دل مـــــــــــــن
یــــه خــــواهـــــــــــــــش
دیـگـــــــــه نــخــــــواهـــــــــــش
عکسهای خلاقیت های جالب و دیدنی که میدونم همچین عکسهای ندیده اید
تابحال خیلی جالب هستن حتما ببینید همه رو
بقیه در ادامه مطلب
باید عبور کرد . . .
در دل شب .
بر جنگل یخ زده . .
سکوت سرمای تاریک . .
انجماد درختان ساکن .
قلبهای باز ایستاده از سفر . .
و بر جاده بی انتها . .
مانده رد پایی خشک زده . .
در وزش بی وقفه ی باد . .
پیچیده زوزه ی گرگها . . .
دندانهای خنجر کشیده ی خشم . .
نمایان از دور دستها . .
نگاه بی رحم شکارچی شب . .
از جغد پیر تاریک درخت . .
دامهای چیده شده بر گذر . .
از شکارچیان ماهر جنگل . .
باید که بگذرد . . .
سنجاب عشق این سفر .
تا که در پس این سرمای بلند . .
رسد نوری ز آفتاب قشنگ .
بسته بر چشم جغد نهد .
گرگها را روانه سوراخ کند .
و جان تازه ای می بخشد .
بر هست و بود این جنگل . . .
اما دام صیادان راه . . .
وای از این انسان آدم نما . . .
درباره : عاشقانه جدید ,رمان جدید فریاد دلم اینم بگم اقا و یا خانمی که داری این رمان رو میخونی واقعا رومان جالب است
اگه دوست داری جدیدترین رمان رو به سفارش خوذت بزارم کافیه شماره
خودتو بزاری قسمت نظرات تا از جدیدترین رمان ها باخبر باشی اینم فصل 9 این رمان است
شب خوبی بود . زیاد با امیرحسین برخورد نداشتم یعنی سعی میکردم حتی نگاهم بهش نیفته میترسیدم هم از احساس خودم هم از برخورد اون !
اون شب بیشتر از هر وقتی میتن رو دوست داشتم . همش چسبیده بود به من ... راستش حالا که خودم مشکلم برطرف شده بود با دیدن متین بیشتر دلم میگرفت
وقتی نگاه چشمای قشنگش رو که با گنگی به همه نگاه میکرد رو میدیدم دلم میخواست تا قدرتشو داشتم و براش کاری میکردمhttp://masoud293.ir/
دوست نداشتم به این فکر کنم که باید تمام عمرش رو تو سکوت و تنهایی سپری کنه ..
هر وقت رد نگاه مریم رو دنبال میکردم میدیدم که به عسل خیره شده و از حرف زدنش یه لبخند کوچیک نشسته روی لبش و یه عالمه غصه تو چشماش خونه کرده ...
شاید اونجا تو اون جمع کسی به این چیزا زیاد دقت نمیکرد اما من همه شب دلم پیش متین و مریم و مهرداد بود .. و همه اونهایی که مثل متین و چند روز پیش خودم بودند !
حالا که سالم شده بودم انگار دیدم عوض شده بود ... انگار منم ناخواسته درگیر یه حس ترحم شده بودم
حالا هرچقدرم حسهای دیگه رو میاوردم وسط بازم ترحم بیشتر بود ...
و اون شب درک کردم معنی نگاه اطرافیانم رو وقتی نمیتونستم جواب سوالاشون رو بدم ... وقتی نگاهشون رنگ دلسوزی میگرفت و من چقدر از این نگاه ها بدم میومد
می گویند آخر هر خنده گریه
است،بهانه ای جور کن بخندم........بغضم عجیب
گرفته است....
داستان خانم منشی و خواهرش دکتر داستان بسیار جالب باحالی است که اماده کردیم و
برای شما گذاشته ایم امیداورم خوشتون بیاد نظر یادتنو نره
صدای زنگ تلفن روی میز منشی مطب هر روز به صدا درمیآمد اما در میان این همه بیماری که برای گرفتن وقت با مطب تماس میگرفتند زن ناشناسی بود که ادعایی عجیب داشت و میگفت از راز پنهانی خبر دارد که افشای آن برای آقای دکتر دردسرساز است. منشی جوان که از تماسهای زن ناشناس خسته شده و احساس خطر میکرد تصمیم گرفت موضوع را با دکتری که پیش وی کار میکند در میان بگذارد.
به گزارش وطن امروز، «آرمین» پزشک 49 سالهای که سالها در خارج از کشور زندگی کرده است وقتی ماجرای تماسهای زن ناشناس را شنید تصمیم گرفت خودش با وی صحبت کند.
آرمین که دلهره عجیبی داشت در انتظار تماس زن ناشناس بود تا اینکه موبایلش به صدا درآمد و زن ناشناس که صدای جوانی داشت ادعا کرد از راز پنهان زن و بچه پنهانیاش در آلمان خبر دارد و میداند افشای این راز زندگی آرمین را خراب خواهد کرد و پس از چند لحظه سکوت گوشی را قطع کرد.
دکتر وقتی این ادعاها
بقیه را در ادامه مطلب ببینید
جدیدترین اس ام اس ها با موضوع خدا رئ گذاشته ایم امروز
اس ام اس معنوی با موضوع خدا در مهر ۹۲
.
خدا تلفن ندارد ، اما من با او صحبت میکنم
فیسبوک ندارد ، اما من دوست او هستم
توییتر ندارد ، اما من او را دنبال میکنم . . .
.
.
با خدا دعوا کردم باهم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوسم نداره
رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد
صبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد . . .
.
.
تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم ، نه خوشی ها را
زیرا خوشی آن است که تو می خواهی
و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد