رمان بازگشت (ادامه ی فصل دهم)

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان
اموزش خصوصی کردن اینستاگرام اموزش خصوصی کردن اینستاگرام
جدیدترین زندگینامه حسن ریوندی و همسرش + زندگی شخصی حسن ریوندی جدیدترین زندگینامه حسن ریوندی و همسرش + زندگی شخصی حسن ریوندی
فرج با دعاهاش فرج با دعاهاش
عکس های جالب نيما شعبان نژاد عکس های جالب نيما شعبان نژاد
دمنوشهای خواب آور جدید دمنوشهای خواب آور جدید
زندگینامه کامل و جدید محسن ابراهیم زاده خواننده + زندگی شخصی و عکس زندگینامه کامل و جدید محسن ابراهیم زاده خواننده + زندگی شخصی و عکس
دلم یک نفر را می ‌خواهد دلم یک نفر را می ‌خواهد
اموزش پیدا کردن گروه و جستجوی کانال اموزش پیدا کردن گروه و جستجوی کانال
شیکترین پیامک و دلنوشته های زیبا ویژه شب یلدا 97 شیکترین پیامک و دلنوشته های زیبا ویژه شب یلدا 97
ناموس کفتار واقعیت داره یا نه ناموس کفتار واقعیت داره یا نه
عکس سلفی جدید مهناز افشار عکس سلفی جدید مهناز افشار
خنده دار ترین  جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار خنده دار ترین جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار
روش صحیح بستن دستمال سر روش صحیح بستن دستمال سر
داستان واقعی مرد ثروتمند و پسرش داستان واقعی مرد ثروتمند و پسرش
مدل گوشواره‌هایی که الان مد شدن مدل گوشواره‌هایی که الان مد شدن
جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار
زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه
سری جدید عکس های عاشقانه 97 سری جدید عکس های عاشقانه 97
تیپ جدید محسن ابراهیم زاده تیپ جدید محسن ابراهیم زاده
چگونه در دایرکت اینستاگرام ویس ارسال صدا چگونه در دایرکت اینستاگرام ویس ارسال صدا
مدل لباس های شب یلدا سال 97 مدل لباس های شب یلدا سال 97
عکس جشن تولد دیده نشده  ملیکا شریفی نیا عکس جشن تولد دیده نشده ملیکا شریفی نیا
دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر
جدیدترین مدل آرایش عروس97 جدیدترین مدل آرایش عروس97
چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه
اموزش کامل ساخت دکمه شیشه ای در تلگرام اموزش کامل ساخت دکمه شیشه ای در تلگرام
زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019 زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019
جالبترین عکس های نهال سلطانی جالبترین عکس های نهال سلطانی
با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید
فایده های چرت زدن فایده های چرت زدن
 الناز محمدی فوری ازاد شد الناز محمدی فوری ازاد شد
کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی
چرا بعد ورزش بی خواب میشیم چرا بعد ورزش بی خواب میشیم
 بنزین فقط و فقط با کارت سوخت بنزین فقط و فقط با کارت سوخت
اموزش درست کردن شربت هل اموزش درست کردن شربت هل
بهترین روش درمان سنگ مثانه بهترین روش درمان سنگ مثانه
تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا تیپ جدید و جالب ریحانه پارسا
بهترین عکس الهه حصارى بهترین عکس الهه حصارى
شارژر اصلی و تقلبی را از کجا تشخیص بدیم شارژر اصلی و تقلبی را از کجا تشخیص بدیم
خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز» خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز»
تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه
عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي
 قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه
داستان جالب دو برادر داستان جالب دو برادر
جدیدترن روش های کاشت ناخن با طراحی جدیدترن روش های کاشت ناخن با طراحی
زیباترین عکس بهاره كيان افشار باتیپ زمستانی زیباترین عکس بهاره كيان افشار باتیپ زمستانی
دعا دعا
سرم ویتامین سی لافارر سرم ویتامین سی لافارر
مدل های کفش بدون پاشنه زنانه مجلسی مدل های کفش بدون پاشنه زنانه مجلسی
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 152
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 15,416
باردید دیروز : 1,370
ای پی امروز : 607
ای پی دیروز : 383
گوگل امروز : 7
گوگل دیروز : 15
بازدید هفته : 17,665
بازدید ماه : 47,451
بازدید سال : 400,066
بازدید کلی : 15,158,442
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2871)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3135)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2940)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3083)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

-(نمیدونم چند ساعت خوابیدم اما امروز سرحالم، ولی موقعی که فرزام رو دیدم یه جوری شدم، واقعا میشه گفت چندشم شد، حتی اون چشمهای تیله ایش که همیشه برام جذاب بودن ، حالمو بهم میزدن موقع صبحانه وقتی بین شهاب و سام نشستم ،خیلی ریلکس زل زد تو صورتمو گفت :
فرزام-میبینم که حالت خوبه؟!
-(به خیال خودش من الان دیگه عاشقشم! واسه همین با صدای بلند از خسرو پرسیدم ) خسرو؟! ماهان کجاست؟!
خسرو-حتما خوابه؟! نزدیک صبح بود برگشت تو اتاق
-برم بیدارش کنم؟! (اینو از سام پرسیدم ! و از اونجا که سام بیشتر از من دلش میخواست فرزام رو حرص بده گفتش که )
سام-آره عزیزم، یه سینی بردار ، دونفری باهم صبحانه بخورین! )
(و من الان سینی به دست جلوی در اتاق ماهان هستم ! و عینه این بی ادبا بدون درزدن رفتم داخل ) (خواب بود! مطمئنم که شلوار هم پاش نیست! این اخلاقش بد بود! موقع خواب لباسهاشو در میاورد! آروم رفتم داخل! صدای خروپفش بلند بود! دلم نیومد بیدارش کنم تا صبح بالا سر من نشسته بود! خواستم بیام بیرون که یه چیزی نظرمو جلب کرد!) ( گوشواره ها روی میز بودن! خداییش خوشگلنا! رفتم نزدیکتر! دلم میخواست بندازمشون تو گوشم! ) ( ولی نمیندازم! معلوم نیست قبل من کی بهش دست زده! اه ! چندش! اما خیلی قشنگنا! )
(صدای راستین داره میاد؟! ) (از وقتی سعی کردم روس توانایی هام کار کنم، یکم قدرت شونواییم بیشتر شده! اما نه خیلی ، برم ببینم پایین چه خبره! ) ماهان؟! ( رفتم طرفش، عینه بچه کوچولوها خواب بود البته با یه صدای وحشتناک )
ماهان؟! بیدار شو! مگه منتظر راستین نبودی؟! (ای جانم، چشمهاشو باز کردو دوباره بست ) ماهان؟! بلند شو (نه خیر هرچقدر هم تکونش میدم جواب نمیده ) ماهااان؟!
ماهان-هاااا
-(با یه صوای خش دار جوابمو داد ) بلند شو، راستین اومده! مگه کارش نداشتی؟! بلند شو دیگه
ماهان-یکم دیگه بخوابم! تا صبح نخوابیدم
-میدونم! خب منم نخوابیدم، یادت نیست چقدر برام حرف زدی و نذاشتی من بخوابم!!! حالا بلند شو!
ماهان-نمیخوام!
-به جهنم! ( اومدم برم که یه ناله کرد )
ماهان-پیشم بمون
-که چی بشه؟! بلند شو ! حالا مردم فکر میکنن که ما داریم اینجا چیکار میکنیم!؟ (یه دفعه چشمهاشو باز کردو از جاش بلند شد )
ماهان-پس بذار توهماتشون رو به واقعیت تبدیل کنیم
-(تو یه حرکت منو انداخت تو بغلشو محکم فشارم داد )آااااااااای ... دردم گرفت
ماهان-واقعا؟!
-(بیشتر فشارم داد ) آای ... ولم کن (دست انداختمو موهای پاشو کندم ، باعث شد دادش بره هوا و منو ول کنه ) ها ها ... حقته، تا تو باشی منو اذیت نکنی
ماهان-میکشمت، دیوونه
-(فرار کردمو رفتم سمت در ) راستین اومده ، پاشو ، خودت گفتی یه کار مهم باهاش داری ( دوباره خودشو پرت کرد روی تخت )
ماهان-یکم دیگه بخوابم بعد میام
-بلند شووووووو ...
ماهان-خب خب ، برو منم میام
-(از پله ها رفتم پایین که راستین رو دیدم )
راستین-تو خوبی؟!
-(قیافم متعجب بود! دفعه اول بود انقدر باهام مهربونانه حرف میزد )آره ... ( هاج و واج بودم مخصوصا که اومدمو بغلم کرد )


راستین-حیف که به فرزام احتیاج داریم وگرنه یه بلایی سرش میاوردم، حق نداشت باهات این کارو کنه، ماهان کجاست؟!
-تو اتاقش(من الان آخره بهت زده هستم ، راستین عینه یه برادر داره برام دل میسوزونه )
راستین-حالش خوبه؟! شنیدم دیشب بدجور مبارزه کردن؟! اما ماهان بیشتر صدمه دیده؟! آره؟!
-نمیدونم! ظاهرش که خوبه
راستین-من میرم بالا بهش سر میزنم ، توام برو پایین پیش سام ، از جات هم تکون نخور
-باشه! (منو ول کردو رفت ! چرخیدم برم سمت اتاق سام که داد زد)
راستین-پا توی حیاط نذار، از دره خونه بیرون نمیری سایه
-باشه (این یه جورایی مشکوک میزد ، اما نمیخواستم بیشتر از این توی دنیایی که انقدر خطرناکه دردسر درست کنم برای همین رفتم پیش سام ) اینجا چه خبره؟! راستین خیلی مشکوک میزد
سام-آره ... ماهانو بیدار کردی؟! خوب بود؟!
-(خیلی ریلکس رفتم سمت تختشو خودمو پرت کردم روش ) چرا همه نگران ماهانن؟! اون که خوبه!
سام-آره آره ... بیا این مدارک منو بذار توی اون جعبه! آفرین دختر خوب! بدو !
-(اینم خیلی استرس داشت ) چه خبره اینجا (رفتمو مدارکو گرفتمو گذاشتم تو همون جعبه که میگفت)
سام-هیچی! بیا اینارم بذار
-(دوباره یه سری کاغذ داد دستم! ) اینا چین؟! چرا جمعشون میکنی؟!
سام-فعلا بذار تا بعد بهت بگم! راستی یه کاغذ بیار تا بهت بگم هر کسی باید چیکار کنه
-واسه چی کاغذ؟! من یادم میمونه (یه دفعه برگشت سمتم، نگاهش غمگین شد، با دستش گونه ام رو نوازش کرد )
سام-آره ... حافضه ات خوبه! توام دیگه یکی از اون عجیب غریبایی
-اااااااه ... میشه بگی چه مرگتونه؟! دارین منو دق میدین!
سام-به تمام خونه هایی که بچه هاشون تو مبارزه ها بودن حمله شده، خیلی چیزهارو ازشون گرفتن، تمام مدارک و دست نوشته های قدیمی، وسایل عتیقه ، بچه های کوچیکشون رو برای تعلیم دادن بردن!
-خب؟؟!! (میدونم که معنیه این جمله ها یعنی وضعیت بحرانیه! اما میخواستم سام خلاف اینو بهم بگه)
سام-باید مراقب باشیم، اونا الان اینجان، پشت حصارهای سفید، و هر لحظه ممکنه بریزن توی این خونه
-چی؟! اما راستین تازه رسیده اگه اونا اینجا بودن که حتما راستین رو میدیدن!
سام-اون راستینه! کسی نمیتونه در ضمینه کنترل ذهن باهاش رقابت کنه، تخصصش به هم زدن تمرکز دیگران برای نادیده گرفتنش هستش
-(یعنی الان قراره چی بشه؟! ) سام؟!
سام-فعلا به چیزی فکر نکن تا اونجا که میشه باید اسناد مهم رو از دستشون در بیاریم، همینطور جواهرات و قطعه هایی که طلسم های خاص روشون هست، به غیر اون قطعه های اصلی مابقی رو باید یه گوری ببریم که دستشون بهش نرسه! اما نمیدونم کجا؟!
-(یه دفعه چیزی به ذهنم رسید که خودمم خیلی تعجب کردم) شاید من بتونم یه جاهایی پیدا کنم!
سام-چجوری؟!
-ببین شاید تعجب کنی اما ، مادر ماهان خیلی از جاهای این عمارت رو به من نشون داد که به درد پنهان شدن میخورد، اولین جا مجسمه ی پدر بزرگ ماهان هستش که اگه خال روی گونه اش رو فشار بدی ، مجسمه یکم میاد بالا و میشه زیرش خیلی چیزهارو قایم کرد! دومیش اولین پله ورودی که توی حیاط هستش، اون رو میشه بلند کرد، زیرش فقط سنگه تا پله لغ نزنه، میشه بعضی هارو اونجا گذاشت
سام-باشه، اینارو ببر همون جاهایی که میدونی قایم کن! البته نه این دوتا جایی که به من گفتی، جاهای دیگه چون ذهن من رو درجا میبینن
-دلیل مهربون شدن راستین با من این بود؟! که شاید تو این وسط یه بلایی سرم بیاد؟!
سام-راستین از روزی که فهمید ماهان تو رفتن رنش هیچ نقشی نداشته نسبت به تو حس خوبی پیدا کرده، و واقعا یه جورایی تورو به چشم زن ماهان میبینه، الیته میشه دلیلش رو اون تماس خونی هم دونست، که من فکر میکنم اون دلیل قویتر هستش
-(داشتم کاغذارو جمع میکردم)اما تو گفتی اگه پریود بشم اون دفع میشه
سام-ولی اون که نمیشه! فعلا چند قطره از خون تو ، توی بدنشه و این حس محبت هم به نظر من بیشتر به خاطر اونه! در هر حال اونارو ببر یه گوری بذار که دست کسی بهشون نرسه
-باشه! (پامو از اتاق سام بیرون گذاشتم که یه دفعه فریاد راستین توی ساختمون پیچید ) ( نمیدونم چجوری خودمو به طبقه بالا رسوندم که دیدم راستین بالای سر ماهان ایستاده در حالیکه ، ماهان روی زمین داره پیچ و تاب میخوره و ناله میکنه، نگاهم بین اون دوتا سرگردون بود و تا زمانیکه فرزام منو هل نداده بود که بره سمتشون همینجوری وسط راه ایستاده بودم، با این کار فرزام خوردم به دیوارو افتادم زمین )
فرزام-لعنتی! دوباره اینارو امتحان کرده؟! دفعه چندمه؟!
راستین-چیکار کنیم؟! داره میره توی گوشتش!
فرزام-باید یه کاری کنیم که اونارو ول کنه! خسرو برو یه انبر یا چیزی بیار که بشه اینارو باهاش گرفت
-(خسرو از جلوی چشمام رفتو سام اومد ، اونم عینه من تا اون صحنه رو دید مات شد )سااام؟! (صدام آروم بود ولی اون شنیدو اومد بغلم کرد! من راستین کوچولو رو دیدم که بالای سر ماهان ایستاده بودو گریه میکرد)
سام-جانم! چیزی نیست، مگه تو به اونا دست زده بودی!؟
-نمیدونم! من فقط نگاهشون کردم ، ولی دست نزدم!شایدم زدم! (صورتم خیس خیس بود! ) ماهان میمیره؟! من کشتمش؟!
سام-اون سگ جون تر از این حرفهاست که بلایی سرش بیاد!
-(فرزام نشست روی قفسه سینه ماهان! اون داد میزدو راستین پاهاش رو گرفته بود، یه پسر دیگه هم دستهاشو ! ماهان واقعا فریادهای بدی میزد ، اما هیچکسی اهمیت نمیداد! یه دفعه آروم شد! اما دیگه تقلا هم نمیکرد! تو یه ثانیه! خسرو با انبر گوشواره هارو از دست ماهان جدا کرد! تازه متوجه رد خونی شدم که روی زمین کنار ماهان ایجاد شده بود ) مرد؟! اونم خونشه! (هر کاری کردم نتوستم ازبغل سام جدا بشم! )
(دیدمش! راستین کوچولی من کنار ماهان روی زمین نشست ! بلند بلند گریه میکرد! ولی کم کم آروم شد! دونفری برای عزیزی که از دست داده بودیم گریه کردیمو کسی بهمون اهمیت نداد! انگار فقط ما بودیم که عمق فاجعه رو درک میکردیم! با اون دستهای کوچولوش صورتشو پاک میکرد ، تا اینکه گریه اش بند اومد! بلند شد ، اومد سمتم! ولی وسط راه! ) راستین؟!
(محو شد ! دیگه راستینی وجود نداشت! دیگه از اون چشمهای سیاه خبری نبود! اون رفت ) راستین؟!!!
(ماهان رفت! راستین رفت! همه چی تموم شد؟! مردی که داشت عاشق شدن رو بهم یاد میداد از دست رفت ، و به دنبالش تصویری که باعث آرامش خیالم بود! )
سام-راستین کیه؟!
-ماهان مرد؟! آره؟! (خون کنار پای فرزام هر لحظه بیشتر میشد ، حتی راستین هم نمیتونست هیچ کاری بکنه، اینو میشد از روی فریادهاش فهمید! سام منو بغل کردو به زور از اونجا برد! )
-آروم باش سایه! آروم!
-(ماهان رو دیدم ! روی پله ها بود! )ماهان؟!
سام-چی میگی؟!
-ولم کن میخوام برم پیش ماهان!
سام-سایه؟!
-سایه؟! آروم باش عزیزم
-باشه! ماهان راستین رفت!
-میدونم!
سام-فرزام!؟ بیا ببین این چش شده؟!
-ماهان؟! الان خیلی درد داری؟! داره از دستت خون میادا (حرف میزدمو از پله ها پایین میرفتم )
-نه زیاد، داره خیلی کمتر میشه!
فرزام-سایه؟! چت شده؟! با کی حرف میزنی؟!
-ماهان؟! اون پایینه
فرزام-سام نگهش دار! زودباش! به من نگاه کن!
-نگاهش کن سایه! باشه؟!
-اما؟! اون همیشه با این کارش سرمو درد میاره
-نگاهش کن عزیزم
-ماهان میگه نگاهت کنم!
فرزام-اگه اون میگه پس این کار رو بکن !محکم بگیرش سام! احتمالا خیلی دردش میگیره
-(سر درد وحشتناکی گرفتم! و بعدش همه چی سیاه شد )


-سایه؟!
-جانم کیوان؟! ناسلامتی امشب شب دامادیته ! اونوقت جای اینکه پیش عروس باشی این وسط ولویی؟!
کیوان-سایه جان ! میشه امشب حواست به این دوست من باشه؟!
-(سرشو آورد نزدیکتر و در گوشم گفت :البته دوست که نه! شریک کاریم! ) البته عزیزم
کیوان-خیله خب! اینم خواهر من! چیزی خواستین حتما بهش بگین، منم برم تا صدای این پدر زنمون در نیومده
-(با یه لبخند به صورتش نگاهش کردم ) میدونم کیوان منو معرفی کرده ولی همیشه دوست دارم خودم ! خودمو معرفی کنم! (دستمو جلو بردم ) سایه یزدانی هستم! خواهر کیوان (اون آدم روبروی من هم یه لبخند کمرنگ بهم زدو دستمو یکم فشار داد! با این کارش یه جریان خفیفی از انرژی به بدنم وصل شد )
-ماهان دادگر هستم! شریک کیوان!
-(طرز نگاهش منو یاد یکی میندازه ) بفرمایید اینجا بشینین که به قسمت رقص هم نزدیکه، (صندلی رو براش یکم عقب کشیدمو اون نشست ، یه لیوان از شربت های روی میز رو جلوش گذاشتم ) چهره اتون خیلی آشناست، من قبلا شمارو جایی دیدم؟!
ماهان-نمیدونم! شاید!
-شاید!
-سایه جان؟!
-(برگشتم سمت صاحب صدا ) جانم نوید؟!
نوید-بچه ها میخوان همسرمو ببینن!
-الان میام ! ببخشید آقای دادگر ، شما از خودتون پذیرایی کنین ! ( با سر به میز کناری اشاره کردم که یه چندتا دختر خفن اونجا بودن ) یکم خوش بگذرونید ( با یه لبخند ازش جدا شدمو با نوید هم قدم شدم) نوید؟!
نوید-جانم؟!
-هنوزم نمیدونم چیکار کردی که من حاضر شدم باهات نامزد بشم!
نوید-از جادوی کلامم استفاده کردم!
-خیلی قیافه اون مرده برام آشناست، همونکه شریک کیوان هستش، اسمشم ماهانه!
نوید-شاید عکسشو با کیوان دیدی! بهش فکر نکن!
-اما خیلی آشنا بود، مخصوصا!
نوید-مخصوصا چی؟!
-(لحنش خیلی تند شد ، واسه همین خودمو جمع کردم ) هیچی ! ولش کن !
نوید-خوشم نمیاد که ذهنتو درگیر این جور آدمها کنی، تو زندگی خیلی از این موقعیتها پیش میاد و اگه قرار باشه برای هر کدوم وقت بذاری ، میبینی که کلی از وقتی که میتونستی به عزیزانت اختصاص بدی رو از دست دادی
-(نمیدونم چرا هر وقت نوید بهم دست میزنه یه حس بدی پیدا میکنم،حتی به مامان هم گفتم! اما اون میگه به خاطره اینه که خجالت میکشم! اما مگه آدم از اینکه بخواد همسر آینده اش دستشو دوره کمرش بذاره خجالت میکشه؟! ) نکن نوید، دوست ندارم جلوی مردم
نوید-من که کاری نمیکنم! میخوام یکم بهمدیگه نزدیکتر باشیم تا بقیه بدونن این سایه خانم بلاخره خودش رفته زیره سایه یکی دیگه
-اما من خودم سایه هستم! و هیچوقت زیره سایه کسی دیگه نمیرم ( اینو کجا خونده بودم؟! یادم نمیاد )
نوید-اوهو! چه از خود راضی!
-ما اینیم دیگه!


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : رمان , رمان عاشقانه جدید , رمان بازگشت , دانلود رمان جدید برای موبایل , دانلود رمان بازگشت برای موبایل , شاپرک رمان.رمان مسخره کردن دختر.رمان مسخره کردن پسر. ,
بازدید : 346
تاریخ : چهارشنبه 09 بهمن 1392 زمان : 14:36 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)
آخرین مطالب ارسالی
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش