رممان متقاوت و قشنگ گناهکار سجاده نشین قسمت اخر
رممان متقاوت و قشنگ گناهکار سجاده نشین قسمت اخر
رممان متقاوت و قشنگ گناهکار سجاده نشین قسمت اخر
وقتی رسیدم طلایه از خونه مون بیرون اومد یه پراید با آرم آژانس منتظرش بود . تا منو دید درو نبست برگشت یه کم بلند گفت : پری داداش اومد .
http://masoud293.ir/
رو کرد به من : سلام داداش خسته نباشین .
پیشونیشو بوسیدم : سلام خواهری ، خوبی ؟
پشت انگشتمو رو گونه ش کشیدم : ببخش برنامه هاتونو بهم زدم . ولی باور کن اصلآ حوصله نداشتم ......................................................
لبخند شیرینی زد : مهم نیست فدای سرت . یه روز دیگه می ریم انشالله . به قول اسکارلت فردام روز خداس .
دستمو پشتش گذاشتم به سمت ماشین بردمش : همه ی روزا روز خدان .
درو براش باز کردم ، پول آژانسشو حساب کردم . رو کردم به خواهرکم : برو به امان خدا .
حبیب رو هم با کلی سفارش و پیغام فرستادم حجره . پام که به حیاط رسید با یه جفت چشم طلبکار که سایه ی یه جفت ابروی گره خورده روشون بود ، مواجه شدم . کجاس دایی محترم تا این فیگور خشنو از نزدیک ببینه . از پله ها پایین اومد به عادت همیشه دستمو باز کردم بدون اینکه پوزیشنشو تغییر بده تو بغلم جا گرفت : چی شده خانومی ؟ این همه تلخی برای چیه بقیه ادامه مطلب............