قالب و افزونه وردپرس

جدیدترین رمان ها - 2

اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
اخبار
اخبار سیستان
اخبار گوشی
اخبار سینما و بازیگران
خبر مهم
قیمت ماشین
گالری عکس
بازیگران
عکس عاشقانه
عکس ماشین
ترول جدید
عکس خنده دار
لباس عروس
لباس خواب
عکس حیوانات
مدل مانتو
فوتبالی
شال روسری
لباس مجلسی
کارت پستال
خوانندگان
لباس جدید
مدل کت دامن
مدل کفش زنانه
مدل کت شلوار
مدل تاپ مجلسی
عکس کارتونی
عکس جدید
لباس نوزاد پسرانه
لباس نوزاد دخترانه
کت تک دخترانه
مدل مو
مدل انگشتر
مدل شلوار لی مردانه
مدل کیف پسرانه
مدل کیف دخترانه
کد پیشواز
کد پیشواز همراه اول
کد پیشواز ایرانسل
کد پیشواز رایتل
پزشکی
بیماری
زیبای صورت
فناوری و ترفند
ترفند موبایل
ترفند کامپیوتر
لب تاپ
بیوگرافی
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی بازیگران زن
دانلود اهنگ
اهنگ غمگین
اهنگ مجلسی
نوحه
دانلود اهنگ جدید
فال
فال حافظ
فال انبیاء
فال تولد
مرکز دانلود
دانلود برنامه
بازی اندروید
بازي كامپيوتري
بازي اندرويد
فیلم ایرانی
مسابقات ورزشي
اس ام اس
خنده دار
حال گیری
تولد
روز مادر
روز پدر
روز زن
عاشقانه
اس ام اس به سلامتی
تبریکی
مناسبتی
اس ام اس تسلیت
اس ام اس رفاقتی
اشپزی
جدیدترین غذاها
انواع دسر
عاشقانه
عاشقانه جدید
رمان
جدیدترین رمان ها
دانلود رمان
رمان عاشقانه
داستان
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دارو های گیاهی
خواص روغن ها
خواص عرق ها
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی کت دامن های شیک جدید دخترانه مجلسی
روش نگهداری كاج مطبق روش نگهداری كاج مطبق
عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی عکس های جدید جالب باربد بابایی + بیوگرافی
اموزش کامل دیلیت اکانت تلگرام اموزش کامل دیلیت اکانت تلگرام
روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات روش ساخت ربات در پیام رسان سروش با استفاده از ربات
با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید با این روش با کبودی و سیاهی دور چشم خودخداحافظی کنید
زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است زمان واریز و برداشت یارانه نقدی آبان ماه 1397 کی است
دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر دانلود سریال خیلی قشنگ پوست شیر
کیست بارتولن مال چی است کیست بارتولن مال چی است
جدیدترین زندگینامه حسن ریوندی و همسرش + زندگی شخصی حسن ریوندی جدیدترین زندگینامه حسن ریوندی و همسرش + زندگی شخصی حسن ریوندی
عکس دیده نشده دونفره مارال و مونافرجاد عکس دیده نشده دونفره مارال و مونافرجاد
عکس های جدید و دیدنی  بازیگران با همسرانشان سال 98 عکس های جدید و دیدنی بازیگران با همسرانشان سال 98
جدیدترن روش های کاشت ناخن با طراحی جدیدترن روش های کاشت ناخن با طراحی
فال روز پنج شنبه 9 آذر 1397جدید فال روز پنج شنبه 9 آذر 1397جدید
روش جدید ساخت برچسب نام در اینستاگرام روش جدید ساخت برچسب نام در اینستاگرام
مدل شیک و پرطرفدار کت و کاپشن مردانه زمستانه جدید مدل شیک و پرطرفدار کت و کاپشن مردانه زمستانه جدید
روش صحیح بستن دستمال سر روش صحیح بستن دستمال سر
عکس جشن تقدیر از رتبه های برتر فولیتو عکس جشن تقدیر از رتبه های برتر فولیتو
جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار جشنواره بهاره هندوها تا آمادگی ها برای مراسم اسکار
خطای an error occurred در تلگرام از چیه خطای an error occurred در تلگرام از چیه
 قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه قسمت آخر سریال ترکی خواهران و برادران چی میشه
تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه تعداد طبیعی ریزش مو در روز چندتا باید باشه
چرا خانم ها زمان بارداری بد اخلاق میشوند چرا خانم ها زمان بارداری بد اخلاق میشوند
عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي عکس خانواده زن بچه پژمان بازغي
چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه چیکار باید کرد شیر مادر زیاد بشه
عکس جدید احمد مهرانفر و همسرش عکس جدید احمد مهرانفر و همسرش
چرا پسته گران شد چرا پسته گران شد
اموزش خصوصی کردن اینستاگرام اموزش خصوصی کردن اینستاگرام
مدل های خوشگل لباس مجلسی دخترانه مدل های خوشگل لباس مجلسی دخترانه
مدل های کفش بدون پاشنه زنانه مجلسی مدل های کفش بدون پاشنه زنانه مجلسی
زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019 زیباترین مدل تور سر عروس جدید و شیک 2019
با این روش در  تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید با این روش در تلگرام طلایی دو اکانت داشته باشید
عکس های جدید سیمگه خواننده محبوب ترک عکس های جدید سیمگه خواننده محبوب ترک
جالبترین عکس های نهال سلطانی جالبترین عکس های نهال سلطانی
جواب جواد نکونام به بیانیه باشگاه فولاد خوزستان جواب جواد نکونام به بیانیه باشگاه فولاد خوزستان
داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان داستان کوتاه و زیبای عشق بی پایان
عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران عکس امروز امین حیایی و جمعی از بازیگران
خواص جالب  روغن شتر مرغ حتما بخونید خواص جالب روغن شتر مرغ حتما بخونید
لیزر درمانی خانگی لیزر درمانی خانگی
زندگینامه کامل و جدید محسن ابراهیم زاده خواننده + زندگی شخصی و عکس زندگینامه کامل و جدید محسن ابراهیم زاده خواننده + زندگی شخصی و عکس
مدل های لباس امروزی کودک مدل های لباس امروزی کودک
سری جدید عکس های عاشقانه 97 سری جدید عکس های عاشقانه 97
عکس دیده نشده پریناز ایزدیار در نمایش بینوایان عکس دیده نشده پریناز ایزدیار در نمایش بینوایان
بهترین مدلهای لباس مجلسی بارداری بهترین مدلهای لباس مجلسی بارداری
اموزش درست کردن شربت هل اموزش درست کردن شربت هل
بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز بهترین روش پوشیدن شلوار جین در فصل پاییز
علت کم پشت شدن مو چیست علت کم پشت شدن مو چیست
نحوه فارسی کردن اینستاگرام بدون نیاز به نصب نسخه های غیررسمی نحوه فارسی کردن اینستاگرام بدون نیاز به نصب نسخه های غیررسمی
اموزش پیدا کردن گروه و جستجوی کانال اموزش پیدا کردن گروه و جستجوی کانال
 الناز محمدی فوری ازاد شد الناز محمدی فوری ازاد شد
آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 9592
کل نظرات : 1720
آمار کاربران
افراد آنلاین : 163
تعداد اعضا : 38

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 3,162
باردید دیروز : 1,370
ای پی امروز : 559
ای پی دیروز : 383
گوگل امروز : 4
گوگل دیروز : 15
بازدید هفته : 5,411
بازدید ماه : 35,197
بازدید سال : 387,812
بازدید کلی : 15,146,188
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
کتابی که بعد خواندن منفجر میشود عکس (1419)
عکسهای خالکوبی عجیب غریب رویه بدن انسان های عجیب غریب (1574)
عکس لو رفته از جیگرهای خوب و بامزه ایرانی (2361)
عکس جدید به دست رسیده از دختر و پسرای پولدار ایرانی (2871)
عکس کودکی مرتضی پاشایی (1424)
کفش 800 میلیونی رو ببینید عکس (1897)
این شاگرد رستوران همه رو شگفت زده کرد عکس (2194)
فکر نکنم همچین ماشین عروسی دیده باشید عکس (2035)
عکس لو رفته دختر پسر لخت لخت روی تخت (5454)
غیر قابل باوره جوان ترین پدر مادر ایرانی عکس (2041)
محاله اتو کردن سینه دخترا دیده باشید عکس (3135)
عمرا همچین کیس کامپیوتری دیده باشید عکس (1204)
بهتون قول میدم علی صادقی رو اینجوری ندیدن عکس (1915)
گران قیمت ترین ساندویچ دنیا رو ببینید عکس (1230)
کار خیلی بد این دختر دانشجو در خانه اش (2940)
عکسهای خوشگل ترین دختران جهان که تا بحال ندیدید (3083)
عمرا این نمونه ته ریش دیده باشید عکس (1496)
عکس باور نکردنی لیلا اوتادی بدون ارایش (2434)
محاله لیلا فروهر رو با این چهره دیده باشید + عکس (1965)
شگفت انگیزترین مدل مو دنیا عکس (1438)
عمرا سحر قریشی رو اینجور دیده باشید عکس (3032)
آرشیو لینک ها
جستجو

کدهای اختصاصی
تبلیغات

رمان جدید و خوانده نشده بگذار آمين دعايت باشم  آخر

رمان جدید و خوانده نشده بگذار آمين دعايت باشم  آخر

رمان جدید و خوانده نشده بگذار آمين دعايت باشم  آخر

و پریدم و اون بی خیال حرکات من باز دست دراز کرد و مچم رو کشید و روی تخت تنم رو به سمت خودش مایل کرد.
- بگیر بخواب هنوز زوده واسه بیدار شدن.
نگاه دور چرخوندم واینجا که...
- من اینجا چیکار میکنم؟
- بخواب آمین...خسته ام.
- وایسا ببینم...تو باز...نگو که باز منو دزدیدی.
- میدونم مسخره است که باید زن خودمو بدزدم.
- تیام............................................................

- جان دل تیام؟....بیا بخواب جون تیام.
- باز میخوای چه بلایی سرم بیاری؟
اخم کرد و تمام نگاه من به شش تیکه بودن بالاتنش بود و بس.
- حرف مفت بسه بیا بخواب...تا فردا قراره خیلی خسته بشیم.
- چی داری میگی؟ اصلامنو چطور آوردی؟
- وثوق آوردت.
- فکر میکردم وثوق طرف منه.
- طرف توئه...خونمو کرد تو شیشه تا آوردت.

http://masoud293.ir/
به مانتویی که روی کاناپه افتاده بود و از شدت چروکی نمیشد نگاش کرد چنگی زدم و اون با تفریح و دست زیر سر قلاب کردن منو با اون تاپ دکلته ی تنم برانداز میکرد.
- باید بیشتر به خودت برسی...وزن کم کردی.
دستگیره پایین بالا کردم و اون غلتی زد و گونه 

بقیه ادامه مطلب........



درباره : رمان , جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : دانلود رمان آمين دعايت باشم , قسمت اخر رمان آمين دعايت باشم , تمام قشمت های رمان آمين دعايت باشم , رمان جدید آمين دعايت باشم , آمين دعايت باشم رمان , داستان آمين دعايت باشم , رمان باحال آمين دعايت باشم , قسمت اول تا اخر رمان آمين دعايت باشم ,
بازدید : 330
تاریخ : شنبه 21 شهریور 1394 زمان : 23:22 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر

رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر

رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر

رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر  رمان جدید و جالب بخیه قسمت اخر

 

-باشه، بچه دار می شیم، قول میدم، زنم شو، قول میدم بچه دار بشیم
زبانم بند آمده بود. گفته بود بچه دار می شویم. یک لحظه از ذهنم گذشت که دختر من و عماد چه شکلی می شد؟ دخترک تپل و سبزه با موهای فر فری. با کش صورتی موهایش را می بستم. با دو دندان تازه بیرون آمده و پلاک طلا دور مچ تپلش. بی اختیار لبخند زدم. عماد سری تکان داد:
-ها؟ قبوله؟ با من ازدواج می کنی؟
دوباره از هپروت بیرون آمدم، با او ازدواج می کردم؟ بعد تکلیف ساشا چه می شد؟................................................

سر چرخاندم و به ساشا زل زدم که خودش را خم کرده بود و سرفه می کرد. طنین بالای سرش ایستاده بود و ناحن می جوید. با خودم فکر کردم که عماد راست می گفت، ساشا حتی یک مشت هم زیر چانه اش نکوبید، توان دفاع از خودش را نداشت. تنم مور مور شد، دوباره دو دل شده بودم، دوباره بین عماد و ساشا مانده بودم. اینها نشانه ی دیوانگی بود دیگر؟
بی هوا دستانم را بلند کردم تا لای موهایم ببرم و بکشم که درد کفتم امانم را برید، عماد نیم خیز شد:
-چی شد؟ درد داری؟
یادم آمد دست گل خودش بود، خودش مرا پرت کرد سمت دیوار، خودش کوبید زیر گوشم، دیگر این نگرانی برای چه بود؟ به ساشا نگاه کردم که کف هر دو دستش را گذاشته بود روی زمین و همچنان سرفه می کرد. لجم گرفت، دلم خواست تلافی بی دست و پایی اش را بر سر عماد خالی کنم، با نفرت گفتم:
-تو زدی ناکارم کردی، توی بی وجود سرویسم کردی، فکر کنم کتفم در رفته،
کم کم داشتم اوج می گرفتم، دهانم داشت برای به فحش کشیدنش باز می شد که صدایش میان فریادهایم به گوش رسید

-غلط کردم

ادامه مطلب بروید..............



درباره : جدیدترین رمان ها , رمان عاشقانه ,
برچسب ها : دانولد بخیه , رمان بخیه , رمان جالب بخیه , بخیه , بخیه رمان , داستان بخیه , داستنا جدید بخیه , دانولد داستان , سایت رمان , وبلاگ رمان , قسمت اول رمان بخیه , قسمت اخر رمان بخیه , تمام قسمت های رمان بخیه , رمان خوب , قسمت 12 رمان بخیه ,
بازدید : 531
تاریخ : چهارشنبه 11 شهریور 1394 زمان : 14:42 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید و جالب خواندنی آغوش مهربانی قسمت آخر

رمان واقعا جدید و جالب خواندنی آغوش مهربانی قسمت آخر

رمان واقعا جدید و جالب خواندنی آغوش مهربانی قسمت آخر

از یه طرف دوستش دارم... از یه طرف نمیتونم به این راحتی ازش بگذرم... در مورد شهناز یه جورایی قانع شدم بالاخره هر کسی دوست داره خودش همسر آیندشو انتخاب کنه و ماکان هم مثله همه ی آدما حق انتخاب داره... و مهمتر از همه ماکان از اول به همه گفته بود که شهناز رو دوست نداره هر چند اشتباه کرد که اون طور که باید و شاید جلوی پدر و دائیش واینستاد و مقاومت نکرد ولی باز دلیل نمیشه که تا آخر عمر تاوان این کارشو پس بده و به یه ازدواج اجباری تن بده... با حرفایی که از ماکان شنیدم بهش حق میدم که شهناز رو انتخاب نکنه شاید اگه من هم جای ماکان بودم و کسی ادعای دوست داشتنم رو میکرد و بعد بهم خیانت میکرد ازش متنفر میشدم بماند که ماکان از اول هم دل خوشی از شهناز نداشت...........

دیدن ماکان و شهناز و اون بوسه ولی فرق من و ماکان تو این بود که من ماکان رو دوست داشتمو با دیدن اون صحنه داغون شدم ولی ماکان شهناز رو دوست نداشت... بعضی موقع بخشیدن خیلی سخته... از اون آدما نیستم که یه بخشش زبونی بگم... یا از ته دل میبخشمو سعی میکنم دیگه به روی طرف نیارم یا کلا نمیبخشمو بی تفاوت از کنارش رد میشم... با صدای من از فکر بیرون میام
ماکان دوباره به جلد جدی خودش برمیگرده و با تحکم میگه: میتونی بری... فقط زیاد منتظرم نذار
بعد از گفتن این حرف دوباره پشتش رو به من میکنه و از پنجره به بیرون نگاه میکنه... نمیدونم به چی فکر میکنه ولی از یه چیز مطمئنم دل اونم امشب مثله دل من گرفته... 
بدون هیچ حرفی نگامو ازش میگیرم... چند قدم عقب عقب میرمو بعد برمیگردمو به سمت در حرکت میکنم... در رو باز میکنمو از اتاق خارج میشم... دلم میخواد با یکی حرف بزنم... ایکاش مامانم زنده بود... اگه زنده بود الان کمکم میکرد... الان سرمو میذاشتم رو شونه شو تا میتونستم گریه میکردم... الان دلم مامانمو میخواد... آغوشش رو میخواد... نوازشهاشو میخواد... نصیحتهاشو میخواد... ایکاش  بقیه رذا ادامه مطلب ببینید.........

 



درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : آغوش مهربانی رمان , داستان آغوش مهربانی , رمان جالب آغوش مهربانی , رمان قشنگ آغوش مهربانی , آغوش مهربانی داستان , قسمت اخر رمان آغوش مهربانی , تمام قسمت های رمان آغوش مهربانی , قمست اخر آغوش مهربانی , قسمت اول آغوش مهربانی , نویسنده رمان آغوش مهربانی , فقط رمان , داستان ورمان ,
بازدید : 300
تاریخ : پنجشنبه 05 شهریور 1394 زمان : 15:52 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر   رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر

رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر

رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر

رمان جدید و خواندنی پوکر قسمت اخر

مامو زودتر از کاوه از اتاق بیرون میاد و زن کنار دستم رو به اسم کژال صدا میزنه . زن همراه مامو به اتاق میره . حالا هر سه توی اتاقن و من تنها موندم .
دوباره دور تا دور خونه رو نگاه میکنم . یه خونه ی کوچیک ، بیرون از روستا ست . کف خونه با فرش پوشیده شده و غیر از بخاری و پشتی ها ، فقط چند دست رختخواب که مرتب یه گوشه چیده شدن فضای اتاق رو پر کرده . یه میز چوبی گوشه ی بالایی اتاق هست که روش یه دستگاه پخش قدیمی قرار گرفته و کنارش یه سری نوار است ......................................................................

حالا که کاوه کنارم نیست سرما رو بیشتر حس میکنم . موهای تنم راست میشن و توی خودم مچاله میشم . دلم میخواد برم و شعله ی بخاری نفتی رو بالا بکشم اما سر جام می مونم و بی تاب ، ننو وار خودم رو تکون میدم .

http://masoud293.ir/
وقتی این بار در باز میشه و مامو عصازنان بیرون میاد و به زور کمرش رو عقب میده ، بی اختیار من هم از جا بلند میشم و می ایستم . دوباره دست هام رو درهم گره میکنم و قدمی به جلو برمیدارم . پشت سر مامو کژال و کاوه از اتاق بیرون میزنن . نگاهم به کاوه می چسبه و با پاهام برای پیش نرفتن می جنگم . 
مامو نیم چرخی میزنه و با غضب به کاوه اشاره ای میکنه . کاوه سر فرود میاره و کمی عقب میکشه تا از دیدرس مامو خارج شه . بعد هم انگشت اشاره اش رو به نشونه ی سکوت به بینیش نزدیک میکنه تا بهم سفارش کنه ، حرفی خلاف خواسته های مامو به زبون نیارم . دست آخر چشمکی ضمیمه ی کارش میکنه و از خونه خارج میشه . نگاهم ، روحم ، ضربان قلبم ، همه پا به پاش میدون و از در 
ورودی بیرون میرن اما جسمم این بار رو به حرفش گوش میکنه و ثابت می مونه .

- بیا این جا دختر جان 

ادامه مطلب بروید............



درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : وبلاگ رمان , سایت رمان , رمان های عاشقانه , خرید رمان , قسمت اول رمان پوکر , تمام قسمت های رمان پوکر , قسمت اول تا اخر رمان پوکر , پوکر رمان , دانلود رمان صوتی , رمان صوتی پوکر , رمان دانلود , نویسنده رمان پوکر کیه ,
بازدید : 727
تاریخ : پنجشنبه 05 شهریور 1394 زمان : 0:18 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان خیلی قشنگ و جالب ازدواج به سبک کنکوری قسمت آخر

رمان خیلی قشنگ و جالب ازدواج به سبک کنکوری قسمت آخر

http://masoud293.ir/

از مطب دکتر بیرون اومدم. خدا رو شکر وضعیتم خوب بود و جای نگرانی نبود. با به صدا در اومدن زنگ گوشیم و افتادن اسم پدرجون بی حوصله گوشی رو جواب دادم:
-سلام پدرجون
پدرجون: سلام عزیزم خوبی؟
-پدرجون چه خوبی؟ به نظرتون الان حال من باید چطوری باشه؟
پدرجون: عزیزم اونطوری که تو فکر می کنی نیست...حرف من رو که قبول داری؟
-آره قبول دارم اما..........

پدرجون: اما چی؟ من با آریان صحبت کردم. اون سیما رو استخدام کرده چون از شوهرش جدا شده و باید خرجش رو در می آورده. می دونم کارش اشتباه بوده که به تو نگفته اما من پسرم رو خوب میشناسم. خیانت تو کارش نیست.
نمی خواستم بگم تو چه وضعی دیدمشون واسه همین فقط گفتم:
-پدرجون من یکم وقت می خوام تا آروم شم.
پدرجون: اینطوری نمیشه. دیشب تا صبح آریان تمام هتل ها و مسافرخونه های شهر رو دنبال تو گشته دختر...منم پدرشم دلم نمیاد بچه ام رو انقدر بی تاب ببینم.
وای خدا این مرد اصلاً به فکر من نبود.
http://masoud293.ir/سریع گفتم:
-شما واقعاً حق رو به اون می دید؟ شما جای من اگه ...اگه می دید سیما آویزون آریان و صدای خنده شون کل آموزشگاه رو برداشته چیکار می کردید؟ هان؟
پدرجون: مطمئنی؟ خودت دیدی؟
با بغض گفتم:
-آره پدرجون با چشمای خودم 
ادامه مطلب بروید.........


درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : رمان مخوام , رمان ازدواج به سبک کنکوری رو میخوام , رمان جدید ازدواج به سبک کنکوری , رمان عاشقانه ازدواج به سبک کنکوری , دانلود رمان , رمان ازدواج به سبک کنکوری جدید , اخرین قسمت رمان , قسمت های رمان ذازدواج به سبک کنکوری , قسمت اول ازدواج به سبک کنکوری , ازدواج به سبک کنکوری کی نوشته , اسم نویسنده رمان ازدواج به سبک کنکوری , نویسنده رمان ازدواج به سبک کنکوری کیه ,
بازدید : 421
تاریخ : سه شنبه 03 شهریور 1394 زمان : 13:31 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید و خوانده نشده دل بند زده قسمت هفدهم آخر

رمان واقعا جدید و خوانده نشده دل بند زده قسمت هفدهم آخر

رمان واقعا جدید و خوانده نشده دل بند زده قسمت هفدهم آخر

کارم شده بود فکر کردن به بهرام و حرفش.اگه بگم تا مرز دیونگی رفتم دروغ نگفتم.
ستاره عادت داشت بعد از نهار بخوابه منم از فرصت استفاده کردم و از ویلا زدم بیرون و رفتم کنار دریا.طرفای ظهر بود و هوا رو به گرمی میرفت.
روی تخته سنگی نشستم و به دریا چشم دوختم.آرامشی که الان داشتم و حاضر نبودم با چیزی عوضش کنم.
نفس عمیقی کشیدم و با یه تکه چوب روی شن ها نقش کشیدم.به خودم فکر کردم.اینکه چطور اتفاق افتاد.چطور به بهرام دل بستم.من که با خودم عهد کرده بودم بعد از علی به هیچ مرد دیگه ای فکر نکنم.!.....................................

اما به جاش با مردی آشنا شدم که هم توی زندگیش سختی کشیده هم بازیگوش بوده.
و من تحمل همچین چیزایی رو نداشتم.ولی عاشق شده بودم و دست خودمم نبوده.
بهرام جایگاه بالایی توی زندگیم داره.دوستش دارم و دست خودمم نیست ولی دلمو شکست.شاید به قول ستاره باید میذاشتم برام توضیح بده ولی همین که اسم اون دختره رو آورد دیگه چیزی نشنیدم.
حسادت دخترانه ام کار دستم داده بود و دیگه راه برگشتی نداشتم.
-بازم رفتی تو فکر؟
سرمو برگردوندم و به ستاره نگاه کردم.نیمچه لبخندی زدم
-چکار کنم پس؟
-آخرش دیونه میشی ها.از من گفتن بود!
-زر نزن ستاره.به جاش بگو چکار کنم.
-حرف خواهر من حرف
-یعنی زنگ بزنم بهش؟
-اوهوم
-اصلا و ابدا
-ولی اینطوری که نمیشه.بلاخره باید از یه جایی شروع بشه
-من نمیتونم باهاش رو

بقیه ادامه مطلب...............



درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : رمان باحال دل بند زده , داستان دل بند زده , مران میخوام , داستنا میخوام , رمان خفن دل بند زده , رمان جدید دل بند زده , دل بند زده رمان , نویسنده رمان دل بند زده , داستنا رمان دل بند زده چیه , رمان دخترانه ,
بازدید : 280
تاریخ : یکشنبه 25 مرداد 1394 زمان : 14:49 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید پدر خوب قسمت آخر

رمان واقعا جدید پدر خوب قسمت آخر

رمان واقعا جدید پدر خوب قسمت آخر

صورتشو ماچیدم وگفتم: بیخیال هما جون... من الان دربست نوکر تو و دخترتم. اون ابراهیمم ولش کن... بذار واسه خودش خوش باشه...
و همون لحظه صدای بابا بلند شد که گفت: مهمون نمیخوای تی تی؟
لبخندی زدم وبابا گفت: دختر این در و قفل کن...
منظورش در ورودی بود... لبخند کجی زدم وگفتم: اووو.... شما همین طبقه ی بالا هستین دیگه...
بابا سری تکون داد وگفت:چاییت به راهه؟........................

-بله...
و بابا رو به هما گفت: هما بیا یه چایی به من بده..
هما سریع خواست بلند بشه که دستشو گرفتم وگفتم: اولا که شما اومدی خونه ی من ، من باید پذیرایی کنم ولی بابا خودتون زحمت بکشید چایی بریزید ... من خستم بوتیک خیلی شلوغ بود... ریختید برای ما هم بریزید.
بابا چشم غره ای بهم رفت و در و بست...
هما زد تو صورتش وگفت: اوا خاک برسرم...
خندیدم وگفتم: بیخیال بابا. تو فعلا پادشاهی کن... تازه میخوام بگم فردا نهار کبابم بزنه واسمون...
هما خندید و گفت:بعید میدونم... حتی همین الان چایی بریزه...
همون لحظه تقه ای به در خورد و بابا بلند گفت: تی تی بیا سینی وازدستم بگیر...
با خنده چشم وابرویی به دهن باز وچشمهای گرد شده ی هما رفتم و در وباز کردم وسینی و از بابا گرفتم.
بابا لبخندی به من و هما زدوبا 

ادامه مطلب بروید..........



درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : داستان پدر خوب , رمان پدر خوب , رمان جدید پدر خوب , رمان قشنگ , دانلود پدر خوب , رمان جالب , .دانلود انواع رمان , نویسنده رمان پدر خوب , پدر خوب داستان , رمانم میخوام , قسمت رمان , رمان زیبا ,
بازدید : 492
تاریخ : جمعه 23 مرداد 1394 زمان : 14:44 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان واقعا جدید و قابل خواندن سرنوشت نمیشی قسمت آخر

رمان واقعا جدید و قابل خواندن سرنوشت نمیشی قسمت آخر

رمان واقعا جدید و قابل خواندن سرنوشت نمیشی قسمت آخر

رمان واقعا جدید و قابل خواندن سرنوشت نمیشی قسمت آخر

http://masoud293.ir/

الناز به پهلوم زدو آروم تو گوشم گفت: خودتو سبك نكن نمي شناستت... يه كاري نكن ضايعت كنه...
سرمو تكون دادم ولي لبخند رو لبام از بين نمي رفت. وقتي راه افتاديم از آيينه ماشين زل زده بودم بهش و حتي يه لحظه هم دست بردار نبودم خيلي سخت بود كه بعد از يكسال دوري، عشقتو ببيني و نتوني هيچ كاري بكني يا حرفي بزني. تو حال و هواي چشم چروني بودم كه اميد خيلي جدي و سرد به الناز گفت: خانم ميشه آيينه رو به يه سمت ديگه بچرخونيد؟..........

الناز گفت: براي چي؟
-يا حداقل به اين خانم بگين انقدر بهم زل نزنه...معذب ميشم
الناز چپ چپ بهم نگاه كرد و اميد ادامه داد: مي دونم قبلا نامزدم بودند ولي من الان هيچي يادم نمياد... از حلقه تو دستم مي دونستم ازدواج كردم يا نامزد دارم ولي منو ببخشيد هيچ حسي ندارم... چون هيچي يادم نمياد... خيلي دوست دارم حافظم برگرده و همه چي يادم بياد ولي دست خودم نيست.
از حرفش دلم شكست. مي دونستم اميد اون آدم سابق نيست ولي نه تا اين حد. نگاهمو انداختم پايين و ديگه بهش نگاه نكردم. ترجيح دادم فعلا با خاطراتش خوش باشم تا با خودش كه هيچي يادش نمياد.
وقتي رسيديم تهران، نيما و مامان با ديدن اميد از تعجب و خوشحالي مثه خودم شده بودند ولي اميد خونسردِ خونسرد بود، فقط يه سلام داد و سكوت كرد. نگاهش سردِ سرد بود مثه يه ربات
همون شب شناسنامه و كارت ملي باطل شدشو بهش دادم. با اين كه يه ذره بهش ثابت شده بود ولي بازم شك داشت. توي مداركش يه كارت اهدا خون هم بود كه مي تونست كامل بهش ثابت كنه كه خودِ اميده
فردا صبح رفتيم آزمايشگاه براي تعيين گروه خونيش كه ببينيم با كارتش يكيه يا نه . وقتي جوابو گرفتيم و گروه خونيش يكي دراومد ديگه باور كرد كه اميده و چيزايي كه ما ميگيم راسته... تازه بعدش عكسا و فيلماي نامزدي رو بهش نشون دادم. ديگه باور كرده بود ولي هنوزم حافظش همون بود.
چهار ماه گذشت. بهار رسيد ولي اميد رفتارش باهام همون جور مثه قبل بود، سرد سرد... مثه يه غريبه... حالا كه باورش شده بود من نامزدشم خيلي سعي مي كرد منو بشناسه و باهام بيشتر آشنا بشه ولي همين كارش اعصابمو به هم مي ريخت. مينا خانم صدام مي كرد...همش شما شما مي كرد. من همون اميد سابقو مي خواستم همون كسي

بقیه ادامه مطلب........................



درباره : جدیدترین رمان ها ,
برچسب ها : رمان میخوام , رمان جدید میخوام , رمان سرنوشت نمیشی رو میخوام , رمان عاشقانه سرنوشت نمیشی ,
بازدید : 215
تاریخ : دوشنبه 19 مرداد 1394 زمان : 23:16 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)

رمان جدید و جالب همکارم میشی قسمت آخر

رمان جدید و جالب همکارم میشی قسمت آخر

رمان جدید و جالب همکارم میشی قسمت آخر

رمان جدید و جالب همکارم میشی قسمت آخر

بعد از چند وقت تصمیم گرفتم بنویسم... تو این چند سال که سراغِ این دفتر چه نیومدم اتفاقای مختلفی افتاد...
بلاخره من تونستم درسم و تموم کنم و واردِ دانشکده افسری بشم... اما بعد از پایانِ درسم، درست وقتی بعد از شش سال من و فرزام تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم متوجه شدیم که یه مشکلی هست و بعد از کلی آزمایش فهمیدیم که مشکل از منِ.
متاسفانه من پرولاکتینِ بسیار بالایی داشتم که به دلیلِ اینکه عادت ماهیانه ام مرتب بود هیچوقت متوجه مشکلم نشده بودم. علاوه بر پرولاکتینِ بالا تیروئیدِ پرکار هم داشتم............................................................

تقریباً نزدیک به پنج سال طول کشید تا من درمان بشم و تواناییِ باردار شدن داشته باشم اما تو این چند سال به اصرارِ فرزام مشغول به کار شدم تا زیاد فکر و خیال نکنم. 
فرزام تو این مدت بارِ دیگه بهم ثابت کرد که با تمومِ وجود دوستم داره. و همه جوره هوام و داشته و پایِ همه مشکل ها ایستاده...
خونه باغی که بابا سعی کرده بود بفروشتش بعد از تفتیشِ کلی بهمون برگردونده شد و من و فرزام گه گداری آخر هفته هامون و با سخندون که تصمیم داره اسمش و عوض کنه و بذاره سوگند، به همراه فرانک و مرتضی و پسرِ دو ساله اشون به اونجا می ریم.
با سخندون صحبت کردم و اون هم مثلِ من عاشقِ باغِ بنابراین قرار نیست هیچوقت بفروشیمش...
مادربزرگم روزِ عروسی سندِ خونه ای و بهم داد که تو روستاشونِ، و من اون و دادم به دختر عمه و پسر عمه ام که پدر و مادرشون و تو تصادف از دست دادن و قرار شده تا زمانی که سر و سامون نگرفتن و دستشون به دهنشون نرسیده اونجا بمونن... ما هم هر وقت بخواهیم به خانواده مادری سر بزنیم، چند روزی اونجا به عنوانِ مهمون می مونیم...
خونه ای که تو زور آباد داشتیم و فروختیم، سهمِ سخندون و گذاشتیم به حسابی که چند سالِ پیش فرزام براش به نامِ من باز کرد و ماهیانه مقداری به حسابش می ریخت و سهمِ من هم کمیش رفت برای خرجِ زندگی و باقیش رو من خرجِ یه مسجد کردم به نیتِ مامان و بابا...
ظاهرِ سالمِ خودم برام شد تجربه و سخندون و تو همین دورانِ جوونی و نوجوونی بردمش دکتر و خواستم که چکآپ شه... اون هم مثل من پرولاکتینِ بالا داشت که الان داره درمان میشه... اینجوری دیگه لازم نیست تو دورانِ تاهل دردسری بکشه. چون پرولاکتینِ بالا یکی از دلایلِ نازائیِ. من خودم شش سال بعد از ازدواجم متوجه این مشکل شدم. درست زمانی که تصمیم به بچه دار شدن گرفته بودیم. و حالا بعد از پنج سال دوا و درمون و سرِ هم یازده سال می تونم بچه ای داشته باشم...
ـ خانمِ من چی کار می کنه بقیه در ادامه مطلب.........

 

 



درباره : جدیدترین رمان ها , رمان عاشقانه ,
برچسب ها : داستان میخوام , قسمت اخر رمان همکارم میشی , قسمت اول تا اخر رمان همکارم میشی , نویسنده رمان همکارم میشی کیه , تمام قسمت های رمان همکارم میشی , قسمت دوم رمان همکارم میشی , رمان میشی , رمان همکارم , رمان باحال , داستان و رمان , رمان و دستان , همکارم میشی , اخر قسمت رمان همکارم میشی چی میشه ,
بازدید : 2687
تاریخ : پنجشنبه 15 مرداد 1394 زمان : 14:05 | نویسنده : masoud293 | نظرات (0)
آخرین مطالب ارسالی
صفحات سایت
تعداد صفحات : 10