قالب و افزونه وردپرس

سایت رمان

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
آموزش آرایش صورت عروسکی آموزش آرایش صورت عروسکی
جواب جواد نکونام به بیانیه باشگاه فولاد خوزستان جواب جواد نکونام به بیانیه باشگاه فولاد خوزستان
جدیدترین عکس های جدید جوانه دلشاد جدیدترین عکس های جدید جوانه دلشاد
قیمت روز دلار قیمت روز دلار
زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه زیباترین مدل پیراهن مجلسی شیک زنانه
متن های عاشقانه بروز متن های عاشقانه بروز
 علایم مسمومیت علایم مسمومیت
فرج با دعاهاش فرج با دعاهاش
اموزش کامل دیلیت اکانت تلگرام اموزش کامل دیلیت اکانت تلگرام
روش نگهداری كاج مطبق روش نگهداری كاج مطبق
روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات
چرا خانم ها زمان بارداری بد اخلاق میشوند چرا خانم ها زمان بارداری بد اخلاق میشوند
چطوری باید از چسبیدن ژله به ظرف جلوگیری کنیم چطوری باید از چسبیدن ژله به ظرف جلوگیری کنیم
اموزش کامل ساخت دکمه شیشه ای در تلگرام اموزش کامل ساخت دکمه شیشه ای در تلگرام
متن  حرفِ دل و حرفِ حساب متن حرفِ دل و حرفِ حساب
ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی ترکیب رنگ مو و تصاویری از رنگ موی مشکی پرکلاغی
تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه
عکس های جالب نيما شعبان نژاد عکس های جالب نيما شعبان نژاد
خنده دار ترین  جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار خنده دار ترین جوک های مردانه و پسرانه خفن و خنده دار
پرطرفدارترین اسامی نام های جدید پسر ایرانی پرطرفدارترین اسامی نام های جدید پسر ایرانی
با این روش موهاتون صاف کنید با این روش موهاتون صاف کنید
بهترین روش درمان سنگ مثانه بهترین روش درمان سنگ مثانه
عکس های خوشگل نازنین کریمی و بیوگرافی عکس های خوشگل نازنین کریمی و بیوگرافی
یک نفر یک نفر
بهترین عکس های دیبا زاهدی و بیوگرافی بهترین عکس های دیبا زاهدی و بیوگرافی
عکس های جدید و دیده نشده مونا فائزپور عکس های جدید و دیده نشده مونا فائزپور
عکس های دیده نشده مهسا هاشمی بازیگر سریال بازی نقاب ها عکس های دیده نشده مهسا هاشمی بازیگر سریال بازی نقاب ها
چرا پسته گران شد چرا پسته گران شد
با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید
ناموس کفتار واقعیت داره یا نه ناموس کفتار واقعیت داره یا نه
داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان
مدل لباس جدید دامن بلند برای دختر خانم ها مدل لباس جدید دامن بلند برای دختر خانم ها
جدیدترین زندگینامه حسن ریوندی و همسرش + زندگی شخصی حسن ریوندی جدیدترین زندگینامه حسن ریوندی و همسرش + زندگی شخصی حسن ریوندی
فرجکفتار بدرد چی میخوره فرجکفتار بدرد چی میخوره
زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019 زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019
جدیدترین مدل های پیراهن زنانه بسیار شیک و قشنگ جدیدترین مدل های پیراهن زنانه بسیار شیک و قشنگ
با این روش در  تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید با این روش در تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید
فال جدید روز پنج شنبه 22 آذر 1397 فال جدید روز پنج شنبه 22 آذر 1397
عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی
دعا دعا
نحوه جدید درست کردن ترش شامی نحوه جدید درست کردن ترش شامی
عکس های جدید و دیدنی  بازیگران با همسرانشان سال 98 عکس های جدید و دیدنی بازیگران با همسرانشان سال 98
کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی
عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي
خواص جالب  روغن شتر مرغ حتما بخونید خواص جالب روغن شتر مرغ حتما بخونید
درمان کم پشتی موی سر درمان کم پشتی موی سر
زیباترین مدل درست کردن ارایش عروس زیباترین مدل درست کردن ارایش عروس
عکس دیده نشده پریناز ایزدیار در نمایش بینوایان عکس دیده نشده پریناز ایزدیار در نمایش بینوایان
اموزش جدید قرار دادن لینک روی متن در تلگرام اموزش جدید قرار دادن لینک روی متن در تلگرام
ثبت‌نام خودروهای وارداتی ثبت‌نام خودروهای وارداتی
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 111
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 775
باردید دیروز : 1,370
ای پی امروز : 381
ای پی دیروز : 383
گوگل امروز : 3
گوگل دیروز : 15
بازدید هفته : 3,024
بازدید ماه : 32,810
بازدید سال : 385,425
بازدید کلی : 15,143,801
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2871)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3135)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2940)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3083)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

رمان کوتاه و قشنگ منجلاب عشق قسمت هفتم

رمان کوتاه و قشنگ منجلاب عشق قسمت هفتم

تن خسته اش را به زحمت از روی زمین سفت و سرد جدا کرد تنش کوفته و دردناک بود هر چه به چشم چپش فشار آورد نتوانست بازش کند به سختی از جای برخاست و تلو تلو خوران به دستشویی رفت از دیدن قیافه موحش شد دیشب که کتک می خورد فکرش را هم نمی کرد که بنیامین اینطور بی رحمانه صورتش را داغون کرده باشد چشم چپش کبود و ورم کرده بود پارگی بد گوشه لب بالاییش ورم کرده و دردناک بود جای سیلی روی صورتش به او دهن کجی می کرد و از همه تهوع آورتر جای سوختگی سیگار روی بازوی عریانش بود نگاهش روی تاپ مشکی خیره ماند همانی که می خواست برای بنیامین بپوشد و پوشیده بود دو روز بود که لب به غذا نزده بود و سوزش معده و حالت تهوع امانش را بریده بود شیر آب را باز کرد و مشتی آب سرد به صورت دردناکش زد بدن کوفته اش دیگر مجال ایستادن به او نمی داد از دستشویی بیرون آمد و همان کنار در سر خورد و نشست دیشب که خواسته بود به پدرش همه چیز را بگوید بنیامین گوشی را قطع کرده بود و بعد او را به باد کتک گرفته بود پهلوهایش تیر می کشید با حس حالت تهوع دوباره به دستشویی دوید و بالا آورد هیچ چیز در معده اش نبود و او حس کرد تمام دل روده اش از جا کنده شده و حالا در گلویش هستند. دوباره به صورتش آب زد و بیرون آمد همین که بیرون آمد با بنیامین رو در رو شد که با زهر خندی او را نگاه می کرد سلیا از ترس خود را به دربسته دستشویی چسباند بنیامین قدمی به او نزدیک شد و سلیا گفت: بنیامین تو رو خدا بنیامین قدم دیگری جلو آمد 

بقیه ادامه مطلب....



برچسب ها : رمان عاشقونه , رمان عشقولانه , رمان میخوام , رمان قشنگ میخوام , سایت رمان , وبلاگ رمان , دانلود رمان منجلاب عشق , قسمت هفتم رمان منجلاب عشق , قسمت هفت رمان منجلاب عشق , قسمت 7 رمان منجلاب عشق , منجلاب عشق رمان , وبلاگ رمان منجلاب عشق , دانلود قسمت های رمان منجلاب عشق , قسمت اخر رمان منجلاب عشق ,
بازدید : 465
تاریخ : دوشنبه 10 اسفند 1394 زمان : 22:38 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و قشنگ اعتراف عاشقانه قسمت نوزدهم تا فصل بیست و ششم

رمان جدید و قشنگ اعتراف عاشقانه قسمت نوزدهم تا فصل بیست و ششم

اه، ژاله چرا انقدر طولش می دی؟ بیا بریم دیگه، دیر شد! ژاله با خنده گفت: - تو چرا انقدر هولی؟ - دیوونه، کلی خرید دارم! ساعت یازده س و من تا ساعت هفت وقت دارم که همه چیو ردیف کنم. یه ست دست بند و گردنبند نقره و یه کراوات خیلی خوشگل و یه قاب عکس براش گرفتم. یه کیک کوچولو و خوشگل هم براش سفارش دادم و شمع 28 هم براش گرفتم. خواستم براش یه عطر هم بگیرم که شیوا گفت عطر جدایی میاره. به خاطر همین نظرمو عوض کردم و یه خودنویس گرفتم. چند تا کارت پستال خوشگل هم گرفتم و ساعت سه رفتیم خونه و اون جا ناهارمون رو خوردیم. نزدیک پنج بود که بچه ها رفتن. بعد از رفتن اونها رفتم حمام و دوش گرفتم و اومدم بیرون. موهامو سشوار کشیدم و صاف کردم. بعد جلوی آینه نشستم و با دقت آرایش کردم. پیراهن کوتاه بادمجونیم رو که دو بند دور گردن و یقه ی شلی داشت و بلندیش تا روی زانوم بود، پوشیدم. خیلی خوشگل شده بودم ولی خیلی معذب بودم چون اولین باری بود که می خواستم جلوی سامان این جوری باشم. از جلوی آینه رفتم کنار و سعی کردم دیگه به لباسم فکر نکنم. چون اگه یه ذره دیگه فکر می کردم، عقلم به احساسم غلبه می کرد و لباسم رو عوض می کردم. رفتم توی آشپزخونه و سری به غذا زدم و میوه رو توی ظرف چیدم. دقیقاً ساعت هفت بود که صدای در پارکینگ اومد. همونجا نشستم و منتظر اومدنش شدم. در رو باز کرد و گفت: - ساغر خونه ای؟ - آره، سلام. - سلام. - کجایی؟ - برو یه دوش بگیر و لباست رو عوض کن تا منم بیام. خوشبختانه بدون این که بیاد توی آشپزخونه، حرفمو گوش کرد. به محض این که فهمیدم رفته حمام، رفتم توی سالن و تموم بادکنک هایی رو که قایم کرده بودم، ریختم وسط. رفتم پشت در حمام و گفتم: - سامی؟ - بله؟ - حوله بردی؟ - نه. - من برات لباس می ذارم. در رو باز کن تا حوله ت رو بدم. حوله ش رو بهش دادم و بلوز آبی آسمونی و شلوار جین خوشگلش رو که خیلی دوست داشتم براش گذاشتم. به لباساش عطر زدم و دوباره رفتم توی آشپزخونه و منتظر موندم که سامان از حمام بیاد بیرون. وقتی از اتاقش اومد بیرون، با تعجب گفت: - سیسی این جا چه خبره؟ شمع ها رو روشن کردم و با کیک رفتم توی سالن. چشمای سامان داشت از حدقه می زد بیرون! دهنش هم باز مونده بود. کیک رو روی میز گذاشتم و گفتم: - تولدت مبارک! اومد جلو و به چشمام خیره شد. چند بار سر تا پامو نگاه کرد و گفت: - خیلی . . . خیلی خوشگل . . . شدی! لبمو گاز گرفتم 

ادامه مطلب بروووووو



برچسب ها : وبلاگ رمان , سایت رمان , رمان عاشقانه , انواع رمان , رمان میخوام , رمان عاشقانه اعتراف عاشقانه , دانلود رمان اعتراف عاشقانه , سایت رمان اعتراف عاشقانه , قسمت 19 رمان اعتراف عاشقانه , قسمت نوزدهم رمان اعتراف عاشقانه , قسمت 26 رمان اعتراف عاشقانه ,
بازدید : 280
تاریخ : پنجشنبه 15 بهمن 1394 زمان : 0:11 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جالب و قشنگ آوای بی قراری قسمت نهم

رمان جالب و قشنگ آوای بی قراری قسمت نهم

با اینکه از صبح کاری نکرده بودم جز صاف نشستم ، احساس خستگی می کردم . مریم توی سالن بود .منم رفتم و کنارش نشستم . دلم بدجوری پر بود . بدون اینکه بهش مجال صحبتی بدم شروع کردم تمام گفتگوهای خودم رو با امیر براش تعریف کردن .
مریم – آسمان نکن این کار رو . دلش رو نشکن .
- من ...
مریم – بابا اون بچه کوچولو هم فهمید که داییش داره برای تو می میره . آنوقت تو نشستی اینجا و داری میگی هنوز مطمئن نیستم .
- دست خودم نیست یه چیزی ته دلم داره وول می خوره .
مریم – ببینم مگه تو ازدواج نکردی ، خجالت نمی کشی تو روی شوهرت میگی که می خواهی حساب کاوه رو برسی . دست از سر این پسره ور دار . امیر خودش می تونه حسابش رو برسه . الان دیگه وظیفه اونه .
- یعنی میگی به بهرمند زنگ نزنم ؟
مریم – چرا بزن ولی نه به خاطر کاوه .
- پس به خاطر تو ؟؟؟؟؟!!!!!!

بقیه ادامه مطلب........



درباره : رمان , رمان عاشقانه ,
برچسب ها : دانولد رمان آوای بی قراری , رمان قشنگه آوای بی قراری , آوای بی قراری رمان , رمان میخوام , جدیدترین رمان ها , رمان زیبای آوای بی قراری , آوای بی قراری دانلود قسمت 10 رمان آوای بی قراری , سایت رمان , وبلاگ رمان ,
بازدید : 451
تاریخ : چهارشنبه 30 دی 1394 زمان : 0:39 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و قشنگ دختری به نام سیوا (فصل دهم تا فصل نوزدهم)

رمان جدید و قشنگ دختری به نام سیوا (فصل دهم تا فصل نوزدهم)

هماین خوشحال و سرخوش از
اعلام نامزدیمون بهتر دیدم بهش کمی از نقشه هام رو بگم هرچند کلی اعصابش به هم ریخت ولی مهم نیست باید تحمل کنه لباس نامزدی تقریبا شبیه لباس مامان مارال ولی در قالب جدیدآرایشم هم مامان مارال گفته بودتمام موهاش رو فر کرده بودند و گل سفیدی توی موهاش گذاشته بودند آرایشگر اون زمان که مرده بود ولی شاگردش رو که شانس منکار استادش رو ادامه میداد پیدا کردم و دوبرابر پول بهش دادم تا هم گریم روی صورتم کار کنههم آرایشی که میخوام عکسی از مامان مارال نشونش دادم که لباس سفیدی پوشیده بود البته بعد از چندسال که از عروسیش گذشته بود زمانی که ...آرایشگرم قبول کرد بهش گفتم توی خونه منو درست کنه با کلی وسایل که خودم براش تهیه میکنم برای سفره نامزدی هم یکی از بهترین طراحها رو پیدا کردم تا یه سفره سنتی برام بچینههمایون با تمام نگرانیش خوشحال بود اصرار به عقد داشت که با فریاد من حتی فکرش هم از سرش پرید یک فراک مشکی خوشگل براش از فرانسه سفارش دادم تا یک داماد همه چی تموم باشه !بهش سفارش کردم تا زمان برگزاری نامزدی به من سر نزنه کلی هم به مامان آهو سفارش کردم که حواسش جمع باشه این وسط مه رو کلی خوشحال بود و بعد از دوره نقاهت بیماریش به قول خودش کلی با من حال کرد جریان اون مرد رو به روش زدم که اول انکار کرد ولی بعد گفت از مدیرهای یکی از شرکتهایی که باهاش 

بقیه ادامه مطلب..



برچسب ها : سایت رمان , وبلاگ رمان , رمان قشنگ دختری به نام سیوا , دانلود رمان دختری به نام سیوا , دختری به نام سیوا چیست , نویسنده رمان , انواع رمان , قسمت دهم رمان دختری به نام سیوا , دختری به نام سیوا قسمت دهم , قسمت یازده رمان دختری به نام سیوا , قسمت 12 رمان دختری به نام سیوا , قسمت 13 رمان دختری به نام سیوا , قسمت 14 رمان دختری به نام سیوا , قسمت 15 رمان دختری به نام سیوا , قسمت 16 رمان دختری به نام سیوا , قسمت 17 رمان دختری به نام سیوا ,
بازدید : 285
تاریخ : سه شنبه 29 دی 1394 زمان : 0:15 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و پرطرفدار آریانا قسمت دهم

رمان جدید و پرطرفدار آریانا قسمت دهم

پدربزرگ همراهتان باشیم.
پدربزرگ گفت:- وقت را تلف نکنبد و بروید خانه را بگردید. اگر همین امشب بتوانیم تماس بگیریم بهتر است.من با عجله بلند شدم و به اتاقم رفتم، کیفم را برداشتم و به اتفاق بیدار دل راهی خانه شدم. در اتومبیل که نشستیم بیدار دل گفت:- اگر اسم آن صاحب منصب را حداقل می دانستیم شاید پدربزرگتان می توانست اقدامی کند.خندیدم و گفتم:پدربزرگ هیچوقت آبش با صاحب منصبمان به یک جوی نرفت و به همین خاطر هم از مال و مکنت دنیا دستش خالی است و با حقوق ناچیز بازنشستگی و شهریه دانشجویان روزگار می گذراند.بیدار گفت:- به خدا دل می بندیم و به خودش واگذار می کنیم تا آنطور که خودش صلاح می داند این مشکل حل شود. اما خودم هرگز فکر نمی کردم که نادر بعد از رسیدن به کمال آرزویش که ازدواج با شما بود باز هم به دنبال این کار بچگانه و به دور از تدبیر رفته باشد. از خدا می خواهم که همه اشتباه کرده باشیم و او خود را به دردسر نینداخته باشد.وقتی به خانه رسیدیم و من کلید انداختم و در را باز کردم. هم زمان با باز شدن در چراغ پارکینگ هم روشن شد و مش عباس از در بیرون آمد و پرسید:- کیه؟گفتم:- مش عباس من هستم، با آقای بیدار آمده ام تا لوازمی بردارم و بعد برگردیم، می بخشید که بیدارتان کردم.با ما به گرمی احوالپرسی کرد و حال نادر را پرسید که گفتم:- هنوز از سفر برنگشته و به محض اینکه برسد دیگر به شما زحمت نمی دهیم.خندید و گفت:- این چه حرفی است خانم جان! این که چند روز است، من برای خاطر جمع شدن شما حاضرم سالی هم نگهبانی

ادامه مطلب بروووووو



برچسب ها : رمان , رمان آریانا , قسمت آریانا , قسمت 10 رمان آریانا , رمان جالب آریانا , دانلود رمان آریانا , رمان قشنگ آریانا , رمان جدید آریانا , قسمت اخر رمان آریانا , تمام قسمت های رمان آریانا , آریانا رمان , سایت رمان , رمان رمان رمان , انواع رمان ,
بازدید : 237
تاریخ : یکشنبه 27 دی 1394 زمان : 1:24 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و پرطرفدار فاطمه قسمت بیستم تا فصل چهلم

رمان جدید و پرطرفدار فاطمه قسمت بیستم تا فصل چهلم

سلام استاد
ـ سلامـ از بچهها شنيده بودم که به کسي وقت نميديد. همين اول ازتون تشکر ميکنم و قدر اين فرصت رو ميدونم. فقط؛ ببخشيد، قراره جايي بريم؟ـ نهـ خب چرا اينجا؟ـ براي اينکه براي برگشتن تاکسي بهتر پيدا بشه.ـ آها! باشه. اِ... من از ديشب خيلي فکر کردم که چي بگم، خيلي از سوالها رو رديف کردم، ولي آخرش به اين نتيجه رسيدم که اينا همه بهونه است. مشکل اصلي من اين چيزا نيست، من تا حالا سوال زياد ازتون پرسيدم، ولي الان اومدم تا اون حرف اصلي، اون ريشه رو بگم. چون احساس ميکنم شما ميتونيد، شما، نميدونم شايد... من به حرفتون خيلي فکر کردم. يه درک خاص، يه فهم عجيب که نمونشو نديدم. من اصلاً آدمي نبودم که مشکلاتمو به کسي بگم يا... چهجوري بگم؟ خيلي وقتا اين چيزارو هم مسخره کردم ولي...براي استاد پيامک آمد و گوشياش روشن شد. مريم ادامه داد.ـ استاد! من خودم خودمو نميشناسم، چه برسه به خدا. من نميدونم کيام؛ من ميخوام که منو بهم بشناسونيد. ميخوام بدونم چرا ناراحت ميشم، چرا خوشحال مي شم؟! ميخوام بگيد چطور بايد زندگي کنم، چطور فکر کنم، چطور...گوشي استاد زنگ خورد.ـ ببخشيد؛ بله؟ باشه باشه! من تا دو سه دقيقه ي ديگه حرکت ميکنم، خدانگهدار؛ بفرماييد.مريم خواست ادامه بدهد ولي اين تماس حسابي تمرکزش را بههم ريخت. هرچه فکر کرد ديد نميتواند باور کند که استاد دروغ بگويد. گفت:ـ استاد! دو سه ديقه ديگه؟ـ بله، خودتون اصرار داشتيد يه وقت معين کنم؛مريم بهتزده گفت:ـ پس چيکار کنم؟ـ شما يه شرح کامل از زندگيتون بنويسيد... البته... نه! من فعلاً وقت ندارم. واقعا هيچ وقتي ندارم.بعد براي اينکه مريم ناراحت نشه، يه دفتر از توي کيف درآورد و جلوي مريم باز کرد و گفت اين برنامه ي منه، اگه يه جاي خالي پيدا کرديد مال شما.مريم به دقت به دفتر نگاه کرد. برنامه از ساعت چهار و نيم صبح شروع ميشد. جلوي بعضي از ساعات هيچ چيزي نوشته نشده بود، معلوم بود که خصوصيان. اينقدر شلوغ بود که مريم تعجّب کرد. ولي باز دنبال ساعتي کوتاه ميگشت. جلوي يک ساعت نوشته بود متغيّرها؛ مريم پرسيد:ـ اين چيه؟ ـ برنامههاي عقب موندهاي که بايد انجام بشه. اگر ميخوايد اسمتونو تو ليست بنويسم تا نوبت شما برسهـ يعني ميشه براي کِي؟ـ اونش ديگه با خداست، شايد يک تا دو سال ديگه.مريم دوباره شروع کرد به گشتن. يک ساعت استراحت بود، اولش خجالت کشيد که بگويد، ولي انگشتش را روي يک نقطه از دفتر گذاشت و گفت:ـ استاد، اين...ـ نه اون نميشه ديگه! به ما رحم کنيد.مريم هرچه گشت چيزي پيدا نکرد تا اينکه فکري به سرش زد و گفت:ـ اين جلسه ي سخنراني کرجه، درسته؟ـ خبـ از اينجا تا کرج اونم تو اين ساعت حداقل يه ساعت تو ترافيکيد درسته؟ تو ماشين ميتونيد بخونيد؟ـ موقع رانندگي؟! غيرقانوني که نميشه، تازه من توي ماشين چيزي بخونم سرگيجه ميگيرم.ـ خب... صدامو ضبط ميکنم توي ماشين 

بقیه ادامه مطلب.......



برچسب ها : دانلود رمان , قسمت 20 رمان فاطمه , قسمت 40 رمان فاطمه , رمان فاطمه رو میخوام , رمان از فاطمه , داستان از فاطمه , سایت رمان , وبلاگ رمان , بهترین رمان ها , رمان خوب , رمان قشنگ ,
بازدید : 283
تاریخ : شنبه 26 دی 1394 زمان : 23:39 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید و قشنگ پدر خوب قسمت ششم

رمان واقعا جدید و قشنگ پدر خوب قسمت ششم

رمان واقعا جدید و قشنگ پدر خوب قسمت ششم

دست تو جیبش کرد و گردنبند مادرمو مثل پاندول ساعت جلو چشمم تکون داد.
لبخندی زدم و طاها گفت:دیدی پسش گرفتم؟
-خودش داد یه به زور گرفتی؟
طاها خندید وگفت:هیچ کدوم... نفهمید من برش داشتم... هنوز خبر نداره...
لبخندی زدم وگفتم:ببر بذار سرجاش... ادم از زنش نمیزنه...
و به اشپزخونه رفتم تا گازو یخچال و چک کنم... خوشبختانه تمام محتویات یخچال وداده بودم خانم سرمدی تا خراب نشن اونم با رضایت قبول کرد. خدا روشکر همسایه های خوبی داشتم................................

یه بار دیگه همه چیز وچک کردم و به هال برگشتم طاها با تعجب به گردنبند نگاه میکرد با دیدن من گفت: تی تی...
-هوم؟
طاها: یعنی چی...
-یعنی اگه بچه ات پسره... که بده به عروست... اگه بچه ات ...
یهو وسط حرفم پرید وگفت: دکترش میگه دختره... البته حدس زده هنوز ...
تو چشمام خیره شد وگفت:تی تی...

بقیه ادامه مطلب....



درباره : رمان , جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : پدر خوب رمان , پدر خوب داستان , رمان عاشقانه , جدیدترین رمان ها , وبلاگ رمان , سایت رمان , رمان قشنگ , رمان جالب , قسمت ششم رمان پدر خوب ,
بازدید : 449
تاریخ : شنبه 04 مهر 1394 زمان : 22:55 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید و قشنگ سمفونی مرگ قسمت آخر

رمان واقعا جدید و قشنگ سمفونی مرگ قسمت آخر

رمان واقعا جدید و قشنگ سمفونی مرگ قسمت آخر

ظرفا رو بردم تند تند چیدم توی ماشین ظرفشویی و با سینی چایی اومدم بیرون. قشنگ کمرم از جاش در اومده بود. هر دفعه که خم و راست می شدم تیر می کشید. با ظرف سنگین چایی می رفتم سمت بچه ها که دیدم بردیا سریع با دیدن من از روی صندلیش بلند شد و اومد سمتم:

 

- کشتی خودت رو! بدش من.

 

از دستش خیلی کفری بودم. با همون بغضی که عجین شده بود با گلوم پسش زدم:

 

- زحمت نکش شما، برو بشین پیش ساناز جونت یه وقت ناراحت نشه دور رو بر من می پلکی.....................
دلخور نگاهم کرد اما من اهمیتی بهش ندادم. واقعا نمی تونستم خوددار باشم. کسی به جز من حق نداشت دست بردیا رو عاشقانه بگیره، آره من خودخواه بودم، مثل همیشه! بردیا رو فقط واسه خودم می خواستم، حالا باید چکار می کردم که اون دیگه من رو نمی خواد؟ باید می مردم؟ واقعا که ای کاش می مردم!

 

یاد وقتی افتادم که کیان از سپیده شنیده بود که بهش خیانت کردم، محال بود اون روز رو یادم بره. من ضعیف و بی کس، غمگین و گریون نشسته بودم خونه و زانوی غم بغل کرده بودم که کیان اومد سراغم و نرسیده، یه دونه چپ و راست کوبید توی صورتم. تقریبا پرت شدم روی زمین و کمرم تیر کشید. هیچی نگفتم، دستم رو گذاشتم روی گونم و با گریه بهش نگاه کردم، فقط نگاه کردم به این همه نامردی! مگه خودش با هزار جور زن دیگه نمی خوابید؟ چون من زن بودم این قدر به چشم همه وحشتناک می اومدم؟ اومد جلو و من رو از روی زمین بلند کرد، چنان محکم کوبوندم به دیوار که هنوز از یادآوریش پشتم درد می گرفت. صدای فریادش توی گوشم زنگ می زنه بقیه ادامه مطلب...


برچسب ها : سمفونی مرگ رو میخوام , داستان سمفونی مرگ , رمان عاشقانه , رمان عاشقانه سمفونی مرگ , داستان عاشقانه سمفونی مرگ , سایت رمان , ووبلاگ رمان , بهترین رمان , قسمت اخر رمان سمفونی مرگ , قسمت اول رمان سمفونی مرگ , رمان جدید سمفونی مرگ , سمفونی مرگ رمان ,
بازدید : 370
تاریخ : جمعه 27 شهریور 1394 زمان : 0:36 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر

رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر

رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر

رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر  رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر

 

-باشه، بچه دار می شیم، قول میدم، زنم شو، قول میدم بچه دار بشیم
زبانم بند آمده بود. گفته بود بچه دار می شویم. یک لحظه از ذهنم گذشت که دختر من و عماد چه شکلی می شد؟ دخترک تپل و سبزه با موهای فر فری. با کش صورتی موهایش را می بستم. با دو دندان تازه بیرون آمده و پلاک طلا دور مچ تپلش. بی اختیار لبخند زدم. عماد سری تکان داد:
-ها؟ قبوله؟ با من ازدواج می کنی؟
دوباره از هپروت بیرون آمدم، با او ازدواج می کردم؟ بعد تکلیف ساشا چه می شد؟................................................

سر چرخاندم و به ساشا زل زدم که خودش را خم کرده بود و سرفه می کرد. طنین بالای سرش ایستاده بود و ناحن می جوید. با خودم فکر کردم که عماد راست می گفت، ساشا حتی یک مشت هم زیر چانه اش نکوبید، توان دفاع از خودش را نداشت. تنم مور مور شد، دوباره دو دل شده بودم، دوباره بین عماد و ساشا مانده بودم. اینها نشانه ی دیوانگی بود دیگر؟
بی هوا دستانم را بلند کردم تا لای موهایم ببرم و بکشم که درد کفتم امانم را برید، عماد نیم خیز شد:
-چی شد؟ درد داری؟
یادم آمد دست گل خودش بود، خودش مرا پرت کرد سمت دیوار، خودش کوبید زیر گوشم، دیگر این نگرانی برای چه بود؟ به ساشا نگاه کردم که کف هر دو دستش را گذاشته بود روی زمین و همچنان سرفه می کرد. لجم گرفت، دلم خواست تلافی بی دست و پایی اش را بر سر عماد خالی کنم، با نفرت گفتم:
-تو زدی ناکارم کردی، توی بی وجود سرویسم کردی، فکر کنم کتفم در رفته،
کم کم داشتم اوج می گرفتم، دهانم داشت برای به فحش کشیدنش باز می شد که صدایش میان فریادهایم به گوش رسید

-غلط کردم

ادامه مطلب بروید..............



درباره : جدیدترین رمان ها , رمان عاشقانه ,
برچسب ها : دانولد بخیه , رمان بخیه , رمان جالب بخیه , بخیه , بخیه رمان , داستان بخیه , داستنا جدید بخیه , دانولد داستان , سایت رمان , وبلاگ رمان , قسمت اول رمان بخیه , قسمت اخر رمان بخیه , تمام قسمت های رمان بخیه , رمان خوب , قسمت 12 رمان بخیه ,
بازدید : 531
تاریخ : چهارشنبه 11 شهریور 1394 زمان : 14:42 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر   رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر

رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر

رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر

رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر

مامو زودتر از کاوه از اتاق بیرون میاد و زن کنار دستم رو به اسم کژال صدا میزنه . زن همراه مامو به اتاق میره . حالا هر سه توی اتاقن و من تنها موندم .
دوباره دور تا دور خونه رو نگاه میکنم . یه خونه ی کوچیک ، بیرون از روستا ست . کف خونه با فرش پوشیده شده و غیر از بخاری و پشتی ها ، فقط چند دست رختخواب که مرتب یه گوشه چیده شدن فضای اتاق رو پر کرده . یه میز چوبی گوشه ی بالایی اتاق هست که روش یه دستگاه پخش قدیمی قرار گرفته و کنارش یه سری نوار است ......................................................................

حالا که کاوه کنارم نیست سرما رو بیشتر حس میکنم . موهای تنم راست میشن و توی خودم مچاله میشم . دلم میخواد برم و شعله ی بخاری نفتی رو بالا بکشم اما سر جام می مونم و بی تاب ، ننو وار خودم رو تکون میدم .

http://masoud293.ir/
وقتی این بار در باز میشه و مامو عصازنان بیرون میاد و به زور کمرش رو عقب میده ، بی اختیار من هم از جا بلند میشم و می ایستم . دوباره دست هام رو درهم گره میکنم و قدمی به جلو برمیدارم . پشت سر مامو کژال و کاوه از اتاق بیرون میزنن . نگاهم به کاوه می چسبه و با پاهام برای پیش نرفتن می جنگم . 
مامو نیم چرخی میزنه و با غضب به کاوه اشاره ای میکنه . کاوه سر فرود میاره و کمی عقب میکشه تا از دیدرس مامو خارج شه . بعد هم انگشت اشاره اش رو به نشونه ی سکوت به بینیش نزدیک میکنه تا بهم سفارش کنه ، حرفی خلاف خواسته های مامو به زبون نیارم . دست آخر چشمکی ضمیمه ی کارش میکنه و از خونه خارج میشه . نگاهم ، روحم ، ضربان قلبم ، همه پا به پاش میدون و از در 
ورودی بیرون میرن اما جسمم این بار رو به حرفش گوش میکنه و ثابت می مونه .

- بیا این جا دختر جان 

ادامه مطلب بروید............



درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : وبلاگ رمان , سایت رمان , رمان های عاشقانه , خرید رمان , قسمت اول رمان پوکر , تمام قسمت های رمان پوکر , قسمت اول تا اخر رمان پوکر , پوکر رمان , دانلود رمان صوتی , رمان صوتی پوکر , رمان دانلود , نویسنده رمان پوکر کیه ,
بازدید : 727
تاریخ : پنجشنبه 05 شهریور 1394 زمان : 0:18 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)
آخرین مطالب ارسالی
صفحات سایت
تعداد صفحات : 4