دستشو دورکمرم گذاشته بود وداشت چرت وپرت میگفت!
- پس توکی میخوای جواب مثبت بهم بدی؟!هان!؟میدونم که اول وآخرمال خودمی!پس انقد منو نپیچون!
منم با دستم هولش دادمو دوییدم.ازش دورشدم.اونم همین جور دنبالم میومد.چه هوایی بود اون موقع!یکم که آرومتر رفتم بهم رسید.ازپشت محکم بغلم کرد!انقدر روی دستش مشت زدم تا منوبزاره پایین!دستاش قرمزو کبود شد!حقشه!پرروشده بود!
دوباره زدمش وفرارکردم.موقع ناهار هم کلی باهم خندیدیم.یه جورایی بامزه بود!شاید به خاطراین بود که زیادی حرف گوش کن بود!درمقایسه بافرهاد...!
اه بازم فرهاد!
اونو بیخیال دیگه دختر!
آره!
فرشیدو عشق است!
ایییییش!
واقعامن واسه چی قبولش کردم!؟من که هدفی نداشتم واسه خودم.اصلابه شوهرم و اینکه چه قیافه وخصوصیاتی داشته باشه فکرنمیکردم!شاید فرشیدبتونه مردخوبی باشه!
چه میدونم!اصلامهم نیست!
چه بخواد چه نخوادباید آدم بشه!
رفتم یه چیزی براش گرفتم تا کوفت کنه.خیلی عصبیم کرده بود ولی باید مراعاتشو میکردم!
باخجالت رفتم تو اتاقش.
یکم عرق کرده بود.یه دستمال بهش دادم تا عرق روی پیشونیشو پاک کنه.معلوم بودکه درد داره.ناراحت شدم.گناه داشت.شاید اگه من...!
اااا بازگفتی من؟!ول کن بابا!خودش مقصربوده!
درکمپوتشو بازکردم.عجیب ساکت بود!
نه انگار خجالتم سرش میشه!
- زبونتو موش خورده؟!
- نه!
بقیه ادامه مطلب