رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر
رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر
رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر
رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر
مامو زودتر از کاوه از اتاق بیرون میاد و زن کنار دستم رو به اسم کژال صدا میزنه . زن همراه مامو به اتاق میره . حالا هر سه توی اتاقن و من تنها موندم .
دوباره دور تا دور خونه رو نگاه میکنم . یه خونه ی کوچیک ، بیرون از روستا ست . کف خونه با فرش پوشیده شده و غیر از بخاری و پشتی ها ، فقط چند دست رختخواب که مرتب یه گوشه چیده شدن فضای اتاق رو پر کرده . یه میز چوبی گوشه ی بالایی اتاق هست که روش یه دستگاه پخش قدیمی قرار گرفته و کنارش یه سری نوار است ......................................................................
حالا که کاوه کنارم نیست سرما رو بیشتر حس میکنم . موهای تنم راست میشن و توی خودم مچاله میشم . دلم میخواد برم و شعله ی بخاری نفتی رو بالا بکشم اما سر جام می مونم و بی تاب ، ننو وار خودم رو تکون میدم .
http://masoud293.ir/
وقتی این بار در باز میشه و مامو عصازنان بیرون میاد و به زور کمرش رو عقب میده ، بی اختیار من هم از جا بلند میشم و می ایستم . دوباره دست هام رو درهم گره میکنم و قدمی به جلو برمیدارم . پشت سر مامو کژال و کاوه از اتاق بیرون میزنن . نگاهم به کاوه می چسبه و با پاهام برای پیش نرفتن می جنگم .
مامو نیم چرخی میزنه و با غضب به کاوه اشاره ای میکنه . کاوه سر فرود میاره و کمی عقب میکشه تا از دیدرس مامو خارج شه . بعد هم انگشت اشاره اش رو به نشونه ی سکوت به بینیش نزدیک میکنه تا بهم سفارش کنه ، حرفی خلاف خواسته های مامو به زبون نیارم . دست آخر چشمکی ضمیمه ی کارش میکنه و از خونه خارج میشه . نگاهم ، روحم ، ضربان قلبم ، همه پا به پاش میدون و از در
ورودی بیرون میرن اما جسمم این بار رو به حرفش گوش میکنه و ثابت می مونه .
- بیا این جا دختر جان
ادامه مطلب بروید............
امروز هم داستان جدید زن باهوش رو گذاشتم خیلی قشنگه حتما تا اخر بخونیدش نظر هم بزارید مرسی
مردم بیشتر تحت تأثیر و اهمیتی که به آنها می دهیم قرار می گیرند تا دانشی که داریم . شنونده ی خوبی باشیم و اجازه دهیم طرف مقابلمان صحبت کند. زمانی نیز که صحبت می کنیم و به دور از احساسات خود خواهانه ای که باعث می شود از خودمان تعریف کنیم و درباره خودمان حرف بزنیم، سعی کنیم با صحبت صادقانه در مورد طرف مقابلمان ، احساس خوبی را در وی ایجاد کنیم. این ساده ترین و ارزان ترین راه برای ابراز محبت است
منبع mstory
داستان جدید و خواندنی گوهر پنهان که واقعا داستان زیبای است است امروز برای شما
گذاشم نظر خوبتونم بزارید
ای موسی! من میدانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم. اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد.
آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی