قالب و افزونه وردپرس

رمان عاشقانه

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران مدل مانتو های دخترانه پاییزه شیک تهران
آموزش اسان ذخیره مطالب در تلگرام آموزش اسان ذخیره مطالب در تلگرام
چطوری باید ژلاتو آفوگاتو درست کنیم چطوری باید ژلاتو آفوگاتو درست کنیم
ناموس کفتار خوب است یا نه ناموس کفتار خوب است یا نه
یک نفر یک نفر
متن های عاشقانه بروز متن های عاشقانه بروز
بیوگرافی جدید و جالب زهرا اویسی بیوگرافی جدید و جالب زهرا اویسی
عکس های جدید و دیدنی  بازیگران با همسرانشان سال 98 عکس های جدید و دیدنی بازیگران با همسرانشان سال 98
روش نگهداری كاج مطبق روش نگهداری كاج مطبق
عکس بازیگران سریال ترکی خواهران و برادران عکس بازیگران سریال ترکی خواهران و برادران
عکس های جالب نيما شعبان نژاد عکس های جالب نيما شعبان نژاد
مدل شیک و پرطرفدار کت و کاپشن مردانه زمستانه جدید مدل شیک و پرطرفدار کت و کاپشن مردانه زمستانه جدید
بیوگرافی جدید پردیس منوچهری بازیگر تلویزیون و سینما بیوگرافی جدید پردیس منوچهری بازیگر تلویزیون و سینما
عکس دیده نشده دونفره مارال و مونافرجاد عکس دیده نشده دونفره مارال و مونافرجاد
ناموس کفتار واقعیت داره یا نه ناموس کفتار واقعیت داره یا نه
داستان واقعی مرد ثروتمند و پسرش داستان واقعی مرد ثروتمند و پسرش
بهترین روش درمان سنگ مثانه بهترین روش درمان سنگ مثانه
عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران
عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی
چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه
شیک ترین  ست زرد و مشکی جدید شیک ترین ست زرد و مشکی جدید
نحوه جدید درست کردن ترش شامی نحوه جدید درست کردن ترش شامی
 بنزین فقط و فقط با کارت سوخت بنزین فقط و فقط با کارت سوخت
زیباترین مدل درست کردن ارایش عروس زیباترین مدل درست کردن ارایش عروس
جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار
چگونه در دایرکت اینستاگرام ویس ارسال صدا چگونه در دایرکت اینستاگرام ویس ارسال صدا
 قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه
شارژر اصلی و تقلبی را از کجا تشخیص بدیم شارژر اصلی و تقلبی را از کجا تشخیص بدیم
ثبت‌نام خودروهای وارداتی ثبت‌نام خودروهای وارداتی
روش های برای درمان جای سوختگی پوست روش های برای درمان جای سوختگی پوست
فایده های چرت زدن فایده های چرت زدن
داستان جالب دو برادر داستان جالب دو برادر
دلم یک نفر را می ‌خواهد دلم یک نفر را می ‌خواهد
مدل لباس های شب یلدا سال 97 مدل لباس های شب یلدا سال 97
روش جدید ساخت برچسب نام در اینستاگرام روش جدید ساخت برچسب نام در اینستاگرام
بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز
زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است
عکس های عاشقانه روز همراه متن عکس های عاشقانه روز همراه متن
چرا خانم ها زمان بارداری بد اخلاق میشوند چرا خانم ها زمان بارداری بد اخلاق میشوند
لیزر درمانی خانگی لیزر درمانی خانگی
چرا بعد ورزش بی خواب میشیم چرا بعد ورزش بی خواب میشیم
تک عکس های شقایق جعفری جوزانی تک عکس های شقایق جعفری جوزانی
شیک ترین مدلهای سفره عقد و تزیینات جایگاه عروس و داماد شیک ترین مدلهای سفره عقد و تزیینات جایگاه عروس و داماد
کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی
HMVC چیست HMVC چیست
با این روش رفع ریپورت تضمینی و خارج شدن از بلاک تلگرام با این روش رفع ریپورت تضمینی و خارج شدن از بلاک تلگرام
عکس جشن تولد دیده نشده  ملیکا شریفی نیا عکس جشن تولد دیده نشده ملیکا شریفی نیا
بهترین عکس های دیبا زاهدی و بیوگرافی بهترین عکس های دیبا زاهدی و بیوگرافی
تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه
دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 117
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 1,083
باردید دیروز : 1,370
ای پی امروز : 450
ای پی دیروز : 383
گوگل امروز : 3
گوگل دیروز : 15
بازدید هفته : 3,332
بازدید ماه : 33,118
بازدید سال : 385,733
بازدید کلی : 15,144,109
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2871)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3135)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2940)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3083)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

رمان جدید رمان احساس من قسمت پنجم

رمان جدید رمان احساس من قسمت پنجم

لب تاپو روی میزی گذاشتم .
-این عکس هارو کی گرفتی که من نفهمیدم
انا-خب دیگه اونش بماند اینو ببین همون موقع است که ارسان اومد ارایشگاه دنبالت ...ببین چه جوری داره با نگاهش می خورتت ....از بس که دوست داره
پوزخند زدم 
چه خوش خیاله 
-راستی کی می خوای برگردی اینجا 
انا-حالا فعلا که خونه خالمم نمی خوام روزهای اول زندگیتون مزاحمتون بشم 
دلم می خواست داد بزنم و بهش بگم داره اشتباه می کنه اما در جوابش فقط تونستم یه لبخند کج و کوله بزنم 
-راستی رابطت با رسول چطوره 
انا-ای بدک نیست 
-نمی خواین یه فکر درست و حسابی درباره زندگیتون کنید 
انا-نمی دونم ....می ترسم دوباره همه چیز خراب شه ....تو که وضع منو می دونی از کجا معلوم دوباره چند سال بعد درگیری پیدا نکنیم 
-مگه نگفتی باهاش حرف زدی...
انا-چرا ولی ....اون حق داره پدر شه ....می ترسم مثل امیر جا بزنه 
- دیوونه رسول واقعا دوست داره
تا خواست جواب بده گوشیش زنگ خورد 
انا-رسوله 

بقیه ادامه مطلب......



برچسب ها : داستان میخوام , رمان میخوام , جدیدترین رمان ها , رمان خوب , رمان عاشقانه , رمان جدید احساس من , فصل 5 رمان احساس من , قسمت 5 رمان احساس من , جدیدترین رمان احساس من , رمان های عاشقانه , رمان های جدید , داستان های جدید ,
بازدید : 191
تاریخ : یکشنبه 25 بهمن 1394 زمان : 22:27 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و قشنگ دریای عشق قسمت دهم

رمان جدید و قشنگ دریای عشق قسمت دهم

بعد از ناهار چای ساز رو روشن کردم و دو تا چای ریختم..
از توی اپن نگاهی به هال انداختم..سپهر روی کاناپه دراز کشیده بود و تی وی میدید..لبخندی زدم..الان وقت این بود که جواب سوالام رو ازش بگیرم...چای ها رو توی سینی گذاشتم و به هال رفتم..از جا بلند شد و لبخندی زد:
-اصلا بهت نمیاد از این کارا کنی کوچولو..باورم نمیشه اینقدر بزرگ شدی دریا..
-چه کنیم دیگه..مجبورم..
منو کشید کنار خودش و گفت:
-چه اجباری؟تو فقط لب تر کن که نمی خوای کار کنی..همین حالا ده تا خدمتکار برات استخدام می کنم..
دستامو بوسید و ادامه داد:
-مبادا این دستای کوچولو خراب بشن..
رو بهش گفتم:
-سپهر نمی خوای بگی؟
-چی بگم؟
-از این مدت..
-یه سفر..
-سپهر دروغ بسه..من می دونم سفر نبودی..اونقدر بچه نیستم که درک نکنم..اگه سفر بودی چرا زنگ نمیزدی..چرا بهم هیچ شماره ای ندادی؟
ناخودآگاه زدم زیر گریه و گفتم:
-چرا فکر می کنی من نمی فهمم؟بابا منم آدمم..میخوام بدونم تو زندگیم چی داره می گذره..کجا بودی سپهر..هیچ فهمیدی من این مدت چی کشیدم؟فهمیدی داغون شدم؟سپهر دارم کلافه می شم..باور کن هنوز زوده برای من که این همه مشکلو ببینم..بابا من نوزده سالمه..اما از بعد از مرگ سارا..هر روز یه اتفاق..یه ترس..خسته شدم

بقیه ادامه مطلب..........



برچسب ها : فصل 10 رمان دریای عشق , اخرین قسمت رمان دریای عشق , دانولد رمان دریای عشق , دانلود قسمت 10 دریای عشق , رمان عاشقانه , رمان عاشقی , رمان میخوام , جدیدترنی رمان دریای عشق , تمام قسمت های رمان دریای عشق ,
بازدید : 326
تاریخ : یکشنبه 25 بهمن 1394 زمان : 21:44 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و قشنگ اعتراف عاشقانه قسمت نوزدهم تا فصل بیست و ششم

رمان جدید و قشنگ اعتراف عاشقانه قسمت نوزدهم تا فصل بیست و ششم

اه، ژاله چرا انقدر طولش می دی؟ بیا بریم دیگه، دیر شد! ژاله با خنده گفت: - تو چرا انقدر هولی؟ - دیوونه، کلی خرید دارم! ساعت یازده س و من تا ساعت هفت وقت دارم که همه چیو ردیف کنم. یه ست دست بند و گردنبند نقره و یه کراوات خیلی خوشگل و یه قاب عکس براش گرفتم. یه کیک کوچولو و خوشگل هم براش سفارش دادم و شمع 28 هم براش گرفتم. خواستم براش یه عطر هم بگیرم که شیوا گفت عطر جدایی میاره. به خاطر همین نظرمو عوض کردم و یه خودنویس گرفتم. چند تا کارت پستال خوشگل هم گرفتم و ساعت سه رفتیم خونه و اون جا ناهارمون رو خوردیم. نزدیک پنج بود که بچه ها رفتن. بعد از رفتن اونها رفتم حمام و دوش گرفتم و اومدم بیرون. موهامو سشوار کشیدم و صاف کردم. بعد جلوی آینه نشستم و با دقت آرایش کردم. پیراهن کوتاه بادمجونیم رو که دو بند دور گردن و یقه ی شلی داشت و بلندیش تا روی زانوم بود، پوشیدم. خیلی خوشگل شده بودم ولی خیلی معذب بودم چون اولین باری بود که می خواستم جلوی سامان این جوری باشم. از جلوی آینه رفتم کنار و سعی کردم دیگه به لباسم فکر نکنم. چون اگه یه ذره دیگه فکر می کردم، عقلم به احساسم غلبه می کرد و لباسم رو عوض می کردم. رفتم توی آشپزخونه و سری به غذا زدم و میوه رو توی ظرف چیدم. دقیقاً ساعت هفت بود که صدای در پارکینگ اومد. همونجا نشستم و منتظر اومدنش شدم. در رو باز کرد و گفت: - ساغر خونه ای؟ - آره، سلام. - سلام. - کجایی؟ - برو یه دوش بگیر و لباست رو عوض کن تا منم بیام. خوشبختانه بدون این که بیاد توی آشپزخونه، حرفمو گوش کرد. به محض این که فهمیدم رفته حمام، رفتم توی سالن و تموم بادکنک هایی رو که قایم کرده بودم، ریختم وسط. رفتم پشت در حمام و گفتم: - سامی؟ - بله؟ - حوله بردی؟ - نه. - من برات لباس می ذارم. در رو باز کن تا حوله ت رو بدم. حوله ش رو بهش دادم و بلوز آبی آسمونی و شلوار جین خوشگلش رو که خیلی دوست داشتم براش گذاشتم. به لباساش عطر زدم و دوباره رفتم توی آشپزخونه و منتظر موندم که سامان از حمام بیاد بیرون. وقتی از اتاقش اومد بیرون، با تعجب گفت: - سیسی این جا چه خبره؟ شمع ها رو روشن کردم و با کیک رفتم توی سالن. چشمای سامان داشت از حدقه می زد بیرون! دهنش هم باز مونده بود. کیک رو روی میز گذاشتم و گفتم: - تولدت مبارک! اومد جلو و به چشمام خیره شد. چند بار سر تا پامو نگاه کرد و گفت: - خیلی . . . خیلی خوشگل . . . شدی! لبمو گاز گرفتم 

ادامه مطلب بروووووو



برچسب ها : وبلاگ رمان , سایت رمان , رمان عاشقانه , انواع رمان , رمان میخوام , رمان عاشقانه اعتراف عاشقانه , دانلود رمان اعتراف عاشقانه , سایت رمان اعتراف عاشقانه , قسمت 19 رمان اعتراف عاشقانه , قسمت نوزدهم رمان اعتراف عاشقانه , قسمت 26 رمان اعتراف عاشقانه ,
بازدید : 280
تاریخ : پنجشنبه 15 بهمن 1394 زمان : 0:11 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و پر طرفدار دوستی با مترسک (فصل اول تا فصل هشتم)

رمان جدید و پر طرفدار دوستی با مترسک (فصل اول تا فصل هشتم)

 تا جایی که یادمهـ همه منو یه دختر شرور و البته بی احساس فرض میکنن . بیخیال ِ اینا ، مهم اینه که خودم همچین فکری نمیکنم ، اینکه تا صبح بیدار بمونی و آهنگ گوش بدی و صبح تا بعد از ظهر بخوابی و بعد از ظهر تا شب کلاس باشی و بیرون شرور بودن نیست .
عرفان ــ ای جان بمیرم برای این دختر مظلوم ، لابد یادت رفته که تو نامزدی سحر چه آتیشی سوزوندی .
ــ هی پر رو تو اینجا چیکار میکنی ؟
عرفان ــ مگه نمیشه بیام خونه عمو جونم ؟
ــ خیر لازم نکرده عین گاو سرتو میندازی پایین میای اینجا ، به چه حقی حرفامو گوش میدادی ؟
عرفان ــ باران ؟ میدونی از چی خندم میگیره ؟ اینکه بیست و دو سالت شد و تو همچنان تو آینه با خودت حرف میزنی .
ــ الان کاری میکنم که گریتم بگیره بیشعور
" با عصبانیت رفتم سمتش تا یه سیلی بخوابونم تو گوشش که کمرمو گرفت و هلم داد ، اولین باری بود که نفسش به صورتم میخورد . چند لحظه ای همینجوری نگاهامون تو هم قفل شده بود که یه دفعه با صدای مریم به خودم اومدم و عرفانو هل دادم کنار . چشماش چهار تا شده بود ، بلند شدم و گفتم : "
ــ چته ؟
مریم ــ خانوم میخواستم بگم که زن عموتون گفتن عرفان بره خونه شام میخوان بخورن .
" رو کردم سمت عرفان و گفتم : "
ــ تو که هنوز عین جنازه نقش زمین شدی پاشو برو خونتون بینم .
عرفان ــ خوبه همش سه سال ازم بزرگتریا همچین بام حرف نزن ضعیفه .
ــ دهن منو باز نکن خروس بی محل
" عرفان با حرص به مریم که بر و بر مارو نگاه میکرد گفت : "
ــ برو پایین دیگه چیه ایستادی مارو میبینی ؟ مگه سینما اومدی ؟ اصلا" برو بگو عرفان نمیاد . شام رو با باران میخوره

ادامه مطلب بروووووووو



درباره : رمان , جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : دانلود تمام قسمت های رمان دوستی با مترسک , قسمت اول رمان دوستی با مترسک , قسمت دوم رمان دوستی با مترسک , رمان خوب , رمان عاشقانه , رمان جدید میخوام , مال جالب میخوام , تمام قسمت های رمان دوستی با مترسک , همه قسمت های رمان دوستی با مترسک , قسمت اول تا اخر دوستی با مترسک , قسمت اخر رمان دوستی با مترسک ,
بازدید : 466
تاریخ : سه شنبه 22 دی 1394 زمان : 23:44 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان فوق العاده قشنگ بوی نا قسمت آخر    رمان فوق العاده قشنگ بوی نا قسمت آخر

رمان فوق العاده قشنگ بوی نا قسمت آخر

رمان فوق العاده قشنگ بوی نا قسمت آخر

خودشون می کنن حاج اقا!

باشه اما همسایه داري یعنی همین دیگه !جارو کن ! ابم بپاش!این ورم یه جارو بزن!جلو حجره حاج تقی رو!

چشم حاج اقا!

بازار یعنی همسایه ! همسایه یعنی خودت!ایندم و دستگاه و علم و کتل که میبینی الان هزار ساله پا برجا و برقراره به خاطر اینه که بازار بازاري رو داشته واسه خودش!.....................................

 

اخه حاج اقا همین حاج فتاح دیروز داشت جنس ما رو....

اون کاسبی یه پسر جون ! تجارته ! وقتش که برسه همین حاج فتاح پشت همسایه اش رو خالی نمی کنه ! خوب جارو بزن!

نگین به صداي باباش گوش می کرد و گاهی یه چرخ می زد این ور و گاهی بر می گشت و حاج حسن رو نگاه می کرد که یه خرده بعد فروشنده ي حجره اي که نگین جلوش ایستاده بود با شک و تردید به نگین گفت

همشیره ! دنبال کسی می گردین؟!

نگین یه مرتبه به خودش اومد و دید که دیگه موندن صلاح نیست و ممکنه باباش چشمش بهش بیفته راه افتاد طرف حجره ي حاج عباس اما دلش خون بود!

از اون طرف مهرداد همونجور که داشت اروم قدم می زد یه مرتبه چشمش افتاد به حاج حسن که داشت از دهنه ي بازار وارد می شد!

تند خودشو کشید کنار ! بدبختی این بود که بعضی بازاریا مهرداد رو می شناختن

خلاصه خودشو کشید کنار و مشغول نگاه کردن باباش شد و یه دنیا غم تو دلش نشست

ادامه مطلب بروید..........



درباره : رمان , جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : رمان جدید میخوام , داستنا جدید , جدیدترین داستان بوی نا , بوی نا داستان , بوی نا رمان , جدیدترین رمان ها , قسمت پنجم رمان , تمام قسمت های رمان بوی نا , رمان عاشقانه , رمان گوشی ,
بازدید : 376
تاریخ : پنجشنبه 07 آبان 1394 زمان : 22:31 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید و قشنگ پدر خوب قسمت ششم

رمان واقعا جدید و قشنگ پدر خوب قسمت ششم

رمان واقعا جدید و قشنگ پدر خوب قسمت ششم

دست تو جیبش کرد و گردنبند مادرمو مثل پاندول ساعت جلو چشمم تکون داد.
لبخندی زدم و طاها گفت:دیدی پسش گرفتم؟
-خودش داد یه به زور گرفتی؟
طاها خندید وگفت:هیچ کدوم... نفهمید من برش داشتم... هنوز خبر نداره...
لبخندی زدم وگفتم:ببر بذار سرجاش... ادم از زنش نمیزنه...
و به اشپزخونه رفتم تا گازو یخچال و چک کنم... خوشبختانه تمام محتویات یخچال وداده بودم خانم سرمدی تا خراب نشن اونم با رضایت قبول کرد. خدا روشکر همسایه های خوبی داشتم................................

یه بار دیگه همه چیز وچک کردم و به هال برگشتم طاها با تعجب به گردنبند نگاه میکرد با دیدن من گفت: تی تی...
-هوم؟
طاها: یعنی چی...
-یعنی اگه بچه ات پسره... که بده به عروست... اگه بچه ات ...
یهو وسط حرفم پرید وگفت: دکترش میگه دختره... البته حدس زده هنوز ...
تو چشمام خیره شد وگفت:تی تی...

بقیه ادامه مطلب....



درباره : رمان , جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : پدر خوب رمان , پدر خوب داستان , رمان عاشقانه , جدیدترین رمان ها , وبلاگ رمان , سایت رمان , رمان قشنگ , رمان جالب , قسمت ششم رمان پدر خوب ,
بازدید : 449
تاریخ : شنبه 04 مهر 1394 زمان : 22:55 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید و قشنگ سمفونی مرگ قسمت آخر

رمان واقعا جدید و قشنگ سمفونی مرگ قسمت آخر

رمان واقعا جدید و قشنگ سمفونی مرگ قسمت آخر

ظرفا رو بردم تند تند چیدم توی ماشین ظرفشویی و با سینی چایی اومدم بیرون. قشنگ کمرم از جاش در اومده بود. هر دفعه که خم و راست می شدم تیر می کشید. با ظرف سنگین چایی می رفتم سمت بچه ها که دیدم بردیا سریع با دیدن من از روی صندلیش بلند شد و اومد سمتم:

 

- کشتی خودت رو! بدش من.

 

از دستش خیلی کفری بودم. با همون بغضی که عجین شده بود با گلوم پسش زدم:

 

- زحمت نکش شما، برو بشین پیش ساناز جونت یه وقت ناراحت نشه دور رو بر من می پلکی.....................
دلخور نگاهم کرد اما من اهمیتی بهش ندادم. واقعا نمی تونستم خوددار باشم. کسی به جز من حق نداشت دست بردیا رو عاشقانه بگیره، آره من خودخواه بودم، مثل همیشه! بردیا رو فقط واسه خودم می خواستم، حالا باید چکار می کردم که اون دیگه من رو نمی خواد؟ باید می مردم؟ واقعا که ای کاش می مردم!

 

یاد وقتی افتادم که کیان از سپیده شنیده بود که بهش خیانت کردم، محال بود اون روز رو یادم بره. من ضعیف و بی کس، غمگین و گریون نشسته بودم خونه و زانوی غم بغل کرده بودم که کیان اومد سراغم و نرسیده، یه دونه چپ و راست کوبید توی صورتم. تقریبا پرت شدم روی زمین و کمرم تیر کشید. هیچی نگفتم، دستم رو گذاشتم روی گونم و با گریه بهش نگاه کردم، فقط نگاه کردم به این همه نامردی! مگه خودش با هزار جور زن دیگه نمی خوابید؟ چون من زن بودم این قدر به چشم همه وحشتناک می اومدم؟ اومد جلو و من رو از روی زمین بلند کرد، چنان محکم کوبوندم به دیوار که هنوز از یادآوریش پشتم درد می گرفت. صدای فریادش توی گوشم زنگ می زنه بقیه ادامه مطلب...


برچسب ها : سمفونی مرگ رو میخوام , داستان سمفونی مرگ , رمان عاشقانه , رمان عاشقانه سمفونی مرگ , داستان عاشقانه سمفونی مرگ , سایت رمان , ووبلاگ رمان , بهترین رمان , قسمت اخر رمان سمفونی مرگ , قسمت اول رمان سمفونی مرگ , رمان جدید سمفونی مرگ , سمفونی مرگ رمان ,
بازدید : 370
تاریخ : جمعه 27 شهریور 1394 زمان : 0:36 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان خیلی قشنگه بوی نا قسمت اخر

رمان خیلی قشنگه بوی نا قسمت اخر

رمان خیلی قشنگه بوی نا قسمت اخر رمان خیلی قشنگه بوی نا قسمت اخر

خودشون می کنن حاج اقا!

باشه اما همسایه داري یعنی همین دیگه !جارو کن ! ابم بپاش!این ورم یه جارو بزن!جلو حجره حاج تقی رو!

چشم حاج اقا!

بازار یعنی همسایه ! همسایه یعنی خودت!ایندم و دستگاه و علم و کتل که میبینی الان هزار ساله پا برجا و برقراره به خاطر اینه که بازار بازاري رو داشته واسه خودش!.....................................

 

اخه حاج اقا همین حاج فتاح دیروز داشت جنس ما رو....

اون کاسبی یه پسر جون ! تجارته ! وقتش که برسه همین حاج فتاح پشت همسایه اش رو خالی نمی کنه ! خوب جارو بزن!

نگین به صداي باباش گوش می کرد و گاهی یه چرخ می زد این ور و گاهی بر می گشت و حاج حسن رو نگاه می کرد که یه خرده بعد فروشنده ي حجره اي که نگین جلوش ایستاده بود با شک و تردید به نگین گفت

همشیره ! دنبال کسی می گردین؟!

نگین یه مرتبه به خودش اومد و دید که دیگه موندن صلاح نیست و ممکنه باباش چشمش بهش بیفته راه افتاد طرف حجره ي حاج عباس اما دلش خون بود!

از اون طرف مهرداد همونجور که داشت اروم قدم می زد یه مرتبه چشمش افتاد به حاج حسن که داشت از دهنه ي بازار وارد می شد!

تند خودشو کشید کنار ! بدبختی این بود که بعضی بازاریا مهرداد رو می شناختن.

خلاصه خودشو کشید کنار و مشغول نگاه کردن باباش شد و یه دنیا غم تو دلش نشست!

بقیه ادامه مطلب......



درباره : رمان , رمان عاشقانه ,
برچسب ها : رمان بوی نا رو میخوام , رمان جدید بوی نا رو میخوام , رمان قشنگ بوی نا , بهترین رمان ها , رمان جالب , رمان قشنگ , رمان میخوام قشنگ , رمان جالب میخوام , وبلاگ رمان , رمان جدید , رمان عاشقانه , رمان طولانی ,
بازدید : 266
تاریخ : چهارشنبه 25 شهریور 1394 زمان : 15:00 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

رمان جدید و خوانده نشده اینجا زنی عاشقانه میبارید قسمت اخر

به خانه میایم..یعنی به خانه میاورد مرا! میرساند...جا و مکانم را ثبات میدهد و بی حرف میرود!
این سرد بودن ها دل نگرانم میکند! بابا زنگ میزند و هستی ، پرستارِ دلخور این روزهایم میگوید که آپاندیسم را درآورده ام و مدتی باید استراحت کنم!
همیشه در همه جا دیده ام، خوانده ام مرد در اوج سرد رفتاری هم باشد با اشک و آه مورد علاقه اش از نگرانی بیداد میکند...عزیزم عزیزم گفتنهایش ناخداگاه راه میافتد و محبتش بیشتر از همیشه گل میکند...اما یغما...برعکس است...برعکسِ برعکس!..................................
سرد تر و زمستانی تر اما...نگرانی را دیدم! خودم در پستوی آن نگاه رنگی اش دیدم! ولی این خونسردی بی مانندش یعنی اوج شکست...یعنی اوج بی حوصلگی و خستگی اش...یعنی اوج داغون بودن!
هستی صدایم میزند تا قرصهایم را بخورم..خودم را اما به خواب میزنم...سرم را در بالش فرو میکنم و دلم کمی تنگ رادین و آغوشش میشود! چرا نمیفهمند که تنها یاور این روزهای دلتنگم خوده اوست؟ چرا؟
هستی بی حرف گذر میکند..خانه را تمیز و گرد گیری میکند...بوی سوپش پبچیده..زیرش را خاموش میکند..
چادرش را که باد میدهد موهایم تکان میخورد! پیشانی ام را میبوسد و در را سعی میکند بی صدا ببندد!
سره جایم مینشینم
بقیه ادامه مطلب.....


درباره : رمان , رمان عاشقانه ,
برچسب ها : رمان , رمان جالب , رمان عاشقانه , دانلود رمان اینجا زنی عاشقانه میبارید , مان جدید اینجا زنی عاشقانه میبارید رو میخوام , رمان جالب اینجا زنی عاشقانه میبارید , اینجا زنی عاشقانه میبارید رمان , رمان قشنگ , رمان طولانی , رمان میخوام , داستان میخوام ,
بازدید : 349
تاریخ : چهارشنبه 25 شهریور 1394 زمان : 14:53 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)
آخرین مطالب ارسالی
صفحات سایت
تعداد صفحات : 5