وبدون اينکه منتظرجوابي ازشميم باشد بيرون رفت.درد شميم کمي آرام تر شده بود. به اين فکر مي کرد که ارميا فهميده دردش منشا چيست واوچقدرخجالت مي کشيد ...اگرازاونمي خواست آن قرص را بخرد آبرويش هم نمي رفت...

ارميا وارد اتاق شد با چند سيخ جگر کباب شده که دردستانش بود.روي تخت کنار شميم نشست وگفت:

- ببين ازبس تنبلي بايد تو تخت خواب بهت غذابدم

- اينا چيه ارميا؟واي واي ببرش کنار چه بوي گندي داره ...

- يعني چي ببرش کنار؟اينا که واسه من نيس براتوخوبه بيا بخورانقدم نازونوزنکن

- نمي خوام من هيچ وقت جگر دوس نداشتم

- نداشتي که نداشتي ازحالا بعد داري چون من به خوردت مي دم

- ارميا اذيت نکن ديگه

- من حرف سرم نميشه دوساعت رفتم خريدم کباب کردم براعمم؟يااينو مي خوري يابا ميت مي ياد همونجايي که کارسازه

شميم بلند شروع کرد به خنديدن وهمان موقع که دهانش را باز کرد ارميا لقمه اي از کباب را به دهانش گذاشت .شميم اخم کرد ولقمه را به زور جويد.

- آها آفرين گوگولي خودم تا آخرشو مي خوري تاامشب برات شکلات خوش مزه بخرم

تا آخرين لقمه کباب را ارميا به زور به خورد شميم داد .دراز کشيد تا بازهم بخوابد ارميا لباسهايش راعوض کردوخودش هم روي تخت خوابيد.شميم به سمتش برگشت وگفت:

- تو هم مي خواي بخوابي ؟

- مگه من آدم نيستم ؟چهار شب بغلم نيومدي دلت برام تنگ نشد؟

- نخيرم اصلا

- ولي من دلم براگوگولي تنگ شده بيا بغل عمولالاکن

به آغوشش پناه بردوبا بوي عطر مردانه ي او بي هوش شد....

 

* * *

تکاني به خودش داد وبه طوري که ارميا ازخواب بيدارنشود دستان حلقه شده ي دور کمرش راباز کرد.هواابري بود واتاق خواب تاريک مي زد .نمي توانست ساعت را به خوبي ببيند.کمي خودش را بالا کشيد وکنارارميا نشست.به صورت زيباي او زل زد.چقدردوستش داشت وچقدر ازاو دور بود.آرام نفس مي کشيد وسينه ي مردانه اش بالا وپايين مي رفت.دستانش را جلو برد وروي مژه هاي بلند ومشکي اش کشيد انگار که دستانش راروي پرمي کشيد .صورتش سفيد بود وهيچ ته ريشي هم نداشت .با پشت دستش صورتش رانوازش کرد .ارميا باچشمان بسته سرش را تکان داد.ازترس اينکه بيدارشود فوري دستش را کنار کشيد.وقتي مطمئن شد اوهنوز خواب است دستش را به سمت موهاي مشکي وکوتاه اوبرد وپنجه هايش را داخل آنها فرو کرد انگار که شيتنطش گل کرده باشد.موهايش را نوازش مي کرد که يک لحظه مچ دستش بادست ديگري گرفته شد.ضربان قلبش بالا گرفت .ارميا چشمانش را بازکرده بود وبي صدا مي خنديد:

- مچتو گرفتم

- مگه دزدي کردم ؟

- ازدزدي ام بدتر تو حيا نمي کني به موهاي پسرمردم چنگ مي زني ؟

- اون پسرمردم واسه بقيه پسرمردمه واسه من شوهره

- آها همون هرزه اي که اون شب گفتين شوهر شمائه ديگه ؟

- اي بترکي هنوز يادت نرفته؟ چقد کينه اي تو

- شما جاي من بودين يادتون مي رفت؟

- خب توهم من که عذرخواهي کردم تو هم که معلومه هنوزآشتي نکردي ؟

- من اگه آشتي نکرده بودم که نمي يومدم سه ساعت ناز خانمو بکشم که اينو کوفت کن اونو کوفت کن

- ارميا...يه چيز بگم ؟

- بازکه چيز ميزکردي .تو که جون کنم مي کني تا مي ياي يه حرف بزني بگو

- نزنيا

- لازم باشه پنجمي رو هم مي خوري

شميم جيغ کوتاهي کشيدوگفت:

- دستات خيلي سنگينه گوشم درد مي گيره

- فداسرم تاتو باشي حرف مفت نزني حالا مي گي يابزنم ؟

- چيزه ...ارمي ماجراتو با روژان برام تعريف مي کني ؟

ارميا ساکت به سقف چشم دوخت وچيزي نگفت.

- قول مي دم راز دارخوبي باشم مث اون الميرا دهن لق نيستم به جون تو

- توبه ماجراي من چيکار داري؟

- ببخشيدا..توتاحالا حس فوضوليت قلمبه شده ؟

صداي خنده ي ارميا بالا رفت:

- چرامي خندي؟

- خيلي باحالي شميم

- ماچاکريم

- مابيشتر .حوصله داري گوش کني ؟

- ايول ..بله که حوصله دارم توتاصبح صحبت کن کيه که گوش کنه ؟

- لطف کن اون بيست چهار متريه رو کنترل کن

- به جون تو ديگه زبون درازي نمي کنم مي گي ؟

- حالا نه

- پس چراگفتي حوصله دارم يانه ؟

- مي خواستم آهنگ بزنم گوش کني

- دادي دستم ؟

- نه دادم کولت

- قرميا قرميا قرميا

- شليل جان خيلي رو داريا اگه يه وقت ديدي دندون نداري تعجب نکن همش تقصيرخودته

شميم باحالت قهر ازروي تخت بلند شد . ارميا باخنده گفت:

- کجا مي ري ؟بيا بابا مي گم بهت.. همسرمن...همسرمن ؟

- پس تاج سرمن چي شد؟

- حالا تو همون همسرمنو قبول کن تاج سرش پيش کش

ارميا شروع به تعريف زندگيش کرد وشميم کنارش نشست وگوش داد:

من ازکوچيکي خيلي پرتوقع بودم همه چيومي خواستم هرچيزي که ازش خوشم مي اومد بايد برام فراهم مي شد وگرنه دنيارو روسرم خراب مي کردم تا اوني که مي خواستم گيرم بياد.اينا همه تو عالم بچگي بود ولي وقتي بزرگترشدم ويه چيزايي حاليم شد جري ترشدم .مامانو خيلي اذيت مي کردم همش تو مدرسه ازسرو کول بچه ها بالا مي رفتم واسه معلما دردسر درست مي کردم و هرهر بهشون مي خنديدم براهمينم توي شش روز هفته اي که مدرسه بودم پنج روزش مامان تو دفتربود ومن گوشم دست مدير مدرسه چرخ مي خورد.نمي دونم چرا انقد اذيت مي کردم فقط اينو خوب مي فهميدم که ازشلوغي وپرسروصدابودن خوشم مياد .نمي تونستم يه جا ساکت بشينم به قول باباحتما بايد کرممو مي ريختم . اين اذيت کردناي من ادامه داشت تا وقتي که وارد دبيرستان شدمو هنوزم همون بچه ي تخس بودم.کم کم سروکله روژان به خونمون پيدا شد .با الميرا زيادي گرم مي گرفت مي اومد خونمون وتا چند روز مي موند اونم به بهانه اينکه باالميرا درس بخونه.منم که مي ديدم اين دوتا زيادي با هم خوشن مي زدم تو پرشون. يه بار رفتم يه شيشه سوسک جمع کردم ازبالا پشت بوم ريختم روسرشون .اونام که تو حياط نشسته بودن با ديدن سوسکا رو سرو صورتشون تاتونستن خودشونو زدن.با اين که روژانو خيلي اذيت مي کردم اما اون هنوزم مرتب خونه ما بود.خاله هم که عين خيالش نبود دخترش کجا مي ره کجا نمي ره.من اون موقع ها سرم به کار خودم گرم بود حوصله سروکله زدن با روژان رو نداشتم يا کلاس کاراته بودم يا داشتم اذيت مي کردم يا درس مي خوندم.اما روژان اون موقع فقط حواسش به من بود کارامو زير نظرداشت دم به ديقه به هربهانه اي مي اومد توي اتاقم ..باورت ميشه هرچي بين منواون شروع شد به خاطرکاراي اون بود.بي خودي ازسرو کولم بالا مي رفت واسم هديه مي خريد شوخي مي کرد مي خنديد. خب من توي سن وسال بلوغ بودم اين چيزا هنوز برام جا نيفتاده بود.من اون موقع حتي يه دوس دختر خشک وخاليم نداشتم. ولي روژان کارش به جايي کشيده بود که بابام بد نگاهش مي کرد الميراديگه چشم ديدنشونداشت اما مامانم مي گفت عيب نداره روژان براارميا با الميرا هيچ فرقي نداره..اما غافل ازاينکه اگه يه کم به اين دخترايراد مي گرفتن يا حداقل پاشو ازخونمون مي بريدن باعث اين همه بدبختي کشيدن من نمي شد.کم کم به روژان عادت کردم بايد هرروز مي ديدمش هرروزمي اومد تو اتاقم وگرنه خودم راه مدرسه وخونشونو مي گرفتم ومي رفتم دنبالش.دوسال ازم کوچيکتربود تو درساش کمکش مي کردم باهم مي رفتيم بيرون مي گشتيم مي خنديدموخوش مي گذرونديم.بابام سرم دادوبيداد مي کرد مي گفت دارم زياده روي مي کنم مي گفت بشين برا کنکورت بخون حواستو جمع درسِت کن .چيزي که من توجه نمي کردم حرفاي بابام بود.ازهمون موقع ها بود که بابا باهام سرناسازگاري برداشت فقط وفقط به خاطر يه دختر...هنوز به هجده سال نرسيده بودم ديپلم گرفتم شاگرد خرخون بودمو جهشي همه رو رد مي کردم. وارد يه دوره جديد شده بودم فک مي کردم روژان فقط براي منه ومن براي روژان .فک مي کردم اون انقد دوسم داره که هيچ وقت ازدستش نمي دم .يه بار رفتم دم دبيرستانشون دنبالش اما اون منو نديد زودم رفت سوار ماشين يه پسرغريبه شد..برام گرون تمام شده بود .فرداش رفتم يقشو گرفتم وتاتونستم باهاش دعوا کردم.چقدساده بودم که گريه هاشو باورکردم برام نازمي کرد اشک مي ريخت ودليل بي جا مي آورد هرجوري بود خرم کرد واز گناهش گذشتم .بچه بودم نمي فهميدم خرم کرده وهررفتاري با من داره با صدتا پسرديگه مث منم هس.روژان از همون دبيرستان باصدتا پسر بود ولي من توي دبيرستان همه عشق وزندگيم اون بود.کنکور دادم اما رتبم خوب نشد بماند که چقد بابا دعواکرد فقط مي دونم اين مادرم بود که تونست راضيش کنه من برم آزاد.توي دانشگاه هم برخلاف دوستام طرف دختر ديگه اي نمي رفتم هم چنان روژانو دوس داشتم .واسم وعده وعيد مي داد که زن آيندمه ..مي گفت درس بخونم کار کنم وپول دربيارم برابعدمون..هه چه خيال خوشي داشتم من، همشو باورکردم.مث سگ جون کندم ودرس خوندم مي دوني من توي بيست سالگيم ارشد گرفتم ؟تو دانشگاه درسام خيلي خوب بود .واحدمو زياد مي گرفتم وزود رد مي کردم .بابا مي گفت دکترامو بگيرم ولي من به فکر چيزاي ديگه بودم ..مثلا مي خواستم براآيندم پول جمع کنم .بايکي ازبچه هاي دانشگامون شرکت زديم همين احسان شد شريکم ولي سهم من بيشتربوداينه که تا چندسال تونستم پيشرفت زيادي بکنم خوب پول درمي اوردم سهم احسانو خريدمو شرکت مال خودم شد.ازيه طرفم با احسان وبچه هاي دانشگاه زديم تو کارموسيقي ..حتي فکرشم نمي کردم يه روز خواننده بشم ...ازآهنگ سازي شروع کردم وپله پله اومدم بالا ...اين وسط روژان ازم دور ودور تر شد تا اين که يه روز خيلي راحت جلوم دفتر شعراموپاره کرد وگفت نمي خوامت...روزگار برام نذاشته بود همه زندگيمو داغون کرد .خيلي التماسش کردم خيلي زياد وقتي به التماسام وگريه هاي مادرم فک مي کنم تنم مي لرزه .نمي تونستم دست ازسرش بردارم .مامان فقط گريه مي کرد بابا جنجال راه مي نداخت اين وسط الميراشده بود همدمم با اون حرف مي زدم با همه مهربونياش پابه پام موند وکمکم کرد.اگه اون موقع ها الميرانبود حتما مي ذاشتم وازخونه مي رفتم .البته رفتم ولي نه اين که فرار کنم اين خونه رو گرفتمو مستقل شدم بماندکه مادرم چقد زجر کشيد وپدرم چقد به پاي من پير شد.روژان ديوونم کرده بود شب وروز نداشتم تا مي رفتم طرفش پسم مي زد يه هوس بودم يه حس بچگي که براش تموم شده بود.وقتي دوستام حالمو مي ديدن مثلا مي خواستن کمکم کنن مي گفتن بنوش تا يادت بره اين قرصو بزن تا فراموشش کني اين يه نخ روبکش يه حالي بهت مي ده .....انقد شب وروز تو ي اين خونه جولون دادن که منو هم مث خودشون کردن .تو همشون احسان جداازهمه بود هيچ وقت تو جمع دوستام نبود بچه خوبه ومثبت بين ما احسان بود.اون مث من خودشو اسيرمشروب واين مزخرفات نکرد اما من تاالان به هرزهرماري بوده لب زدم خوردم نوشيدم تو همه مهمونياي کثيف رفتم باهمه سگ وخري جولون دادم براي اين که روژانو فراموش کنم نشد که نشد...شميم بهت حق مي دم فک کني من هرزه ام ولي قسم مي خورم هيچ وقت کسي رو بي آبرو نکردم انقد بي غيرت نيستم که.....روژان همه غلطي کرد باهرکي خواست گشت بعدنوبت من که رسيد زل زد توچشام وگفت :تويه آشغالي يه هرزه اگه قرارباشه زن يه پيرمرد بشم مي شم ولي زن توي هرزه نمي شم.نمي دونست عامل همه ي هرزگي هاي من خودشه ...تاحالام هروقت ببينتم همون آشه همون کاسه .هفته ديگم نامزديشه .

زخمي برپهلويم است ..روزگار نمک مي پاشد ومن پيچ وتاب مي خورم وهمه گمان مي کنند که من مي رقصم .............

ساکت شد وبه شميم چشم دوخت .شميم بازهم مانند بچه ها لب هايش راجمع کرده بود واشک مي ريخت.ارميا لبخندزد واورا به سمت خود کشيد واشکهايش را پاک کرد:

- توديگه چرا اشک مي ريزي گوگولي ؟موندم چراهرچي ميشه اشکت توآسينته

- خب خيلي گريه داشت ديگه ..توچرا انقد سنگي ؟يه کم براش گريه مي کردي شايد رام مي شد

- به جون شميم به غيرازبچگيم ديگه ياد ندارم اشک ريخته باشم اصلا چشماي من ناقصه فک کنم اشک توليد نمي کنه

شميم خنديد وگفت :

- مي خواي برم باهاش حرف بزنم ؟

- کي ؟روژان ؟

- پ نه پ قصاب سرکوچکمون!

(اَي خدا ببين کارما به کجا کشيده بايد بريم به دست وپاي يه دختر بيفتيم که بيا ورحم کن شوهرمارو بدزد!)

- که چي بهش بگي؟

- تو کاري به اون نداشته باش مي خواي کمکت کنم يانه ؟

- نمي دونم

- يعني چي؟

- اون نامزد داره هفته ديگه هم مراسم نامزديشه هيچي درست نميشه

- توکه خيلي اميد داشتي چي شدي يه دفه ؟

- فک کنم داره يه بلا ملاهايي سرم مي ياد.

- چه بلايي؟

- اي بابا کچلم کردي شميم

- خيله خب حالا مي خواي جواب ندي چرا منومي زني؟اصلا مي دوني چيه دليل همه بدبختيات فقط يه چيزه

- چي ؟

- اينکه نماز نمي خوني وخدا تو زندگيت نيس

ارميا لبخند تلخي زد وگفت:

- توقع داري با اين همه گندکاري برم بشينم سرسجاده ؟حتما اونم قبولم مي کنه ؟

- ماهي رو هر وقت ازآب بگيري تازه س ارميا خان ...کافيه امتحان کني نمي دوني چه عشقيه ...اصلا اگه درکش کنيا روژانو دنياو همه اين کثافتاي دورتو خط مي زني ..

ارميا سکوت کرده بود.شميم گفت :

- من گفتم که حتما امتحان کني ...اجبارت نمي کنم ولي امتحانش ضرر نداره اگه زندگيت عوض نشد ديگه نخون ...چاي مي خوري برات بيارم؟

- الان مي خواستم بگم

- پس بزن قدش

دستش راجلوبرد وارميا محکم دستش را به دست شميم کوفت.شميم دستش را چندبارتکان دادوگفت:

- آخ چي بود اين ؟دست که نيس عين بيل تراکتورمي مونه

 

* * *

    

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

- بيا دو دقه بشين باورکن خوشکل مي شي

- دست بردارشميم من دارم آتيش مي گيرم تو مي گي بيا موهاتو مدل بدم؟

- خب چيه مگه ؟مي خوام خوشکل ترشي تازشم وقتي اونجوري خوش تيپ وخوشکل ازدر بري تو اشکشم درمي ياري مطمئن باش

- ولم کن توهم

- مگه کش تمبوني ولت کنم دربري؟

ارمياچپ چپ نگاهش کردوشميم ناچارسرش را خواراند.وگفت:

- تا موهاتو مدل ندم ول نمي کنم

ارميا ازجايش بلندشد شميم به سمتش پرش کرد وبازويش را کشيد.

- بيا ببينم کجا درمي ري؟

- ديگه داري اون رومو بالا مياريا دستمو ول کن تا ...

- تا چي ؟ دستتو ول نکنم چي مي شه ها؟

ارميا دستش را ازدست شميم بيرون کشيد واورا محکم روي تخت هل داد وگفت :

- اين مي شه که مي بيني

شميم ازترس دستش راروي قلبش گذاشت .مي خواست ازروي تخت بلندشودکه ارميا بازهم هلش داد وبه اونزديک شد.انقد نزديک که روي او خم شدو شميم بالا وپايين شدن سينه اش راحس مي کرد..هر دو خيره بهم مانده بودند بازهم ارميا نگاهش را روي تک تک اجزاي صورت او مي گرداند ازاين چشم به آن چشم ..از لب هايش به گونه وازگونه هايش به گردن .. سرش رابه سمت گردن شميم برد وشروع به بو کشيدن کرد.گر گرفته بود ...هرم گرماي نفس ارميا را روي گردنش حس مي کرد. به صورتش رسيد وبازهم چشمها درهم قفل شدند:

- بازم که زيادي عطر زدي

- ارميا بازگيرنده ها

- يا مي ري لباستو عوض مي کني يا نمي ذارم بياي

شميم بي توجه مي خواست که ارميا را کناربزند وبلند شود که ارميا دست هايش رامحکم گرفت وگفت:

- کجا ؟

- برو کنار ارميا دير شد من هنوز آرايش نکردم

- اولا ًکه اين دفعه ديگه نمي ذارم مث عروسي الميرا خودتو عجق وجق کني دوما امشب مهموني اينامختلطه حق نداري لباس بي حجاب بپوشي سوما لباستوهم مي ري عوض مي کني چون بوي عطرت تيزه .تمام خونمونو بوي عطرتو گرفته ...

- هوووووووو چقد شلوغش مي کني من يه چيکه زدم زير گلوم تازه لباسمم خوبه .نمي تونم که با کت وشلوار بيام تو مراسم نامزدي بشينم

- اين لباستو مي گي خوبه ؟اين که عين لباس انساناي اوليه س. هيچي نداره

- ارميا

- گوش کن شميم .توهرجا مي ري چادر مي پوشي حجابتو هم رعايت مي کني پس توي عروسي ها ومجلساهم همون جورباش..نمي خوام خودتو واسه صدتا مرد ديگه درست کني خوبم مي دوني که ازاين لباس مِباساي بي خود هيچ خوشم نمياد. اذيتم کني اذيتت مي کنم حالام پاشو بروعوضش کن عطرتو هم کمتر کن

ارميا کناررفت وشميم بادلخوري به اتاقش رفت وبعدازآماده شدن جلوي ارميا که تلوزيون تماشا مي کرد قرارگرفت.

- بريم من آمادم

ارميا نگاهش کرد وبا ديدن لباسش گفت:

- آها آفرين گوگولي حالا شد .بيا جلو ببينم

- ديگه چيه ؟

- بيا جلو

شميم جلو رفت وارميا درآن ثانيه دستش راکشيد واورادرآغوش گرفت .خيلي جدي گفت:

- باز که رفتي تجديد عطر کردي ؟شميم پامي شم تا مي خوري مي زنمتا؟

شميم دهانش راباز کرد تا هرچي مي تواند بار ارميا کند ولي باديدن خنده ي ارميا سکوت کردوارميا گفت:

- شوخي کردم بابا نزديک بود بترکي

- توهم که همش مي خواي بزني

ارميا سرش رانزديک کرد وگردن شميم رابوسيد وگفت:

- اينم براعذرخواهي دفعه آخرمه

- بگو جون شميم

- جون ارميا ديگه دستمو روت بلند نمي کنم

- مَرده وقولش

ارميا کتش را پوشيد وکراواتش را برداشت تا جلوي آينه آن را درست کند شميم گفت:

- من واست گره بزنم ؟

ارميا نگاهش کرد وگفت :

- موهامو که نذاشتم دست بزني بيا کراواتمودرست کن خوشحال شي

شميم جلو آمدوکراوات را گرفت وآن را با مهارت بست .کت ارميارامرتب کرد وبالبخند گفت :

- يه شادوماد شدي ارمي جون

- آره شادومادي که مي خواد بره نامزديه عشقش

(انقد عشق عشق نکن جيگرمو کباب کردي مرد!)

- اصلا بي خيال هرچي قسمته آدمه همون مي شه چه معلوم شايد يه روز بهش رسيدي

خيلي زود به مراسم مورد نظر رسيدند.ارميا ازبدو ورود حالش دگرگون بود وشميم مرتب اورا دلداري مي داد.روژان باچشمهايي گشاد به آن دونگاه مي کرد باورش هم نمي شد که ارميا به نامزديش بيايد.نگاهش را روي شميم ثابت کرد حس خوبي نداشت انگار ازآن دخترغريبه بي دليل بدش مي آمد.شميم نگاهي کوتاه به روژان انداخت وقتي ديد که اوآن ها رازيرنظر گرفته است ازقصدارميا رامي خنداند ويا به او مي گفت که باصداي بلندبخندد.

- ارمي زودباش ديگه

- خندم نمياد آخه چه جوري تو اين موقعيت بخندم ؟

- توالان فکر غرور خودت باش مي خندي يا بيفتم روسروکلت قلقلک بدم ؟

همان موقع ارمياباصداي بلند خنديد وزير چشمي روژان رادرنظر گرفت.ازحرص رويش رابرگرداند وبانامزدش گرم گرفت.

- شميم يه بسته شکلات پيش من داري

کمي بعد الميراوزهره خانم وآقا فريد وارد مجلس شدند وبه سمت عروس وداماد رفتند وتبرک گفتند.باديدن ارميا وشميم به سمت آنها آمدند .هردوبه احترام ازجابلندشدند.الميرا سريع کنارشميم قرارگرفت.شميم با پدرشوهر ومادرشوهرش احوال پرسي کرد ونشست.

- واااااااااااااااااااي شميم

- چه مرگته داد مي زني ؟

- خب باورم نميشه تازه سروصداهم خيلي زياده

- چيو باورت نميشه

- اينکه ارميا اومده اينجا

- قربون شکلت فکم پاره شد بسکه قربون صدقش رفتم ونازشو کشيدم که راضي شه . اينجوري نگاش نکن داره ازحرص مي ترکه

- اين که چيزيش نيس نگاش کن نيشاشو سه متر بازکرده

- مي خواد زور دخترخالتونو دراره

- برو بينم ايني که من مي بينم اصلا عين خيالشم نيس ...شميم...........

- مرض بااين صدات

- شميم ارميا دوسِت داره

- آره مي خره برام!

- يه کم جدي باش تورو خدا .ببين فک کن اون تاقبل ازازدواجش با تو اگه روژانو مي ديد مي مرد وزنده مي شد گريه نمي کردا ولي تايه هفته اوضاع واسه ما نمي ذاشت همش تو خودش بود داد مي زد دعوا مي کرد همشم اسم اون رو زبونش بود چه برسه به اين که بذاره روژان نامزد کنه تازه بلند شده اومده ايجا!!! حالا که تو پيششي ....واي خداجونم ...

الميرا شميم را محکم بغل کرد:

- آي اِلي له شدم

- من فدات بشم که داداشمو عاشق خودت کردي مي دوني اگه ننم بفهمه ازخوشحالي غش مي کنه ؟همين الانم وقتي ارميا روديدداشت شاخ درمي آورد ...

- انقد واسه خودت نباف به خدا...همه اينايي که گفتي چرته .

- حرف نزن نمي بيني صدوهشتاددرجه باقبل فرق کرده ؟

- فرق کرده که کرده عاشق من که نشده ، وگرنه کرم داره هي جلو من روژان روژان کنه؟

- شايد مي خواد مطمئن شه توهم دوسش داري يانه ؟

- آخي ...چقد توساده اي الميرا. راستي احسان چرانيومد؟

- ببين بحث رو عوض نکنا من ميگم دوست داره مي گي نه امشب برو تواتاقش کنارش بخواب

- هه کجاي کاري تو؟

الميرا باچشماني گرد شده به اوخيره شد:

- نکنه ....شميم .....

- زهرمار اصلا اينا به تو چه بچه پررو پاشو بروپيش ننت .واي واي الميراببين خالت داره مياد طرفمون

- خب بياد کَلِت که نمي زنه انقد مي ترسي

- خره حالامي خواي بگي من کي ام ؟اصلا دعوت دارم ؟

- مي گم زن داداشمه ..ايول چه باحاله قيافشو تماشا کني !

- جدي که نمي گي ؟

- هه من کي جدي بودم که حالادفعه دومم باشه ؟نه عزيزم خالم اينا مي دونن تو با ما زندگي مي کني

- باشما نه با گل پسرتون

- خدابرات نگهش داره

- الهي آمين

همان موقع خواهرزهره خانم کنارشان امدوبه خانواده دادفرخوش آمد گفت.ارميا رابوسيد ودرآغوش گرفت .شميم زيرچشمي مي ديد که خواهر زهره خانم درگوش ارميا پچ پچ مي کند وارميا غمگين وبدون هيچ حرفي سرش راپايين انداخته بود.چقدردلش مي خواست بداند اوچه چيزي به ارميا گفت که لبهاي خندان اورا به غمي آشکارتبديل کرد.

کمي بعداحسان به جمع آنها پيوست والميرا فوري خودش را به اورساند وکنارش نسشت.شميم به جمع وسط سالن نگاه کرد بيشترجوان ها مي رقصيدند.نگاهش رابه ارميا دوخت ..انگاربه جايي خيره شده بود ردنگاهش رادنبال کرد .روژان ونامزدش درحال بوسه دادن بودند.بازهم نگاهش رابه ارميا دوخت ...صورتش ازخشم سرخ شده بود.حال اورا درک مي کرد مي دانست که امشب بدترين شب زندگي شوهرش است.خودش رابه جاي ارميا گذاشت ازتصورش هم مو برتنش سيخ مي شد اوحتي نمي توانست صحبت کردن ارميا رابادختري ديگر ببيند چه برسد که روزي درمجلس عروسيش شرکت کند!ازجايش بلند شد وبه سمت ارميا رفت.دستش را گرفت وگفت:

- ارميا بريم توحياط يه گشت بزنيم؟

ارميا بدون اينکه نگاهي به او بيندازد هنوزهمانطورخيره به روژان گفت:

- نه

- من تنها برم ؟

- برو

- پاشو دوساعت چي زل زدي ؟پاشو بيا انقداون آشغالونگاه نکن خوشحال مي شه

ارميا باچشمهايي پرازغم به او نگاه کرد.شميم دستش راکشيد وگفت:

- مي دونم حالت بده ..بيا بريم بيرون بهترشي پاشوتوروخدا

ارميا بلندشد وهردو بيرون رفتند.

- بيابشين اينجا

ارميا ساکت کنارشميم روي تاب دونفره جاي گرفت.

- ارميا

ارميا چشمهايش رابسته بود وسرش رابه پشتي تاب تکيه داده بود.

- حالت بهترنشد؟

- ............

- آخه اين خالت چي بهت گفت انقدداغون شدي ؟

- ...........

- چراغماتومي ريزي توخودت؟خب حرف بزن گريه کن اصلا داد بزن ...ارميا

- ..........

- جون شميم گريه کن. يه کم اشک بريز باورکن سبک مي شي همه اين زجر کشيدنات به خاطرگريه نکردنته

- ..........

- باهام حرف نمي زني ؟ارمي من داره گريم مي گيره توچه جوري اشکت نمياد؟

- ..........

دستان سردارميا رادرون دست هاي گرم خودگرفت .ارميا باتماس دستهاي گرم شميم چشمانش راباز گرد وخيره به آسمان گفت:

- شميم

- جان ؟

- من خيلي بدبختم نه ؟

- نه

- پس چراعشقموازم گرفتن؟

- شايدحکمت بوده

- که من بدبخت شم؟

- داري کفرمي گي .توکل کن به خدا هرچي اون بخواد همون ميشه

- خيلي سخته اونيو که شب وروزتوبه يادش طي کردي بايکي ديگه ،دست تودست يکي ديگه ببيني..شميم دارم مي ميرم ..چه جوري تحمل کنم ؟

شميم دست ارميا رامحکم ترفشردوباپشت يکي ازدستانش صورت اورانوازش کرد:

- صبرشو خدا بهت مي ده آرامشو هم اون هديه مي کنه کافيه ازش بخواي

ارميا برگشت وبه اوزل زد شميم زود دستش راکنارکشيد وگفت:

- مي خواي بريم خونه؟

- آره

داخل رفتند وبراي خداحافظي وتبريک به سمت عروس وداماد رفتند.روژان بادهاني باز به ارميا که به طرف اومي آمد نگاه کرد.شميم دستش رادربازوي اوحلقه کرده بود وهردوباخنده روبروي عروس وداماد قرارگرفتند.ارميا گفت:

- واقعا تبريک مي گم شهرام جان مبارک باشه. روژان خانم ايشالله به پاي هم پيرشين

شهرام زودتر گفت:

- قربونت داداش ايشالله يه روز نوبت تو

- ممنون..خب ببخشين ماکم کم زحمت روکم کنيم

روژان بانگاهي مخصوص ولحني خاص که دراين بين شميم وارميا متوجه آن شدند گفت:

- چراانقدزود ؟بمونين حالا، تازه سرشبه

- نه ديگه مرسي .شميم فردا کلاس داره بايد برسونمش خونه بابا

شهرام باارميا دست داد وگفت :

- دوست داشتم بيشتردرخدمتتون بوديم روژان جون ازشما زياد تعريف کرده

(اي شهرامي گند زدي ...امشب کتکه رو نوش جون مي کني )

ارميا باتعجب نگاهي کوتاه به روژان انداخت روژان سرش رازير انداخت .ارمياگفت:

- ايشون به من هميشه لطف داشتن ..خيرشون بهمون رسيده !

شميم به نشانه تشويق آهسته بازوي ارميارا فشارداد .روژان سرش رابالا کرد وباخشمي آشکاربه ارميا نگاه کرد.ارميا بانگاهي پيروزمند ازاوونامزدش وهم چنين با پدرومادرخودوخواهرش خداحافظي کردو باشميم بيرون رفت.بيرون ساختمان شميم تندتند دست مي زد وگفت:

- واي ارمياگل کاشتي ايول ايول

دستانش رادور گردن ارميا حلقه کرد وازشوق بوسه اي برگونه ي اوزد.ارميا غمگين نگاهش کرد .هردو سوار ماشين شدند واو برعکس هميشه بدون سرعت رانندگي مي کرد.پخش ماشين راروشن کرد :

 

شبه ازدواجشه اي دل عزاداري کن من دارم مي ترکم خدا خودت کاري کن

که جلوچشم همه نگيره بوسه ازلبش فکرآبروي من باش آبرو داري کن .....

 

يادم نمي ره اي خدا تموم حرفاش دست يکي ديگه رو گرفت تودستاش......

چشماي اونم مثل من ازگريه خيسه اما خودم خوب مي دونم ازشوقه اشکاش

 

مبارکش باشه خدا ازاون گذشتم بذارخيال کنه ازش آسون گذشتم .............

راضي شده به مرگ من مي خوام بميرم دست کشيدم اززندگيم ازجون گذشتم

 

يادم نمي ره اي خدا تموم حرفاش دست يکي ديگه رو گرفت تودستاش......

چشماي اونم مثل من ازگريه خيسه اما خودم خوب مي دونم ازشوقه اشکاش

 

چي فکر مي کردم وچي شد چه ساده بودم يه عاشق خوش باور دلداده بودم

خيال مي کردم که هنوز، برام ميميري نمي دونستم ازچشات افتاده بودم ....

 

شميم به ارميا که درحال خودش نبود نگاه کرد .دلش مي خواست روژان تقاص کارش راپس دهد ارميا قلبش شکسته بود وعاشق کردن قلب شکسته آسان نبود...

(الهي من فداي اون موهاي خوشکلت فداي چشماي خاکستريت که وقتي غمگينم هستي آدم ازديدنش دلش مي لرزه کاش مي تونستم کنارت باشم وبراهميشه داشته باشمت اونوقت خودم روژانو به زمين گرم مي نشوندم )

بعداز رسيدن به خانه وتعويض لباس ارميا دراتاقش رافقل کرد وچراغش راخاموش.شميم درمي زد وازاومي خواست دررابازکند:

- ارميا...ارميا دروبازکن .........تورو جون همين روژانت دروبازکن ......ارمياباز نري زهرماري بخوري حالت بدترشه ها......بازکن اين وامونده رو........بذاربيام يه قرص مسکن بدمت آروم شي........چراجواب نمي دي ؟......ارميا حالت خوبه ؟.......درو بازکن اگه يه وقت يه بلايي سرخودت بياري من جواب عمورو چي بدم

صداي فرياد ارميا آمد:

- برو گمشو فقط گمشو حوصلتو ندارم

چيزي دردلش شکست...مي دانست که دلش تابه حال به دست ارميا ريزه ريزه شده ...

- من گمشم ؟

بااشک درچشمانش آهي کشيد وآرام گفت :

- باشه هرجور تو بخواي

 

* * *

    

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

باگريه خودش راروي تخت انداخت وطبق عادت همشگي اش سرش رازير پتوکرد.صداي ديگران رابيرون مي شنيد.چقدردلش مي خواست فرياد بکشد فرياد بزند وبغضش رابيرون کند..يک هفته بود ..يک هفته بود که بااوحرف نمي زد ..بازهم دعوا، قهر وکدورت...چقدرزود گذشت آن روزهايي راکه باارميا گذرانده بود ..همه ي زندگي چندماهه اش همه عشق واميدش روبه اتمام بود .هنوز باورنداشت...يعني به اين زودي بايد مي رفت؟بايد ارميارا تنها مي گذاشت ؟بعدازاوچه دختري عروس آن خانه مي شد؟يعني ارميابازهم ازدواج مي کرد؟باآن دختري که دوست دارد؟چطور مي توانست همه آن خاطرات تلخ وشيرين عشقش راکناربگذارد ؟انگارهمين ديروز بود که عمو فريدش به اوگفت فقط چندماه وقت داري...

صداي پاي شخصي راشنيد که به اتاقش نزديک مي شد.مي دانست بازهم الميرابراي کنجکاوي مي ايد.خودش رابه خواب زد .دراتاق باز شد وکمي بعدهم بسته شد.حتما اوداخل اتاق بود.صداش پايي که به تخت نزديک مي شد را مي شنيد.همان موقع پتو ازروي سرش آرام کشيده شد.چشمهايش رابازنکرد احساس مي کرد آن شخص به اونزديک شده است ..بوي عطري راحس کرد..عطر آشنا ..عطر مردانه ي ارميا.چقدردلش به آن آغوش امن وگرم تنگ شده بود .بغضش راکنترل کرد وبازهم چشمهايش رابازنکرد.صداي اورا نزديک گوشش شنيد:

- مي دونم بيداري چشماتو بازکن

به دنبال اين حرف دستش رانزديک برد وروي گونه هاي پرازاشک شميم کشيد.موبرتن شميم سيخ شد.ارميا گفت:

- بي معرفت اينه رسمش؟من دارم مي رم بعد توگرفتي خوابيدي؟

-............

- مي خواي قهربموني ؟من برم ؟

-.........

- شميم..

-...........

- بدون خدافظي برم ؟من تا دوهفته ديگه نميام دلت مياد اين جوري راهيم کني؟

-...........

- مي دونم اون شب باهات بدحرف زدم ....توکه هميشه بخشيدي ايندفعه ام ببخش....شميم خانم ..جواب نمي دي؟توکه درکم مي کردي ؟حالم بدبود به خدا نفهميدم چي گفتم ...بيا آشتي ..جون ارمي آشتي کن ..

- ...........

- چقد نازمي کني ؟مي رم برنمي گردم اونوقت دلت مي سوزه ها...

-...........

- همسرمن ؟...همسر من شپش سرمن ....

شميم چشمهايش رابازکرد وبااخم به او چشم دوخت.ارميا خنديد.دستهايش رادرون موهاي شميم کرد وآنهارا بهم ريخت.

- بالاخره جوش کردي؟

- نکن ارميا ...بروکنارببينم ..بروکنارحوصله ندارم

- خودم حوصلت مي يارم

شميم خودش راازدست اوکنارکشيد وگفت :

- لازم نکرده برو پروازت ديرنشه

- تاآشتي نکني که من نميرم

- جهنم

ارميا بازور اورا به خود نزديک کرد وگفت :

- توکه بد اخلاق نبودي

- ازحالا به بعد مي شم

- ببين دوساعته مامان وبابا واون الميراواحسان بدبختو بيرون معطل کردم فقط واسه نازکشي خانم

- مگه من گفتم بياي ؟

- آره خبرنداري؟

- ارميا نکن ..واي واي قلقلک نده ..توروخدا ..ارمي ولم کن دل درد گرفتم

ارميا دست ازقلقلک کردن اوبرداشت .وگفت:

- ديگه خنديدي

- ولي نبخشيدم

- نامرد !چقدنازکشي کنم ؟

شميم ساکت وغمگين به چشمهاي شوهرش خيره شد.ارميا گفت:

- چته شميم ؟ ديوونم کردي به قرآن

بغضش راشکست .خودش رادرآغوش ارميا رهاکرد وباصداي بلند شروع به گريه کرد.ارميا محکم اورا به خود فشرد وپنجه هايش رادرون موهاي اوفرو کرد..شميم درميان گريه هايش گفت :

- ارميا

- جونم

- قول بده زود بياي

- قول مي دم عزيزم قول قول

- جون شميم ؟

- جون شميم بلافاصله بعدتمام شدن کارام ميام .توهم بايد قول بدي

- چي؟

- اول گريه نکن

شميم اشکهايش راپاک کرد وسرش راکه روي سينه ارميابود به سمت بالا گرفت تااوراببيند.گفت :

- باشه بگو

- تواين مدتي که من نيستم به هيچ وجه خونه نمي ري ..همين جا کنارالميرا ومامانم اينا بمون ..شميم فقط بشنوم يه شب تنها خونه باشي ميام دندوناتو خرد مي کنم .. برات يه مقدارپول گذاشتم توکيفت ..اگه بازم خواستي کارت بانکموهم بهت مي دم ازحسابم بردار.... درضمن بازنرو يه شيشه عطرخالي کن رو خودت بزن بيرون من ازاين کارمتنفرم ...چادرتو همه جابپوش تو مهمونيام لباس باحجاب بپوش ..بازنري مث دفعه قبل بااين الميرا خله يه تيکه آشغال بگيري تنت کنيا...

شميم به ميان حرفش آمد:

- واااااااااااااااااي بسه حالا انگار مي خواد دوسال بره که اين جوري سفارش مي کنه. مهموني کجابود؟تازشم تواينارو نمي گفتي هم خودم رعايت مي کردم

- آره جون عمم !ديدم يه ماه پيشتو

- ارميا برام چي مياري؟

ارميا خنديد .

- رو که نيس بچمون! خودت بگو

- شکلات

- مي ترکي! چقد شکلات برات بخرم بچه ..فکر جيب من نيستي فکر اون دندوناي بدبخت باش

- بخر بخر اونجا شکلاتاش فرق داره

- باشه اونم واست مي خرم ديگه چي ؟

- ديگه ....چيز...دلم برات تنگ ميشه

ارميابالبخندي غمگين به چشمانش خيره شد. سرش رانزديک کرد وچشمانش را روي اجزاي صورت او گرداند.شميم داغي لب هاي اوراروي لبهايش حس کرد...

قسمت های دیگررا هم میتوانید در این سایت ببینید

درباره : جدیدترین رمان ها ,

نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : رمان .بمون کنارم.بمون کنارم رمان.دانلود رمان بمون کنارم.دانلود رمان عاشقانه بمون کنارم.دانلود تمامی قسمت رمان بمون کنارم.رمان بمون کنارم قسمت7.رمان بمون کنارم قسمتهفت.رمان بمون کنارم قسمت اخر. , دانلود رمان برای گوشی اندروید . ,
بازدید : 457
تاریخ : پنجشنبه 01 خرداد 1393 زمان : 1:00 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)
مطالب مرتبط
آخرین مطالب ارسالی
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش