رمان واقعا جدید و قشنگ نه خانی آمد نه خانی رفت قسمت اخر
رمان واقعا جدید و قشنگ نه خانی آمد نه خانی رفت قسمت اخر
رمان واقعا جدید و قشنگ نه خانی آمد نه خانی رفت قسمت اخر
رفتم ته کلاس نشستم و به تیکه های بی مزه ی پسرای ته کلاس که به درز دیوارم گیر می دن گوش می دم . تمام حواسم به دره که ببینم پری میاد یا نه . هراز گاهی نگاهم می ره سمت در . از قصد رفتم کنار سمت دیوار نشستم و اون یکی سمتمم پریسا نشسته . پریسا تمام نیم تنه ش به سمت پشته و داره با تیکه های بیمزه ی اینا جوری ریسه می ره که فکر می کنم اشکال از منه که خنده م نمی گیره . یاشار سر سنگینه و فقط با سر سلام داده و همون جلو نشسته و فکر می کنه من به خاطر اون اومدم ته کلاس نشستم ............................................
پسره حرف "س " رو نمی تونه خوب بگه و به قول بچه ها " سِش می گیره " . ول کنم نیست و انگار قراره تمام اسمای س داره کلاس رو تلفظ کنه .
دارم منم کم کم با پریسا ریسه می رم و به پسره که داره ادای استادا رو دقیقاً مثل خودشون در میاره ، می خندم که پری از در تو میاد . لعنتی دوست نداشتم من و اینجوری در حال خنده ببینه اینجوری دقیقاً به نظر نمی رسه چقدر از اتفاقات دیروز که بینمون افتاد ناراحتم .
نگاه کوتاهی می ندازه و وقتی می بینه براش جا نگرفتم یه گوشه جلو می شینه . یاشار که متوجه نگاه سرد پری می شه و جدا نشستنمون ، بر می گرده عقب و به من نگاه می کنه .
با لب خونی به پری اشاره
ادامه مطلب بروید.............