داستان خانم منشی و خواهرش دکتر داستان بسیار جالب باحالی است که اماده کردیم و
برای شما گذاشته ایم امیداورم خوشتون بیاد نظر یادتنو نره
صدای زنگ تلفن روی میز منشی مطب هر روز به صدا درمیآمد اما در میان این همه بیماری که برای گرفتن وقت با مطب تماس میگرفتند زن ناشناسی بود که ادعایی عجیب داشت و میگفت از راز پنهانی خبر دارد که افشای آن برای آقای دکتر دردسرساز است. منشی جوان که از تماسهای زن ناشناس خسته شده و احساس خطر میکرد تصمیم گرفت موضوع را با دکتری که پیش وی کار میکند در میان بگذارد.
به گزارش وطن امروز، «آرمین» پزشک 49 سالهای که سالها در خارج از کشور زندگی کرده است وقتی ماجرای تماسهای زن ناشناس را شنید تصمیم گرفت خودش با وی صحبت کند.
آرمین که دلهره عجیبی داشت در انتظار تماس زن ناشناس بود تا اینکه موبایلش به صدا درآمد و زن ناشناس که صدای جوانی داشت ادعا کرد از راز پنهان زن و بچه پنهانیاش در آلمان خبر دارد و میداند افشای این راز زندگی آرمین را خراب خواهد کرد و پس از چند لحظه سکوت گوشی را قطع کرد.
دکتر وقتی این ادعاها
بقیه را در ادامه مطلب ببینید