رمان گمشده ای در رویا (فصل نهم)

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عکس جشن تولد دیده نشده  ملیکا شریفی نیا عکس جشن تولد دیده نشده ملیکا شریفی نیا
بیوگرافی جدید مونا کرمی + عکس بیوگرافی جدید مونا کرمی + عکس
خنده دار ترین  جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار خنده دار ترین جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار
دعا دعا
عکس های جدید سیمگه خواننده محبوب ترک عکس های جدید سیمگه خواننده محبوب ترک
خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز» خبر احتمال توقیف سریال «حوالی‌ پاییز»
عکس جشن تقدیر از رتبه های برتر فولیتو عکس جشن تقدیر از رتبه های برتر فولیتو
جدیدترین مدل آرایش عروس97 جدیدترین مدل آرایش عروس97
جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار
با این روش در  تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید با این روش در تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید
با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید
مدل لباس های شب یلدا سال 97 مدل لباس های شب یلدا سال 97
یک نفر یک نفر
دلم یک نفر را می ‌خواهد دلم یک نفر را می ‌خواهد
مدل های لباس امروزی کودک مدل های لباس امروزی کودک
چطوری باید از چسبیدن ژله به ظرف جلوگیری کنیم چطوری باید از چسبیدن ژله به ظرف جلوگیری کنیم
بهترین مدلهای لباس مجلسی بارداری بهترین مدلهای لباس مجلسی بارداری
روش صحیح بستن دستمال سر روش صحیح بستن دستمال سر
با این روش حافظه قوی داشته باشین با این روش حافظه قوی داشته باشین
زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019 زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019
آموزش اسان ذخیره مطالب در تلگرام آموزش اسان ذخیره مطالب در تلگرام
فرجکفتار بدرد چی میخوره فرجکفتار بدرد چی میخوره
 سری جدید عکس های مهسا هاشمی سری جدید عکس های مهسا هاشمی
عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران
ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی
اموزش درست کردن شربت هل اموزش درست کردن شربت هل
عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی
بهترین عکس الهه حصارى بهترین عکس الهه حصارى
دیدترین مدل های لباس حنابندان 98 دیدترین مدل های لباس حنابندان 98
عکس دیده نشده خانواده مونا کرمی+بیوگرافی عکس دیده نشده خانواده مونا کرمی+بیوگرافی
اموزش کامل ساخت دکمه شیشه ای در تلگرام اموزش کامل ساخت دکمه شیشه ای در تلگرام
مدل های کفش بدون پاشنه زنانه مجلسی مدل های کفش بدون پاشنه زنانه مجلسی
عکس های خوشگل نازنین کریمی و بیوگرافی عکس های خوشگل نازنین کریمی و بیوگرافی
بهترین روش درمان سنگ مثانه بهترین روش درمان سنگ مثانه
مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران
عکس های دیده نشده مهسا هاشمی بازیگر سریال بازی نقاب ها عکس های دیده نشده مهسا هاشمی بازیگر سریال بازی نقاب ها
جدیدترین عکسهای جوانه دلشاد بازیگر فیلم حوالی پائیز جدیدترین عکسهای جوانه دلشاد بازیگر فیلم حوالی پائیز
زیباترین عکس بهاره كيان افشار باتیپ زمستانی زیباترین عکس بهاره كيان افشار باتیپ زمستانی
فایده های چرت زدن فایده های چرت زدن
عکس های دیده نشده ريحانه پارسا لب دریا عکس های دیده نشده ريحانه پارسا لب دریا
درمان کم پشتی موی سر درمان کم پشتی موی سر
زندگینامه باران احمدی دختر مهران احمدی از بازیگران  کشور زندگینامه باران احمدی دختر مهران احمدی از بازیگران کشور
عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي
مدل لباس جدید دامن بلند برای دختر خانم ها مدل لباس جدید دامن بلند برای دختر خانم ها
دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر
داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان
قیمت روز دلار قیمت روز دلار
 الناز محمدی فوری ازاد شد الناز محمدی فوری ازاد شد
داستان جالب دو برادر داستان جالب دو برادر
 قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 82
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 4,500
باردید دیروز : 1,340
ای پی امروز : 403
ای پی دیروز : 154
گوگل امروز : 23
گوگل دیروز : 15
بازدید هفته : 26,634
بازدید ماه : 56,420
بازدید سال : 409,035
بازدید کلی : 15,167,411
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2871)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3135)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2940)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3083)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات


دستشو دورکمرم گذاشته بود وداشت چرت وپرت میگفت!
- پس توکی میخوای جواب مثبت بهم بدی؟!هان!؟میدونم که اول وآخرمال خودمی!پس انقد منو نپیچون!
منم با دستم هولش دادمو دوییدم.ازش دورشدم.اونم همین جور دنبالم میومد.چه هوایی بود اون موقع!یکم که آرومتر رفتم بهم رسید.ازپشت محکم بغلم کرد!انقدر روی دستش مشت زدم تا منوبزاره پایین!دستاش قرمزو کبود شد!حقشه!پرروشده بود!
دوباره زدمش وفرارکردم.موقع ناهار هم کلی باهم خندیدیم.یه جورایی بامزه بود!شاید به خاطراین بود که زیادی حرف گوش کن بود!درمقایسه بافرهاد...!
اه بازم فرهاد!
اونو بیخیال دیگه دختر!
آره!
فرشیدو عشق است!
ایییییش!
واقعامن واسه چی قبولش کردم!؟من که هدفی نداشتم واسه خودم.اصلابه شوهرم و اینکه چه قیافه وخصوصیاتی داشته باشه فکرنمیکردم!شاید فرشیدبتونه مردخوبی باشه!
چه میدونم!اصلامهم نیست!
چه بخواد چه نخوادباید آدم بشه!
رفتم یه چیزی براش گرفتم تا کوفت کنه.خیلی عصبیم کرده بود ولی باید مراعاتشو میکردم!
باخجالت رفتم تو اتاقش.
یکم عرق کرده بود.یه دستمال بهش دادم تا عرق روی پیشونیشو پاک کنه.معلوم بودکه درد داره.ناراحت شدم.گناه داشت.شاید اگه من...!
اااا بازگفتی من؟!ول کن بابا!خودش مقصربوده!
درکمپوتشو بازکردم.عجیب ساکت بود!
نه انگار خجالتم سرش میشه!
- زبونتو موش خورده؟!
- نه!
- پس کی خورده؟!
- چشای تو!
هان!؟
هیچی نگفتم.
- ببخشیدبهت زحمت دادم.
- زحمتی نیست فقط یادم رفت به فریال بگم زنگ بزنم خودت بگی؟!
- چی بهش بگم؟!
- وا!من چی بگم؟!...اصلامن ازکجاخبردارشدم؟! اون که نمیدونه...؟!
- نه نمیدونه ولی بالاخره بایدبفهمه که!
یه لبخند خوشگل زد.
یه تیکه آناناس تو دهنشم کردم که خفه بشه وگرنه شروع میکرد به شر و ور گفتن!
- خب چیکارکنم؟!
- زنگ بزن دیگه.
کمپوتو تو بغلش گذاشتم و به فریال زنگ زدم.باهزاربدبختی وطفره رفتن گفتم که داداشت اینجائه!یه جیغی زد که دلم میخواست برم دهنشو باچسب ببندم!قبل ازاینکه فریال برسه یه ذره دیگه پیش فرشیدموندم.
روش بیشتر ازقبل شده بود!راحتتر حرف میزد!
- نفس!
- بله؟!
- کی باهم ازدواج کنیم؟!
ازاین حرفاش خندم میگرفت.حالامن یه چیزی گفتم!!!
آخه هنوزواسه ی ازدواج زودبود!
- الان زوده!
- پس کی!؟ماکه چندساله همو میشناسیم مشکل کجاس؟!
- مامانم ایناخبرندارن که!
- بهشون زودتربگو!ببین اصلا یه داماد علیل میخوان؟!
ازحرفش ناراحت شدم.دلم واقعابراش میسوخت.توی این سن به این حال وروز افتاده بود.البته دکترمیگفت شایدبافیزیو تراپی خوب بشه.بایدکمکش میکردم.شاید اصلا برای کمک به فرشید ومحبت به اون به دنیااومدم!
والا!تاالان که یه کارمثبت انجام ندادم!شایداین اولی وآخریش باشه!
برای اینکه بهش دلگرمی بدم گفتم:دیگه ازاین حرفانزن.ناراحت میشما!
یکمم عشوه ریختم تااینکه لبخندزد.
آه!خدا!خسته م!من بااین فرشیدچه کنم؟!
فریال باصدای بلندی وارد شد.
- چی شده نفس؟!
شروع کرد به گریه وزاری!!وای!الان روحیه این پسره روهم خراب میکنه!

بعدازاینکه خودشو خالی کردوهمه چیزو براش توضیح دادیم تازه متوجه من شد!
فرشید باخجالت یه چیزایی رو توضیح داد.اونم محکم بغلم کردوگفت:قربونت برم زن داداش گلم!
ایییییییش!
بعدازاینکه فرشید کلی قربون صدقه م رفت ودکتر معاینه ش کرد بهش گفتم که بخوابه.
فریال رفته بود بادکترش صحبت کنه منم کنارتختش نشسته بودم تا بخوابه!ولی همش حرف میزد!
- دوست داری چه جورخونه ای داشته باشیم نفسم؟!
- فرشید بگیربخواب دیروقته بعدا حرف میزنیم!
بااخم دستمو گرفت:نه عزیزم من خوابم نمیاد!
حتمامیخواد تا صبح وراجی کنه!
- ولی من خسته ما!
بااون یکی دستش دستمو نوازش کردوگفت:میدونم ببخشید!
- اونقدرام خسته نیستم گفتم که بخوابی!
- بدجنس!میخوای زودتر ازدستم خلاص بشی؟!
باخنده گفتم:یه جورایی!
روشو اون ور کرد ...دستمم ول کردوگفت:باشه!پس برو میخوام بخوابم!
نمیخواستم ناراحت باشه!خیلی زود رنج بود.روح لطیفیم داشت!این حقش نبود!
من که شوخی کردم اونم فهمیده بود که شوخی بوده ولی میخواست خودشو لوس کنه!
بلندشدم ودستمو روی شونه ش گذاشتم.پشتش به من بود...یکم رفتم پایین تر.
- فرشیدی!؟قهری؟!
هیچی نگفت.
یکم سرشونه شو فشاردادم.
- شوخی کردم بابا!ببخشید!به خاطرخودت گفتم که خسته بودی!
بازم جواب نداد!
صورتمو جلوی صورتش بردم!چه ناز قهرکرده بود!!خیلی خوشگل تر شده بود.بااون باندی که دور سرش بود خیلی گوگولی شده بود!
- آشتی؟!
- نچ!
- چراآخه؟!
چشاشو بست!
تکونش دادم.
- فرشید...فرشید...فرشید!
باخنده چشاشو بازکرد.
- اِ!اگه گذاشتی مابخوابیم!
- توکه گفتی نمیخوای بخوابی!
سرشو تکون داد.
- پس آشتی؟!
- اره قربونت برم!
ازخجالت خندیدم.باصدای در دستامون ازهم جداشد.
فریال بود.بعدازاینکه باهم یکم دیگه حرف زدیم خوابید.
- نفس خسته شدی برو خونه دیگه!
- نه بابااین حرفا چیه!؟چه کاریه؟!باهم میمونیم چون فردا من کشیکم میتونم تاصبح همین جاباشم دیگه!
- باشه میل خودته!
- فقط میرم خونه یه لحظه لباسامو عوض میکنم ومیام.اوضاع م وحشتناکه!
- میبینم!چه تیپی هم زدی!دختره پررو!بااین تیپ میخواستی داداشمو سکته بدی؟!
بلندخندیدم!بعدهم به طرف خونه حرکت کردم.


وقتی برگشتم دیدم فریال هنوزبیداره.باهم توی محوطه بیرون بیمارستان نشتیم و حرف زدیم!
انگار میخواست یه چیزی بگه ولی ازگفتنش مطمئن نبود.تااینکه بهش گفتم:
فری اگه چیزی میخوای بگی بگو راحت باش!
یه لبخندالکی زد وگفت:راستش نمیدونم چه جوری بگم!
یکم مکث کرد.
- تو واقعافرشیدو دوست داری؟!
معلومه که نه!ولی میتونم باهاش باشم و خوشبختش کنم!همین کافیه!نمیدونستم اینارو چه جوری به فریال بگم.داشتم فکرمیکردم چی بگم که اومد جلوتر ودستشو روی پشتم گذاشت.
- میدونم که نداری!اگه داشتی بدون اینکه فکرکنی بهم میگفتی!
- نه!...ببین...
- نمیخواد خودتو اذیت کنی من هنوزم دوستتم باهام راحت باش.
- چی بگم؟!
باشک گفت:دوسش نداری نه!؟
- منظورت چیه؟!
- خودت خوب میدونی...
- اونقدری نیست که بگم عاشقشم وازاین جورحرفا خودت که میدونی!
- آره عزیزم!میدونم فقط ناراحتش نکن!
- اوا!چی فک کردی تو!؟داداشتو که اسیرنگرفتم!
- میخواستم خیالم راحت بشه!
- ایش!داداش ذلیل!!
یکم هواخوری کردیم و بعدهم رفتیم پیش فرشید بخوابیم!بیچاره رو تنهاگذاشته بودیم!
صبح کشیک نوبت من بود.اصلاحال نداشتم.شب قبل خوب نخوابیده بودم.همش فکروخیال میومد سراغم.
میترسیدم اشتباه کرده باشم!یه جورایی ازچیزی که به فرشیدگفته بودم پشیمون بودم!
نمیدونم چرااون حالو داشتم!
ولی فرشیدخیلی سرحال بود.همش میخندید ونگام میکرد!روش بازترشده بود!
توی اتاق نشسته بودم که مارال و ساسان وارد شدن!
- بااجازه!
مارال وارد شد و روی دسته صندلیم تکیه داد.
- باشه بااجازه!
- دیگه الان داری میگی؟!
- ا چه گیری هستی!میبینی ساسان دوست مارو؟!
- اوهوم!
ای دردو اوهوم!اینم بااین ساسانش!
همه جا پیداش میشد!
خب البته همکارمون بود و یه چندماهی هم بود که باهم ازدواج کرده بودن ولی مگه ازهم جدامیشدن؟!حال منو بهم میزدن!


باچشم و ابروبه مارال فهموندم که میخوام باهاش تنهاصحبت کنم اونم ساسانو دنبال نخود سیاه فرستاد همین که خواستم حرف بزنم مارالو صدازدن ومجبورشدکه بره!
یه دفعه خواستیم حرف بزنیما!البته همچین مهم هم نبود ولی اگه ازفریال میشنید کله مو میکند!
یه سربه فرشیدزدم.فریال رفته بود خونه فرشیدم تنهابود.مگه ولم میکرد!؟منو کشت!همش میگفت پیشم بمون!لوس!به زور ازدستش فرار کردم تابه کارام برسم یکم که سرم خلوت ترشد رفتم پیشش که دیدم خوابه!از خدا خواسته در اتاقشو بستم و دررفتم!
بیکاربودم.تصمیم گرفتم برم تو بخش زایمان!ببینم کیا به دنیااومدن!؟!!والا!ازبس که خبرمرگ شنیدیم دلمون گرفت!
صدای گریه ی بچه ها میومد.اه!دلم میخواست خفه شون کنم!همش نق نق!
دستام توی جیبم بود وراه میرفت.توی هراتاقم یه سرکی میکشیدم.تااینکه صدای جیغای یه زنو شنیدم.
- آآآآی!
هم تعجب کرده بودم هم خندم گرفته بود!
دوباره صدای اون زنه بود.
- آه!فرهاد مردم!
جان؟!فرهاد؟!برگشتم ببینم کی ان!
یه زنه روی تخت بود.حامله بود!پس وقت زایمانشه!
صورتش معلوم نبود.ولی کنارتختش فرهادبود!دستشو محکم گرفته بود.
- آروم باش!
حدس میزدم سمیراباشه!پس بچه شونم داشت به دنیامیومد.
ازبغلم ردشدن.
حالم عجیب بود.انگارتوی بهت بودم!انگارهمه چی یه خوابه!باچشای خودم داشتم به دنیااومدن بچه ی عشقمو میدیدم!یه چیزی دلمو چنگ میزد.یه چیزناراحت کننده.
ناخودآگاه شروع به دوییدن کردم.میخواستم ازشون دورباشم.
صدای تق تق کفشای پاشنه بلندم میومد.لعنت به من!اینم کفشه که پوشیدم!؟
برگشتم ببینم اونا به کجارسیدن.بافرهاد چشم تو چشم شدم.لبمو گازگرفتم و با قدمهای تند ازاونجادورشدم.
رفتم توی اتاقم و دروبستم.نفسمدرنمیومد.
قیافه فرهاد جلوی چشم اومد.عین قبل بود!ماشالا تغییرنکرده بود!خوش تیپ ترم شده بود.کت مشکی اسپرت بابلوز طوسی.خیلی بهش میومد!


نمیخواستم بهشون فکرکنم ولی همش میومدن توذهنم!یه لحظه اون صحنه ازجلوچشمام کنارنمیرفت.به خصوص وقتی فرهاد دست سمیرارو گرفته بود!
چیه خب مشکلیه!؟زنشه!
خسته روی صندلی نشستم.سرمو توی دستام گرفتم.یه حسی منو به سمت پایین میکشوند.دلم میخواست برم بچه شونو ببینم!یه دلهره ی عجیبیم داشتم.
باید چیکارمیکردم؟!
توی فکربودم که یهو تصمیم گرفتم برم ببینم چه خبره!آروم آروم ازدربیرون رفتم تااینکه رسیدم.یواشکی کل بخشو دیدزدم.فرهاد روی صندلی جلوی دراتاق عمل نشسته بود.مثل وقتایی که عصبانی بود سرشو گرفته بود!یادش بخیرچه روزایی بود!
چی میگی؟!الان وقت یادآوری خاطراته؟!
بعدشم چه روزای خوبی!؟چه یاد خیری؟!
والا!کی باهم بهتون خوش گذشته!جوک میگی نفس!
بیخیال همه چی به دیوار تکیه دادم و فرهادو نگاه کردم!
چرا باید الان میدیدمش!؟بعدپنج سال!وقتی که همه چیز فراموش شده و همه چی رو به دست خاطرات سپردم!وقتی که تازه فراموشش کردم.
سرمو به دیوارتکیه دادم.دستامو که عرق کرده بودن پشتم گذاشم.یه حس ناراحتی داشتم!
خب حالاکه دیدیش که چی؟!این چیزی رو عوض کرده؟!
باناامیدی گفتم نه!
قلب شکسته م بازم غمگین بود.نمیتونستم بفهمم چشه چی یمخواد!مشکلش چیه!
واقعا چی میخواستی؟!
فرهادو؟!
نه...آره!؟
دلم میخواست سرخودم دادبزنم!چی میگفتم واسه خودم!؟خواسته من اصلا مهمه؟!نه!
پس چرا دارم چرت و پرت بهم میبافم.
به سمت اتاقم راه افتادم.دوباره صدای تق تق کفشای من بود که سکوتو میشکست!
بی توجه به راهم ادامه دادم.
دراتاقو بستم.
پشت درایستادم.
همه چیز تموم شده بود.اصلاچیزی نبوده که بخواد تموم بشه!
پس چرا فکرمن هنوز مشغول بود.
کسی ازبیرون درو هول داد و اومد تو.
من به جلو پرت شدم.حدس زدم که ماراله.این دیوونگیا فقط ازاون برمیومد.
داد زدم:چته؟!یه دفعه شد عین آدم بیای تو؟!
مانتومو صاف کردم و برگشتم.
چشام گرد شدن.فرهادبود!دروپشت سرش بست وبهش تکیه داد.
بانگاهش دلم مثل قبل لرزید.
خیلی وقت بود که دیگه این حسونداشتم وقلبم واسه کسی نمیزد ولی این دفعه قلبم انگاردوباره زنده شده بود.


دراتاقو قفل کرد.
جلو تر اومد.بااینکه هنوزم متعجب بودم ولی خودمو نباختم و گفتم:تواینجا چیکارمیکنی؟!
- من اینجا چیکارمیکنم یااینکه تو چرا همش اون پایین سرک میکشی؟!
خجالت کشیدم وبه زمین نگاه کردم.
- اینجا محل کارمه میتونم همه جابرم به توهم فکرنمیکنم ربطی داشته باشه.
دستاشو بهم مالوند و تکراکرد:که به من ربطی نداره هان؟!
صدامو بالابردم:نه!
رفتم پشت میزم.اونم همش جلوترمیومد.
- بفرمایید فرمایش؟!
داشت فکرمیکرد!خل!
یهو عین وحشی ا اومد سمتم گردنمو گرفت و به خودش نزدیک کرد.چشاشو بست و لباشو روی لبام گذاشت.چه حس خوبی...!
داغی لباش حالمو جا میاورد.دوست داشتم همون جور بمونیم.
انگاریه عالمه سوسک دارن تو تنم راه میرن!مور مورم شده بود!دلم داشت ضعف میرفت!
بااینکه بدم نیومد ولی محکم به شونه هاش زدم وپرتش کردم اون ور.
چشاشو بازکرد.دستشو روی لبش کشید.
- توچته؟!اومدی اینجا چیکار؟!
به زمین خیره بود ولی همین که این حرفو زدم نگام کرد.
فهمیدم دوباره صورتم عین بچه های نوجوون وبی جنبه قرمز شده!خدایا چرا ناخواسته اینجوری میشدم!؟چرانمیتونستم خودمو کنترل کنم؟!چرااین حالاتو پیدامیکردم؟!
ازصدای بلند قلبم لجم میگرفت.دلم میخواست یه چوب بردم بکوبم وسط قلبم برای همیشه بایسته من راحت شم!
بازهم بهم نزدیک شد.داشتم عقب عقبی میرفتم!
- من تورو میخوام!
بلند حرف میزدم:هان؟!تو غلط کردی!باچه رویی اینو میگی!؟بهتری بری برو پیشزن وبچه ت!
اخم کرد ولی همون جور جلوترمیومد.
- کدوم بچه!؟
- برو گمشو فرهاد حوصله توندارم!
- هنوزم بی ادبی...البته بی ادب ترم شدی!
- نظرلطفته...حالاگم میشی یا نه؟!
صورتمو بایه دستش گرفت...چشاشو بست...پیشونیشو چسبوند به پیشونیم...
- ببین بزارخیالتو راحت کنم بچه ای درکارنیست...اون بچه مرده به دنیااومد...بهتر...میخواستمش چیکار؟!...اون سمیرا کثافت لیاقت مادریبچه مو نداشت!
ازحرفش یه خرده خوشحال شدم.ولی حیف که تاثیری روی وضعیت من نداشت!
- خب من چه کنم؟1به من چه؟!برو پیش عشقت...پیش کسی که به خاطرش منو به بازی گرفتی!
صورتمو محکم فشارداد.چشاشو بیشتر روی هم فشرد.
- دیگه این حرفو نزن.من دوسش نداشتم.
با ناله گفتم:فرهاد برو بیشترازاین آزارم نده.
ولی حرفام تاثیری روش نزاشت.حالتش عوض نشد.داشت ادامه میداد.
- من به اجبارمامانم بااون ازدواج کردم...وقتی مامان فهمید اون پسره ی یه لاقبا محمد عاشق خواهر زادش شده ازم خواست کاری کنم که محمد فراموشش کنه.من اصلاقصدازدواج نداشتم.به مامان گفتم نمیخوامش اونم گفت فقط به خاطر دخترخاله ت نزار آیندش خراب بشه میخواد با یکی دیگه ازدواج کنه تو فقط این پسره رو دست به سرش کن.
نفسشو توی صورتم بیرون داد!
بوی عطرش داشت مستم میکرد.نباید اینطوری میشد.حالاهمه چیز تموم شده بود.من فرشیدو داشتم این حرفا هیچ چیزو تغییرنمیداد.
- واسه من فرقی نمیکنه فقط دیگه نمیخوام ببینمت.
باهرکلمه ای که میگفتم صورتمو بیشترفشارمیداد!تصمیم گرفتم لال شم!
- باشه تو حرف بزن ولی صورت من آشغال نیست که هی مچاله ش میکنی!
بدو ناینکه ازاون حالت دربیاد لبخندی زد...دستشو شل کرد و پایین تراومد...گونه مو بوسید!
هرچی خون بود رفت تو صورتم!دستام یخ زده بود.سعی کردم بیخیال باشم.
- منم قضیه تورو براش گفتم اونم این نقشه روکشید که بهم محرم شیم و ...آخرم بهت بگم همه چی الکی بوده.
باورکن تقصیرمن نبود!منو میبخشی عشقم؟!آره؟!
چشام داشت ازحدقه درمیومد.
- چی؟!!!چی میگی واسه خودت...ولم کن برو پی کارت!
- نفس...عصبانیم نکن.
- آخه تواصلا عاششق من بودی؟!من میخوام اینو بدونم!
- اول اولش نه ولی بعداز اون شب فهمیدم یه حسی بهت دارم!
-پس چرارفتی باسمیرا؟!میتونستی همون موقع همه چی رو بهم بگی من قبول میکردم.
- نمیشد.مامان با خاله همه قرار مدارا رو گذاشته بود نمیشد عشقم نمیشد نفسم!
چقدرصداشو دوست داشتم.چقدرحرفاش واسم قشنگ بود.چقدر قشنگ صدام میکرد!
- حالاکه گفتم میبخشی؟!باهام میمونی؟
- متاسفم...من فقط میتونم ببخشمت...چون قول ازدواجو به کس دیگه ای دادم.
- کی؟!
چشاش بازشد.منو بغل کرد وروی میز گذاشت.دستاشو دور گردنم حلقه کرد و بهشون تکیه داد.


- نمیشناسیش...
- ازمن که بهترنیست؟!...هست؟!
خندم گرفت.
- چه اعتماد به نفسی هم داری!اتفاقا ازتو خیلی سرتره.
- ازچه لحاظ؟!
- ازهمه لحاظ!...خوش قیافه ترازتوئه...پولدارتره...متخصص مغزواعصابه!...نمیدونی لبخنداش دیوونه کنندس!
اینو که گفتم نگاشو از روی لبام برداشت.دستاش شل ترشد.توی چشام خیره شد.
توی دلم داشتم بهش میخندیدم!چه حالی میده کرم ریختنا!
- خب دیگه؟!حتما ویلای تو شمال و بنزم داره!
- اونشو دیگه نمیدونم ولی ماشین آره!
- واقعا میخوای باهاش ازدواج کنی؟!
- چرانکنم؟!مگه تو ازدواج نکردی؟!
- من که گفتم...
- به هرحال.منم باید یه روزی ازدواج کنم یانه؟!
- پس من چی؟!
- هیچی!!خیلی رو داری ا!وقتی تو ازدواج کردی من چی شدم؟!اصلایه لحظه به من فکرکردی؟
یه لحظه حس کردم نمیتونم نفس بکشم.راه گلوم بسته شده بود.بغض کرده بودم.میخواستم تنهاباشم.
فرهاد حلقه دستشو تنگ ترکرد.محکم منو به خودش چسبوند.ولی من دستاشو پس زدم.
- نمیخوای بیشترفکرکنی؟!یعنی تو هیچ وقت دوسم نداشتی؟!
- اوهو!مگه حتما باید میداشتم؟!
- نه ولی رفتارت چیزدیگه ای نشون میداد.
- کدوم رفتار؟!هرچی بوده بزاربه پای احمقی جوونیم!
- ولی من تورو میخوام این برات مهم نیست؟!
- نخیر اصلا مهم نیست.تو زن داری.من نمیفهمم باچه رویی اومدی این چیزارومیگی!اگه مادرت و خاله ت وسمیرا بفهمن تیکه بزرگت گوشته!
یه پوزخندم براش زدم!
- من ...من...
- چی؟!
دیگه هیچی نگفت.بازم مثل قبل مغرور شد.چرا حرف دلشو نمیزد؟!چرانمیگفت دوسم داره؟!حتما منتظره تا من بهش بگم!پررو ازخودراضی!عمرا به همین خیال باش!
صورتمو دودستی گرفت.بازم میخواست ببوستم که صدای دربلندشد.
دومتر ازجام پریدم.اونم ترسید و کشید عقب.
دستی به صورتم کشیدم وآروم بهش گفتم:برو پشت اون کمدببینم کیه.
- بله؟!
کسی جواب نداد.مجبورشدم درو بازکنم.یکم درو بازکردم.
فرشید باویلچراومده بود.آخ دلم واسش کباب شد.
- سلام عشقم.
- سلام اینجاچیکارمیکنی؟!
- تونیومدی پیشم من اومدم.
- من اومدم ولی خواب بودی.
- داشتی چیکارمیکردی؟
فضول!به توچه؟!اگه ازالان بخواد تو کارام دخالت کنه کلامون میره توهم!
- هیچی یکم کارداشتم داشتم مرتبشون میکردم.توبرو من میام.
- باشه قربونت برم.
لبخندی زدم ورفت.وای خدا من چراتو این موقعیت قرارگرفتم؟!نمیخوام فرشیدناراحت بشه.روبه در ایستاده بودم و داشتم فکرمیکردم که فرهاد دستمو ازپشت کشید.افتادم توبغلش.لباشو چسبوند رو لبامو فشارداد.
دربازشد.فورا برگشتیم سمت در.
- عزیزم گلم یادم رف...
بادیدن ماتوی اون وضعیت دهنش بازموند وحرفشو خورد.
باعصبانیت داشت نگامون میکرد.
بعدهم گلو پرت کرد تواتاق ورفت.ازبغل فرهاد بیرون اومدم.
- فرشید...
فرهاد دستمو گرفت نذاشت برم...
- این بود عشقت!؟هان؟!انقد برات مهمه که میخوای بری براش توضیح بدی؟!
دستشو ول کرد وگفت:پس برو...جلوتو نمیگیرم!
بعدم بایه پوزخند ازاتاق بیرون رفت.
شوکه شده بودم.روی صندلی نشستم.
آخرکار خودتو کردی؟!دل فرشیدم شکستی.خاک برسرت!
انقدر گیجی که دراتاقو قفل نکردی!
باید بری بمیری!خاک توسرت!
گریه م دراومد.


گناه داشت باید یه جوری ازدلش درمیاوردم!
فرهادچی؟!میخواستم باهاش باشم!باید میرفتم دنبالش!گریه که فایده نداره.
بادو رفتم پایین.از پذیرش اتاق سمیرارو پرسیدم.ازبیرون سرک کشیدم.توی اتاق فقط سمیرا ومادرش ومامان فرهاد بودن.پس فرهاد کجابود؟؟
حتمارفته.به طرف درخروجی رفتم.دیدم داره سوارماشین پرادوش میشه.به!ماشینشم که عوض کرده!
دیگه دادزدن دیربود!پس چیکارکنم؟!
باناراحتی رفتنشو تماشاکردم.نای بالارفتن نداشتم.توی همون بخش روی یه صندلی نشستم.داشتم خود خوری میکردم که صدای بلندی توجهمو جلب کرد.
- چیکارکردی سمیرا؟یه بچه نتونستی به دنیابیاری!؟چی بهت بگم!فرهاد دلش به همین بچه خوش بود.حالا منتظرباش ببین کی طلاقت میده!
- چیکارکنم مامان؟!دیررسیدیم بچه مرد.چه کنم؟درک!
فکرکنم صدای مامان فرهاد بود که میگفت:سمیرا جان عیبی نداره حالا ایشالا دفعه بعد!
- نه خاله جان من نمیخوام.اونم نمیخواد.همین دفعه هم به اصرارشماها بود.مابچه نمیخوایم.والسلام!
حوصله گوش کردم به اینارو دیگه نداشتم!
هرجوری بود خودموبه اتاق فرشیدرسوندم.همین که پامو توی اتاقش گذاشتم بهم توپید.
- اومدی که چی؟!برو بیرون نمیخوام ببینمت بروبیرون.
بااینکه خیلی دلم میخواست جوابشو بدم ولی سرمو پایین انداختم و لبمو جوییدم.
- ببین فرشید...
- نمیخوام ببینم برو بیرون.
ازحرص دستمو محکم روی صورتم فشاردادم.خیلی خودمو کنترل کردم که نزنم تودهنش.
- اون فرهاد نامزدم بود.حالااومده بود یهکاری کرد من که نمیخواستم.
- توکه اونو دوست داری چرا پیشنهاد ازدواج منو قبول کردی؟!چرا دلمو خوش کردی؟!
دیگه دادزدم.
- اشتباه کردم حالاهم پشیمونم!خوبه؟!
- باشه اشکال نداره ولی خیلی بی معرفتی!
- بابااصلا من نمیخوام ازدواج کنم زوره!؟
- گفتم که نه!حالاهم راحتم بزار!
با خشونت دراتاقو بهم کوبیدم.انگار توی سرنوشت من فقط نوشته بدبختی!یه لحظه خوشی به من نیومده!کاش ناراحت نمیشد.
داشتم میرفتم تو اتاقم که مارال ازپشت گردنمو چسبید وبهم آویزون شد.
- آخ!گردنه!
- من فکرکردم درخته!
- اشتباه فک کردی!
بادیدن قیافه م گفت:چیه چیزی شده؟!
بغلش کردم.
- نه جدی چیه؟!
- فرهاد...
بلند گریه میکردم.
- زشته آبروت میره دکی جون بیابریم ببینم چته!

وقتی واسه مارال همه چیزو گفتم بادهن بازنگام کرد!
معلوم بود خیلی تعجب کرده.گذاشتم یکم فکرکنه و هضمش کنه!
بعدازمدت طولانی گفت:واقعا که توکم داری دختر!چراپای فرشید بیچاره رو کشیدی وسط؟!یه چیزیت میشه!مشکل داری!
دستشو به میزم تکیه داد.
- اون فرهاد احمقم الان باید بیاد!؟اومده این چرت وپرتارو گفته ورفته؟!همین؟!اگه واقعا دوست داشت اون زن...استغفرلله!اون زنیکه روطلاق میداد ومیومد سراغ تو!خیلی...!
- بشین مارال جان الان سکته میکنی!!
ازخنده م خندش گرفت و نشست.
- میگی به این پسره بی شعور که عشق جناب عالیه چی بگم؟!
- هرچی که دوست داری فقط توهین نکن!
چپ چپ نگام کرد.
- پس به تو میگم!
- چی میگی؟!
- هیچی کم آوردم!هی میخوام یه چیزی بگم میبینم زشته!
- نه راحت باش بگو وگرنه سکته میکنی امشب خونت میافته گردن من!
- اینارو ولش!به فریال میخوای چی بگی؟!اگه باهات قطع رابطه نکنه یعنی خیلی گله!
همون لحظه فریال اومد تو!گل بود به سبزه نیزآراسته شد!
مارال پقی خندید.
- چه حلال زاده م هست!
فریال باکنجکاوی به هردومون نگاه کرد ومشکوک گفت:چی میگفتین درباره من؟!
- هیچی!
- نفس رفتی پیش فرشید؟!بیچاره تنهاس...مامان اینا تا ظهرمیرسن!
وای!
داشتم باانگشتام بازی میکردم.چه جوابی بایدمیدادم؟!
- کجایی؟!باتواما!
مارال بازم خندید:فک کردم بادیواری!
بلندشدم.به طرف فریال رفتم.
- یه چیزی بگم قول میدی نزنیم؟!
- لوس نشو بگو ببینم چه کردی؟!
باکلافگی دوباره اون قضیه رو برای فریال هم تعریف کردم.برخلاف تصورم بغلم کرد وگفت:
اشکال نداره عزیزم.فرشیدم یکی دیگه روپیدامیکنه.آسمون که به زمین نیومده!توهم ایشالا خوشبخت شی!
- ولی همه چی که این نیست!فرهاد گذاشت ورفت...من باکی خوشبخت بشم؟!!!
ازحرفم خندش گرفت.
- خب توبرو دنبالش!
- دنبال یه مرد زن دار!
دیگه حرفی نداشت که بزنه.بانارحتی بهش گفتم:میبینی؟!غصه های من که یکی دوتانیست!
بیشترمنو بغل کرد.
- درست میشه...
- فری...فقط یه جوری ازدل فرشید دربیار...
- میدونم خودم درستش میکنم...
-شرمنده تو وداداشت شدم به خدا!
- این حرفا چیه؟!
مارل بلندشد ومارو ازهم جدا کرد.
- بسه دیگه!الان بازیکی عین چی سرشو میندازه پایین میاد تو فکربدمیکنه!
سه تایی بلند خندیدیم!
بازم دربازشد.یه پرستاره بود.
- خانم آزاده اتاق57کارتون دارن!
- باشه میام خانمی!
وقتی رفت سه تایی ازخنده روده برشدیم!
- آدم توی اتاق خودشم نمیتونه راحت باشه دیگه!
- والا!


برم ببینم این خان داداشت چیکارم داره؟!
- میخوای من اول برم؟!
- نه عزیزم خودم میرم!
پشت دراتاقش یه نفس عمیق کشیدم ووارد شدم.
ساکت بود.منم معذب شدم.منتظربودم حرف بزنه ولی هیچی نمیگفت.
- ازم ناراحتی؟!
چه سوال مسخره ای پرسیدم واقعا!الان بهت میگه پ ن پ و یکی هم تو سرت میزنه!ولی خب باید ازیه جایی شروع میکردم.
- تو چی فکرمیکنی؟!
- روبه روش نشستم تا توی دیدش باشم ولی اون سرشو یه طرف دیگه چرخوند.
- نمیدونم!
این دیگه نهایت پررویی بود!
- گفتم که ببخشید.
- منم بخشیدم.
- پس دیگه مشکل کجاست؟!
- میخوام بدونم چرا منو سرکارگذاشتی؟!
- بذار راحت بهت بگه...
یه لحظه پشیمون شدم وحرفمو خوردم!چی میخواستم بگم؟!
میخواستم بگم که اون موقع فرهاد هنوزنیومده بود؟!
آخه...خره توهیچی حالیت نمیشه؟!اینم حرفه که میزنی!؟
به طرفم برگشت.
- خب؟!
- من اون موقع میخواستم باهات ازوداج کنم ولی حالا شرایط فرق کرده!
- چه فرقی کرده؟!حالاکه عشقت برگشته تازه یادت افتاده که...
نذاشتم ادامه بده.
- نه...من فهمیدم که اون قدی دوست ندارم که بخوام باهات ازدواج کنم.
- آهان!یه شبه به چنین نتیجه ی قشنگی رسیدی!؟
- آره خب!
- باشه دلیلت هرچی بوده مهم نیس میدونم که یکی دیگه رودوست داری برو باهمون...
چه دوست داشتنی؟!اون که منو گذاشت رفت!منم مثه تو به جایی نمیرسم...
کاش اینارو میتونستم بهش بگم.ولی فقط بانارحتی بلند شدم و رفتم نزدیکش.
- مطمئنی منوبخشیدی؟
بالبخندگفت:آره عزیزم...مهم اینه که توشادباشی...
بدبختی اینه که منم شادنیستم!
- باشه پس هنوزم دوستیم!؟
- آره!
بهش لبخندی زورکی زدم وازاتاق اومدم بیرون.


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : رمان , رمان عاشقانه جدید , رمان گمشده ای در رویا , دانلود رمان جدید برای موبایل , دانلود رمان گمشده ای در رویا برای موبایل , رمان غمگین.رمان عاشقانه ,
بازدید : 444
تاریخ : چهارشنبه 09 بهمن 1392 زمان : 14:41 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)
آخرین مطالب ارسالی
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش