کار داشتم
قربانی : انتظار داشتم توی دادگاه امروز ببینمتون
: خوب نشد بیام
قربانی : اون آقا پسر بود
: بله
قربانی : کاش بودید ، خیلی چیزهای تازه ای گفته شد
: آقای قربانی می تونم از شما سوالی بپرسم
قربانی : بله حتماً
: آقای قربانی که فوت کردند پدر شما بودند درست
قربانی : بله
: شما چقدر با روحیه ایشون آشنا بودید
قربانی : یعنی چی ؟
: یعنی افسردگی نداشتند ؟
قربانی : می خواهی به چه نتیجه ای برسی
: هیچی فقط می خواهم بدونم
قربانی : یعنی می خواهی بگی پدرم دیوونه بوده
: من همچین جسارتی نکردم
قربانی : پس چی ؟
: می خواهم بدونم چیز خواستی ایشون و اذیت نمی کرد
قربانی : نه
: مطمئنید
قربانی : بله ، روزی که با خانواده داشتیم می رفتیم مسافرت ، قرار بود با ما بیاد ولی یکدفعه نظرش عوض شد و گفت می خواهد بمونه
: برای شما سوال پیش نیومد چی شده یک دفعه
قربانی : نه همیشه از این کارها می کرد ، برای همه خانواده کارهاش طبیعی بود
: آقای قربانی می تونم یک سوال خصوصی در مورد خانواده ازتون بپرسم
قربانی ابروش داد بالا : بفرمائید
: پدرتون با اعضای خانواده مشکلی نداشتند
قربانی : نه
: مثلاً با مادرتون
قربانی : مادر من دو سال پیش فوت کرده
: متاسفم
قربانی : البته پدرم دوباره ازدواج کرده
: همون خانمی که از دیدن من خوشحال نشد
قربانی لبخندی زد : بله
: ممنونم آقای قربانی که جواب سوال هام دادید ، معذرت می خواهم اگه سوال های پرسیدم که نباید بپرسم
قربانی : نه ، من دوست ندارم آدم بی گناهی مقصر شناخته بشه
: ممنون
قربانی : من باید برم اگه سوال دیگه داشتید با من تماس بگیرید
: من شماره شما رو ندارم
سلام
: سلام
قربانی به ابد نگاهی کرد : سلام ، بهتر از همکارتون بگیرید
به ابد نگاه کردم : ابد شماره آقای قربانی رو داری
قربانی : ایشون نه ، اون خانمی که زنگ می زنند اسمشون دریا است
: بله
قربانی : لطفاً بهش بگید دیگه با من تماس نگیره و گرنه شکایت می کنم
: چشم
قربانی : خوب خداحافظ
: خداحافظ ، بازم ممنون
ابد : خداحافظ
قربانی رفت
ابد : این اینجا چکار می کرد
: من اینجا منتظرت بودم ، اومد سلام کرد
ابد : این دریا چه غلطی کرده
: بهتر بهش بگی
ابد : خودت بگو
: من بگم ناراحت میشه
ابد : من بگم ناراحت نمیشه
: نه
ابد : عجب
: حالا بیا بریم
رفتیم داخل مغازه : سلام خسته نباشید
پسر به من نگاهی کرد : امرتون
عکس قربانی رو در آوردم : شما ایشون می شناسید
پسر به عکس نگاهی کرد : آره ، مشتری ما بود
: می دونید که فوت کردند
آقای قربانی از شما قبل از فوتشون یخ نخریدند
پسر با تعجب به من نگاهی کرد : یادم نیست ، بزارید از برادرم سوال کنم
رفت با یک پسر دیگه اومد : این خانم یم پرسند آقای قربانی قبل از فوتش از ما یخ خریده بوده
پسر چطور خانم مگه یخ ایرادی داشته
: نه ، نه . می خواهم بدونم خیلی مهم
پسر : بزارید فکر کنم مال خیلی وقت پیش
کمی فکر کرد : چرا اومد دو قالب یخ خرید
عکسش و نشون دادم : همین دیگه
پسر نگاه کرد : اره خودش ، برام جالب بود دو تا قالب یخ بزرگ خریدند
: مطمئنید
پسر : آره ، خوب یادم ازشون پرسیدم می خواهی چکار ، گفت ماهی خرید می خواهد تیکه کن روی ماهی ها بزار . خودم براش بردم در خونه
: ممنون
ابد : یعنی چند روز قبل از فوتشون دیگه
پسر : آره ، بهم سفارش داده بود بزارید داخل سفارش ها رو ببینم تاریخش و بهتون میگم
دفتری باز کرد شروع کرد به خوندن : اینهاش این ببینید دو قالب یخ بردم تاریخشم اینه
: می تونید از این یک کپی به من بدید
پسر : بله
ابد به من نگاهی کرد : مطمئنی
: آره
پسر رفت از دفتر یک گپی گرفت آورد
: خیلی لطف کردید
پسر : خواهش می کنم .
با ابد از مغازه اومدم بیرون : دادگاه بعدی کیه
ابد : هفته دیگه
: خوب حالا یک مدرک داریم
ابد : پس کار خودش بود
: آره
رفتیم دفتر : سلام عمو
عمو محمود : معلوم شما دو تا کجا بودید
ابد : صنم یک چیز جالب پیدا کرده
عمو محمود : بیاین بشینید بگم
همه نشستیم : کار خود قربانی بوده
عمو محمود : یعنی پسرش
: نه خودکشی کرده
عمو محمود : امکان نداره
: چرا دار ، ببین از مغازه دو قالب یخ خریده برای همین فرش خیس بوده برای همین بعد از سه روز فرش هنوز خیس بوده
عمو محمود : چرا این کار و کرده
: چراش و نمی دونم ولی فکر می کنم می خواست عباسی رو محکوم نشون بده
عمو محمود : مغازه داره میاد شهادت بده
ابد : در این مورد حرف نزدیم فقط یک کپی از دفتر سفارشاتش گرفتیم .
عمو محمود : خیلی عالی بود ، آفرین
---
یک هفته گذشت امروز قرار منم برم دادگاه ، دلم می خواست از نزدیک ببینم چی پیش میاد .
: پس قاضی کی میاد
ابد : صبور باش میاد دیگه
قاضی اومد به احترامش بلند شدیم .
قاضی : خوب آقای عبدی گفتید مدرک جدیدی دارید
عمو محمود : بله اول می خواهم از آقای قربانی چند تا سوال بکنم
همایون اومد
عمو محمود : پدرتون ماهی می فروختند
همایون : خیر پدر من تجار پارچه بودند
عمو محمود : قبل از فوتشون برای خونه ماهی خرید کرده بودند
همایون : نه
عمو محمود : مطمئنید
همایون : این چه سوال هایی
قاضی : لطفاً جواب بدید آقای قربانی
عمو محمود : مطمئنید
همایون : بله ، پدرم از ماهی خیلی بدشون می اومد
عمو محمود : ممنون از کمکتون
همایون رفت نشست
عمو محمود : می خواهم آقای سارینی بیان
همون پسر یخ فروش اومد
عمو محمود : آقای سارینی شما در روز فوت آقای قربانی برای ایشون یخ بردید
سارینی : بله دو قالب یخ
عمو محمود : اینشون حالت طبیعی داشتند
وکیل همایون : اعتراض دارم
قاضی : آقای عبدی ادامه بدید
عمو محمود : جواب من و بدید آقای سارینی
سارینی : خیلی عجله داشتند ، ازشون پرسیدم این یخ ها رو می خواهند چکار کنند گفتند مایه خریدند می خواهن روی ماهی ها بزارند که خراب نشه
عمو محمود : دیگه هیچی به شما نگفتند
سارینی : نه
عمو محمود : یخ هار و کجا گذاشتید
سارینی : بهش کمک کردم برد داخل خونه تو طبقه دوم
عمو محمود : اونجا چیز عجبی ندید
سارینی : نه فقط یخ ها رو گذاشتیم روی فرش همین
عمو محمود : ممنون
سارینی رفت نشست عمو محمود : آقای قاضی من دادگاه گذشته گفتم نمیشه یک نفر بدون هیچ تلاشی اجازه بده کسی براش طناب دار آویز کنه و اون و دار بزنه و حالا این یخ ها ، طبق گزارش ، فرش مرطوب بوده . بعد گذشت سه روز اگه آب بوده باید خشک می شده ولی یخ تا خودش آب شده زمان برده برای همین فرش مرطوب بوده
قاضی : نیاز به تحقیق بیشتری داره
وکیل همایون : چه معلوم دفتر ایشون دست کاری نشده باشه
عمو محمود : میشه آزمایش کرد
قاضی : بله همه این کارها انجام میشه تا مشخص بشه
دادگاه تموم شد ، برگشتیم دفتر
خوب تا اینجا که موفق شدیم
ابد : وکیل همایون زیاد خوشش نیومد
عمو محمود : حق دار تا حالا برد با اون بوده
دریا : چی شد
ابد : هیچی بادی منتظر تحقیق دادگاه باشیم
عمو محمود رفت توی اتاقش ، آروم به ابد : بهش گفتی با قربانی تماس نگیره
ابد : اوه یادم رفت الآن میرم بهش میگم
ابد رفت ، یک دفعه صدای دریا بلندش د : تو داری دروغ میگی چرا به خودم نگفت
عمو محمود : از اتاقش اومد بیرون رفت توی اتاق ابد : چه خبر
صدای ابد اومد : آقای قربانی به من گفتند به دریا بگم دیگه باهاش تماس نگیره ، و گرنه ازش شکایت می کنند .
عمو محمود : برای چی تماس می گرفتی
دریا : خوب می خواستم برم محل قتل و ببینم
عمو محمود : من فکر کردم اون روز شوخی کردی ، تو حق نداشتی این کار و بکنی
دریا : چطور صنم انجام داد ایراد نداشت
عمو محمود : ببین صنم یک بار ازش درخواست کرد نه چند بار ، پس دیگه حق نداری باهاش تماس بگیری
دریا از اتاق اومد بیرون پشت میزش نشست سرش و گذاشت روی میز به روی خودم نیاوردم به من چه ربطی داشت که همایون به اون اجازه نداده بود .
صدای تلفن بلند ، ابد گوشی رو برداشت شروع کرد حرف زدن : صنم با تو کار دارند
: کیه
ابد : قربانی
به عمو محمود نگاه کردم ، گوشی رو برداشتم : سلام آقای قربانی
قربانی : سلام ، چطور متوجه شدید پدرم این کار و کرده
: چه کاری ؟
قربانی : یخ
: یک حدس
قربانی : هنوز باورم نمیشه پدرم دست به خودکشی زده باشه ، ممکنه کس دیگه ای
: آقای قربانی آخ هر کسی باشه شما خودتون توی خونه باشید و یک نفر بیاد تو خونه اجازه می دید براتون طناب دار و مهیا کنه
قربانی : نه ، من باید برم ، خداحافظ
گوش رو گذاشتم
عمو محمود : معلوم خیلی شوکه شده
: آره ، باورش نمیشه
عمو محمود : ولی ایده ات خیلی جالب بود .
---
سه هفته گذشت ، آقای عباسی تبرئه شد . و حکم به خودکشی آقای قربانی داده شد .
عمو محمود : خوب امروز ناهار مهمون من
براش دست زدیم
عمو محمود : : این دست زدن ها باید برای تو باشه
: مهم صحبت کردن توی دادگاه بود
ابد : اره موافقم
در دفتر باز شد آقای عباسی همراه همسرش اومدند با یک سبد گل و شیرینی
: تبریک میگم آقای عباسی
همسرش شروع کرد به گریه کردند : ممنونم شما جون همسر من و نجات دادید
عمو محمود : خواست خدا بوده
عباسی : تلاش شما هم بوده واقعاً ممنونم
اون ها رفتند توی دفتر عمو محمود ، ما هم توی اتاق ابد رفتیم . دریا براشون چای برد اومد اونجا نشست دیگه زیاد حرف نمی زد
ابد : خوب دریا کی ناهاری که باختی میدی
دریا : من اون و قبول ندارم
ابد : معلوم بود نمیدی
دریا : به من نگفت دیگه زنگ نزنم
ابد : می خواهی زنگ بزن ، هر وقت نامه شکایتش رسید به ما ناهار بده
: ابد اذیت نکن
دریا با عصبانیت بلند شد : تو چی فکر می کنی ، فکر می کنی با خوشگلیت می تونی همه رو سمت خودت بکشی ، معلوم نیست چی بهش گفتی که راضی شده تو بری اونجا رو ببینی
: دریا درست حرف بزن
دریا : همینی که هست
ابد : ببین دریا من اونجا بودم اون فقط محترمانه خواهش کرد
دریا : تو من می شناسی یا صنم رو که چند ماه اومده اینجا
ابد : اون و بهتر از تو میشناسم ، مشکلت حل شد
: بچه ها یواش تر
دریا با عصبانیت رفت بیرون
ابد : احمق
مهمون های عمو محمود رفتند : چرا داد و بیداد راه انداخته بودید
دریا : آقای عبدی من دیگه نمی تونم اینجا کار کنم
عمو محمود : چرا چی شده ؟
ابد : به درک که نمی تونی ، استعفا تو بده برو
عمو محمود : ابد
ابد : کسی که بی ادب هر چی به دهنش میاد میگه باید اینطوری هم بشنوه
عمو محمود : چی شده ؟
دریا : من فقط ناراحتم
عمو محمود : برای چی ؟
دریا : هیچی
عمو محمود : اون همه سر و صدا برای هیچی
دریا با عصبانیت : قربانی از من شکایت کرده
دهن من و ابد باز موند
عمو محمود : بهش زنگ زدی
دریا شروع کرد گریه کردن
عمو محمود سرش و تکون داد : مگه نگفتم حق نداری بهش زنگ بزنی
دریا : می خواستم
عمو محمود : خراب کردی دریا ، از تو انتظار نداشتم
دریا : می خواستم بدونم چرا به صنم اجازه داده ولی به من اجازه نداد
عمو محمود : از اون خوشش اومده از تو خوشش نیومده ، مگه به ابد اجازه داد یا به من
ابد : حالا باید چکار کنیم
عمو محمود : بهتر با قربانی حرف بزنیم ، تا از شکایتش صرف نظر کنه .
من رفتم توی اتاق ، ابد اومد : صنم کار تو
: من دخالت نمی کنم
ابد : دریا همکار ماست
: به من ربطی نداره ، کسی که هر چی از دهنش در میاد به دیگران نسبت میده بد نیست یک بار گوش مالی بشه
ابد : بد نشو صنم ، معلوم که همایون از تو خوشش اومده
: پرونده تموم شده منم دیگه باهاش کاری ندارم
ابد رفت بیرون ، منم روی میزم و مرتب کردم
عمو محمود در زد اومد داخل : صنم
: عمو محمود من هیچ کاری براش نمی کنم
عمو محمود : می دونم چی گفت ولی همین یک بار
: نمی تونم ، من دیگه با همایون کاری ندارم . پرونده تموم شده
عمو محمود : به خاطر ابد
: چرا باید به خاطر ابد کاری بکنم
عمو محمود : چون اون دریا رو دوست داره
: اصلاً این طور نیست
عمو محمود : تو از کجا می دونی ؟
پسر : آره بابا ، آقای قربانی یکی از مشتری های این مغازه از ما خرید می کرد خانواده اشم هنوز از ما خرید می کنند