رمان جدید رمان احساس من قسمت پنجم
رمان جدید رمان احساس من قسمت پنجم
لب تاپو روی میزی گذاشتم .
-این عکس هارو کی گرفتی که من نفهمیدم
انا-خب دیگه اونش بماند اینو ببین همون موقع است که ارسان اومد ارایشگاه دنبالت ...ببین چه جوری داره با نگاهش می خورتت ....از بس که دوست داره
پوزخند زدم
چه خوش خیاله
-راستی کی می خوای برگردی اینجا
انا-حالا فعلا که خونه خالمم نمی خوام روزهای اول زندگیتون مزاحمتون بشم
دلم می خواست داد بزنم و بهش بگم داره اشتباه می کنه اما در جوابش فقط تونستم یه لبخند کج و کوله بزنم
-راستی رابطت با رسول چطوره
انا-ای بدک نیست
-نمی خواین یه فکر درست و حسابی درباره زندگیتون کنید
انا-نمی دونم ....می ترسم دوباره همه چیز خراب شه ....تو که وضع منو می دونی از کجا معلوم دوباره چند سال بعد درگیری پیدا نکنیم
-مگه نگفتی باهاش حرف زدی...
انا-چرا ولی ....اون حق داره پدر شه ....می ترسم مثل امیر جا بزنه
- دیوونه رسول واقعا دوست داره
تا خواست جواب بده گوشیش زنگ خورد
انا-رسوله
بقیه ادامه مطلب......